سرآغاز: یکی از مطالبی که در اولین روزهای پس از جنبش سبز نوشتم "جدال میان دین سبز و دین سیاه در ایران" بود. حالا باید برای تکمیل بایگانی زیر سقف آسمان یک به یک این مطالب را در این جا تکرار کنم تا شاید در آینده بتوانم این فکر را پی بگیرم. من هنوز این مدعیات را قبول دارم. در آینده ی نزدیک همه ی این بحث ها را این جا می آورم تا مخاطبان ارج مند بدان ها دست رسی داشته باشند. زیر سقف آسمان دوباره جایی و مجالی برای سبز شدن و شادی خواهیم داشت.
جدال "دین سبز" و "دین سیاه" در ایران
این روزها بازار تحلیلهای جامعهشناختی و سیاسی داغ است و این جای خوشحالی بسیار دارد. یکی از این تحلیلها، تحلیل طبقاتی است. این تحلیل میخواهد جنبش سبز کنونی را بر اساس متغیرهای طبقاتی توضیح دهد. عمدهی بحثها متوجه نقش طبقهی متوسط در این جنبش است. طبقهی متوسط مفهوم بسیار کلانی است که میلیونها نفر –یعنی بخش اعظم جمعیت ایران- را با افکار، سلیقهها، وضعیت معیشتی، پایگاه اجتماعی، و موضعگیریهای سیاسی متفاوت دربرمیگیرد. در ورای آن، طبقهی بالا قرار میگیرد و در زیر آن طبقهی پایین. من به یاد دستهبندی بسیار انتزاعی فارابی از جوامع میافتم که میگفت: جوامع سه دسته اند: عظما، صغرا، و بعد هم وُسطا یعنی حد وسط. اتفاقا مفهوم طبقهی متوسط را هم ظاهرا یکی از همان دو فیلسوفی مطرح کرده است (افلاطون و ارسطو) که فارابی مهمترین افکارش را از آنان گرفته است: یعنی ارسطو در کتاب سیاست بهکار برده است؛ با همان حد از کلیگویی. برخی از دوستان عزیز در یادداشتها و مطالب خود چنین تحلیلی را با دقتهای مفهومی مختلف ارائه کردهاند و محقق و نویسندهی محترم محمدرضا نیکفر نیز در تحلیل خود صبغهی مارکسیستی ای تحلیل طبقاتی را پررنگتر کرده است.
من اکنون قصد بررسی یا نقد این تحلیلها را ندارم. فقط علاقهمند ام جنبش سبز کنونی را از منظر ایدئولوژی آن تحلیل کنم. به گمان من ایدئولوژی واجد نوعی خودمختاری نسبی از شرایط معیشتی و یا طبقاتی است؛ ضمن آنکه با آن رابطهی دیالکتیک دارد. یا به تعبیر ماکس وبر میان وضعیت اجتماعی یک گروه و ایدئولوژی آن نوعی قرابت انتخابی وجود دارد.
بهلحاظ ایدئولوژیک، در ایران کنونی میان دو نوع ایدئولوژی جدال سختی درگرفته است که این ایدئولوژیها هیچیک غیردینی نیستند بلکه هر دو ایدئولوژی، دینی اند. بنابراین، برخلاف نظر برخی که در این میانه از خطر سکولاریسم سخن میگویند، من معتقد ام که الان چندان تهدید سکولاریسم مطرح نیست. دعوا و جدال بین نیروهای دینی در جریان است نه بین نیروهای اسلامی و نیروهای غیردینی و یا سکولار. من بر حسب نمادپردازیهای موجود و بر حسب جدالی که بین این دو ایدئولوژی در دورهی 8 سالهی اصلاحات و پس از آن در گرفته است، این دو ایدئولوژیِ در حالِ حاضر متخاصم را دین سبز و دین سیاه مینامم. به نظر من، هر قدر که جنبش بیشتر ادامه یابد، جدال بین این دو ایدئولوژی تبلور بیشتری مییابد و بهتدریج، تأکید از روی شخصیت و افکار بزرگانی چون آیتالله خمینی و آیتالله بهشتی و امثال آنان که برخی از رهبران و تغذیهکنندهگان فکری جنبش هماکنون بر آن تأکید دارند، برداشته میشود و بر مفاهیم فراگیرتری نهاده خواهد شد تا بدین ترتیب، ایدئولوژی جنبش گروه وسیعتری را جذب کند و نیز بتواند از روی مشکل تناقضات موجود در افکار و رویههای برخی از آنان فراتر رود. در هر جنبش اجتماعی و در طی تجربهی کشمکشهای مختلف و به میزان بلوغ جنبش و رهبران آن، ایدئولوژی جنبش نیز صورتبندی دقیقتر و روشنتری مییابد و بیش از پیش شکل میگیرد.
من در اینجا میخواهم بهصورتی موجز، ردپاهای این جدال ایدئولوژیک را در بیانیهی اخیر میرحسین موسوی ردیابی کنم. بیشک، همین ایدئولوژی است که انگیزههای لازم را برای کنشگری وی و همراهاناش، و نیز بسیاری از طرفداران او پدید میآورد. بنابراین، تقلیل این جنبش به پیگیری صرف خواستهها و مطالبات طبقاتی تحلیل چندان قابل دفاعی بهنظر نمیرسد.
دوگانهسازی سبز و سیاه در بیانیهی موسوی
بیانیهی اخیر میرحسین موسوی تفاوتهایی اساسی با دیگر بیانیههای دیگر وی دارد و نکات جالب توجهی در آن هست که باید مورد تحلیل قرار گیرد. این بیانیه بهاندازهی بیانیهی اخیر کروبی تند نبود اما بسی بیش از آن تأملبرانگیز است و ایدئولوژی جنبش را بیشتر متبلور میسازد. ما در این بیانیه دو اسلام سبز و سیاه را مقابل هم میبینیم. موسوی در این بیانیه این دوگانهسازی را صورتبندی کرده است. من بهخاطر وضوح گفتار دیگر نیازی به تحلیل سطور نانوشته نمیبینم (نقل قولها که همهگی در داخل گیومه قرار گرفتهاند، از متن بیانیه أخذ شده اند):
1) اسلام ناب ://: اسلام تحجر و دروغ و تزویر
«باید به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمیتابد و تا قیام قیامت برای معضلات جدید بشریت پاسخهای بکر و نو دارد. به اسلامی باز گردیم که ما را به امانت و راستی فرا خوانده است. به صداقت بازگردیم. چگونه از مردم میخواهیم ایمانهای مذهبیشان را سرمایه اعتماد به ما قرار دهند در حالی که صراحتا به آنان دروغ گفته میشود؟»
2) اسلامعامگرا و شامل ://: اسلامخاصگرا و طردکننده
«چرا به کوچکترین بهانه، هرکسی را از دایره خودیهایمان دور میکنیم؟ این یکی بیش از اندازه جوان است، آن یکی بیش از اندازه هنرمند است، آن یکی روشنفکر است، این یکی با ما اختلاف سلیقه دارد، آن یکی دانشجوست، این یکی از کار ما ایراد میگیرد، آن یکی به گروه ما تعلق ندارد، این یکی قدش بلند است، آن یکی خیلی شیکپوش است. آنقدر از دور خود میرانیم تا این که تنها میمانیم. این شیوه انقلاب اسلامی نیست، و شیوه اسلامی نیست که آغوشش را به روی همه باز میکند و به صرف شهادت زبانی، انسانها را در دایرۀ خود میآورد.» « … فضایی که در آن کسی خود را شهروند درجه دوم و غیرخودی با انقلاب و نظام اسلامی نبیند، و کرد و لر و عرب و بلوچ و ترک و هر قوم دیگر و پیر و جوان و میانسال و هر قشر دیگر و هر صنف دیگر و هر سلیقۀ دیگر که تا چند ماه پیش خود را بیگانة با سرنوشت کشور میدید همچون عهد نخست جمهوری اسلامی، خویشتن را از نو در دایره صاحبان انقلاب بیابد.»
3) اسلام شادی ://: اسلام خشک و عبوس
« فضایی که به گرد دروغ و تردید و به غبار رمیدنهای گروهی، طبقاتی، خانوادگی و بیننسلی آلوده شده بود، از دورانی که نطفه ناامیدی شروع به رشد کرده بود، زمانی که فاصله مردم از نظامشان روز به روز بیشتر میشد، تا با هم مقدمات انتخابات را به جریانی طولانی از یک تجدید حیات ملی تبدیل کنیم؛ فضایی پر از آشتی، شادی، آگاهی و نشاط، عرصهای که در آن دوستداران نامزدها در حالی که خنده از لبانشان رخت بر نمیبست میتوانستند با یکدیگر به بحث درباره آینده بنشینند و آن آزادی فرزانه که انقلاب ما وعدهاش را داده بود تجربه کنند.»
4) اسلام رحمت ://: اسلام نفرت
«ما با هم آمدیم تا با تجسس در احوال شخصی مردم مخالفت کنیم و از نفرتپراکنی و پروندهسازی بیزاری بجوییم. با هم آمدیم تا حاکمیت عقل و عشق را توامان داشته باشیم. همۀ ما به چهرۀ رحمانی اسلام رو کردیم و در این رویکرد میراث تمدنی ایران عزیز و بزرگ را تجدید شده دیدیم، تا آنجا که در مساجد شعار ایران، ایران! را با طنینی که هنوز در تکبیرهای شبانۀ شما شنیده میشود سر دادیم و کسی احساس نکرد که ایران جدای از انقلاب و یا جدای از اسلام است، بلکه اسلام و ایران و انقلاب از تحجر و کهنگی و تعصب و خارجیگری جداست. اسلامی که در ورای تمایزات عقیدتی و طبقاتی و قومی و جنسیتی کرامت انسانها را ارج مینهد و اصل میداند. اسلامی که شوینده هر نوع نابرابری در مقابل قانون و پرچمدار تکریم حقوق شهروندی است.»
5) اسلام همعنان با ملیت ://: اسلام بیزار از ملیت
«ما در این میانه مستورهای از تحقق آرمانهایمان را یافتیم و دیدیم که آنچه به دنبال آنیم چقدر خواستنی است و چه نسبت نزدیکی با حقیقت اسلام و انقلاب و هویت ملی ما دارد. این دستاوردی است که هیچکس نمیتواند آن را از ما بستاند. ما با هم سرمایهای اندوختهایم که پشتوانه و بستر حرکتهای آتی ما و فرزندانمان خواهد بود و این خط سبز جوشیده از فطرتهای مردم و واقعیتهای تاریخی کشور و انقلاب همچنان در طول سالها ادامه خواهد یافت تا به مقصد نهایی خود برسد. ما برای حفظ این دستاورد بزرگ همچنان ایستادگی خواهیم کرد.
تمامی تلاشهایی که این روزها در مخالفت با شما صورت میگیرد برای آن است که از ثمربخش بودن اعتراضات قانونی خود ناامید شوید، زیرا تا ما ناامید نشویم این دولت از اعتبار واقعی برخوردار نخواهد شد. امید به آینده رساترین اعتراض ماست. به سابقه دیرینه این سرزمین نگاه کنید. در زندگانی ما مردم که از کهنترین تمدنها زاده شدهایم، فراز کنونی جزئی از یک تاریخ طولانی است. ما در جادهای به درازای تاریخ همه بشریت قدم میزنیم. در این جاده چه بسیار ملتها که منقرض شدند و جز داستانی از آنان باقی نماند. آن چیزی که ملت ما را به خلاف آنان و علیرغم سختترین رویدادها زنده نگه داشت امید بود، زیرا آفت این راهپیمایی هزاران ساله ناامیدی است. مردم ما میتوانستند با بدبینی و ناامیدی حوادثی شبیه به آنچه را که در جریان انتخابات گذشته با آن روبرو شدیم پیشبینی کنند و به صحنه نیایند. آیا آنان اشتباه کردند که به این پیشبینیها اعتنا نکردند؟ نه! آنان به مقتضای روح امیدی که هسته درونی هویت ملی ما را شکل داده و ما را در طول هزارهها زنده نگه داشته است چنین کردند. بهویژه با جوانان میگویم که اگر میخواهید ایرانی باقی بمانید از شعله امید در سینههای خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن میکند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، در هر کجای جهان که بیتوته کرده باشد به اهتزاز در میآورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند.»
6) اسلام سازنده و رهاییبخش ://: اسلام محافظهکار و توجیهگر
«امیدی که هویت ما را شکل داده است معطوف به چه چیز است؟ قطعا معطوف به امور غیر واقعی و خرافههای واهی نیست، و الا نمیتوانست ملتی را برای هزاران سال زنده نگه دارد. بلکه این امید معطوف به لطف و فضل الهی است. اگر علاقه به این هویت تاریخی کمترین فاصلهای با اسلام ندارد، به این خاطر است. ما آمده بودیم این علاقه را احیا کنیم. از این هویت خود فاصله نگیریم. شما وظیفه خویش را به درستی انجام دادهاید و غیر ممکن است که لطف خداوند مردمی را که با نیتهای پاک ادای وظیفه میکنند تنها بگذارد. امید به صرف گفتن و شنیدن شکل نمیگیرد و تنها زمانی در ما تحکیم میشود که دستانمان در جهت آرزوهایی که داشتیم در کار باشد. دستانمان را به سوی یکدیگر دراز کنیم و خانههایمان را قبله قرار دهیم. واجعلوا بیوتکم قبله. به خودتان و دوستان همفکرتان برگردید و این بار هر شهروند محوری باشد برای یک فعالیت مفید سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و منتظرتشویق و کمک دولتی که وجاهت خود را از دست داده است نباشد. مسئولیت تاریخی ماست که به اعتراض خود ادامه دهیم و از تلاش برای استیفای حقوق مردم دست بر نداریم. مسئولیت دینی ماست که نگذاریم انقلاب و نظام به آنچه اسلام نمیپسندد استحاله بیابد. مسئولیت انقلابی ماست که اجازه ندهیم حاصل خون صدها هزار شهید به یک دولت امنیتی تنزل پیدا کند و مستهلک شود.»
« اسلام آن پوستین وارونهای نیست که برخی مخالفان شما پوشیدهاند. شیوه آنها این است که هر چیز مقدس و مبارکی را به نفع سلیقه خود مصادره کنند، تا جایی که حتی اگر بتوانند شال سبز شما را هم میستانند. اسلام راستین نسبتی با ظاهرسازیها و کجاندیشیهای آنان ندارد، بلکه مکتبی رهائیبخش است که اگر به حقیقت و نورانیت آن برسیم دوای تمامی دردهای شخصی و اجتماعی ماست.»
7) اسلام صلح، دوستی و پیوند ://: اسلام خشونت
«ماجرای ما، هر چقدر تلخ، یک اختلاف خانوادگی است که اگر خامی کنیم و بیگانگان را در آن دخالت دهیم به زودی پشیمان خواهیم شد. در اعتراض و حرکت اصلاحی و اصولی ما هیچکس نباید صدمه ببیند. ما زمانی در تلاش خود موفق خواهیم بود که ابتکارهای ما برای احقاق حقوقمان تا آن حد اندیشیده شده، کارآمد و در چارچوب قانون باشد که حتی کودکان خردسال و زنان باردار بتوانند در آن شرکت کنند.»
«سرانجام وحدت. همه شما را به برادری دعوت میکنم. پیروزی ما در گرو معاضدت و پیوند با یکدیگر است، و در این یکدیگر تمایزی میان ما و مردمی که به دیگران رای دادهاند نیست. حتی آنانی که اینک رو در روی ما به خشونت متوسل میشوند در اخوت ما شریکند، زیرا ما به دنبال آیندهای هستیم که در آن همان کسی که خواهر و برادرمان را در خیابانها کتک زده است، سعادتمندتر، معنویتر، سالمتر و زیباتر از امروز زندگی کند. رنگ سبزی که ما به عنوان نماد خود انتخاب کردهایم یک معنایش هم این است؛ رنگ سبزی که ما را به اهلبیت نور، اهل بیت راستی، اهلبیت خرد، اهل بیت کرامت و فضیلت پیوند میدهد.»
8) اسلام تمدن و عقلانیت ://: اسلام بربریت
«ما در برههای و گریوهای از تاریخ کشور خود قرار داریم که راهحل بسیاری از مشکلات ما قانون است. درست است! قانون همیشه بیعیب نیست. درست است! قانون عرفی قراردادی اجتماعی است و به مانند هر عهد و پیمانی که انسانها با هم میبندند رعایت آن تنها تا زمانی الزامی است که طرف مقابل نیز به آن پایبند باشد. درست است! مخالف شما قانون اساسی را زیر پا میگذارد، به خلاف نص این میثاق ملی شما را از حق برگزاری اجتماعات محروم میکند، بلکه حتی اگر به نشانه اعتراض پارچهای سبز به دستتان ببندید به رغم اصول متعدد قانون اساسی و قوانین بیشمار عادی، خود آن کسی که مسئول حفظ امنیت است شما را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. درست است! متقلبان و دروغگویان تنها به نیت تحمیل منویاتشان در پشت نام قانون سنگر گرفتهاند. لیکن تلاشی که ما وارد آن شدهایم یک مشاجره و تلافیجویی نیست. ما را عصبانیت یا جاهطلبی یا خودپسندی برنیانگیخته است، بلکه حرکت ما اقدامی برای اصلاح و تامین بهروزی کشور است. برای رسیدن به چنین هدفی جا دارد که ما حتی به جسد قانون احترام بگذاریم، زیرا میدانیم که در فردای نزدیک، زمانی که کوششمان به ثمر میرسد، نخستین اصلی که باید آن را نهادینه کنیم پایبندی به قانون است. این شالودهای است که امروز صبورانه میریزیم تا بر رویش بنای رفیع فردایمان را استوار کنیم.»
«به خرد بازگردیم. کشوری به عظمت ایران را، با آرمانهایی به بزرگی اهداف انقلاب اسلامی و با دشمنانی به آن سرسختی و کینهتوزی که میشناسیم با دور ریختن سی سال تجربه مدیریتی و انکار ضرورت برنامهریزی و تصمیمات خلقالساعه فردی اداره نمیتوان کرد.
به قانون بازگردیم؛ به قانون اساسی، این بزرگترین میثاق ملت. به قوانینی که خود وضع کردهایم پایبند بمانیم و آنها را اجرا کنیم. بدون این کار سنگ روی سنگ بند نخواهد ماند.»
سلام بر شما
جز آن ریش را مجال گرفتن نبود . بر می گردم
فعلا فقط عرض تبریکی و خوش آمدی
جانتان جور
استاد ارج مند سلام و عرض ادب! خوش آمدید! متشکرم از لطف و بزرگواری تان! زنده و پاینده باشید!