زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

وقتی که جامعه‌شناس محافظه‌کار حکومتی از دین سخن می‌گوید- 1

سرآغاز: وعده داده بودم در باب مطلب دوست نادیده‌ام آقای فتحی صاحب وبلاگ تورجان در باب بحث دین در کتاب "توسعه و تضاد" دکتر فرامرز رفیع‌پور بنویسم و به‌زودی در چند مطلب به‌تدریج به آن وعده عمل خواهم کرد. من سال‌ها پیش این کتاب را خواندم و بحث مربوط به دین‌اش را که تحت عنوان "تغییر کارکرد دین" آمده است، از همه ضعیف‌تر یافتم و اصلا نپسندیدم و هیچ‌وقت گمان نمی‌کردم که روزی تصمیم بگیرم در باب آن چیزی بنویسم. اما حالا یک‌ طلبه‌ی شایسته و فاضل آن را جدی گرفته است و من فکر می‌کنم وظیفه دارم در باب آن بنویسم. از باب مقدمه و ورود، نخست به شخصیت سیاسی این جامعه‌شناس محترم می‌پردازم و در نوبت بعدی به بحث وی در باب دین در کتاب "توسعه و تضاد" خواهم پرداخت. این مقدمه از آن جهت واجب است که گفته‌اند: جست‌وجو و ابراز حقیقت نیازمند حریت و ناوابسته‌گی است. لاجرم ای دوست، در کیفیت آینه‌های مردمان تأمل نما تا خود را کژ و کوژ نبینی!

وقتی که جامعه‌شناس محافظه‌کار حکومتی از دین سخن می‌گوید

دکتر فرامرز رفیع‌پور بنا به سنخ‌شناسی سیاسی من از جامعه‌شناسان ایرانی، یک "جامعه‌شناس محافظه‌کار حکومت-محور" است. در مقاله‌ی "سنخ‌شناسی سیاسی جامعه‌شناسان" که در دوره‌ی نخست زیر سقف آسمان منتشر شده بود و حالا باید دوباره در این‌جا تجدید چاپ شود، در باب جامعه‌شناسان محافظه‌کار چنین نوشته بودم: "1) جامعه­شناسان محافظه­کار: این­ مقوله جامعه­شناسانی را در برمی­گیرد که از نظم اجتماعی-سیاسی موجود دفاع می­کنند و برای تداوم و تثبیت آن تلاش می­کنند. جامعه­شناسان محافظه­کار دو دسته­اند: الف. جامعه­شناسانی که به نوعی تربیت یافته­اند که همیشه از نظم اجتماعی-سیاسی موجود حمایت می‌کنند؛ فرقی نمی­کند که نظام سیاسی حاکم … باشد یا جمهوری اسلامی … . به­نظرم "جامعه‌شناسان حکومتی" یا "جامعه­شناسان محافظه­کار حکومت-محور" نام مناسبی برای این­ها است.

ب. جامعه­شناسان محافظه­کاری که از ایدئولوژی حاکم دفاع یا حمایت می­کنند. این­ها جامعه­شناسانی هستند که به ایدئولوژی معینی پای­بند اند نه به حکومت یا دولت. اگر هم در حال حاضر از حکومت دفاع می­کنند به­دلیل ایدئولوژی­ای است که حکومت موجود مدافع آن است. بنابراین، اگر نظام سیاسی آن ایدئولوژی را فرو نهد، آنان نیز خود را از آن جدا می­کنند و حتا ممکن است نقش اپوزیسیون نظام سیاسی را ایفا کنند. این­ها را "جامعه­شناسان محافظه­کار ایدئولوژی- محور" می­نامم.

جامعه­شناسان محافظه­کار اغلب منصب و مقام مناسبی دارند و گاه موقعیت­های بسیار حساس و تعیین‌کننده­ای را اشغال می­کنند و فضا را برای فعالیت جامعه­شناسان رقیب تنگ می­کنند".

فرامرز رفیع‌پور یک جامعه‌شناس محافظه‌کار حکومتی است. کتاب " توسعه و تضاد " یکی از کارهای قابل اعتنای ایشان است که ظاهرا بیش‌تر از دیگر آثار وی خوانده شده است. ایرادهای عدیده و گاه بزرگی به این کتاب وارد است و تحلیل‌های آشکارا نادرست در آن کم نیست که چون اکنون مرا قصد نقد کل کتاب نیست بدان‌ها نمی‌پردازم. اگر مجال مناسبی دست دهد شاید روزی به آن‌ها هم بپردازم.

چون ایشان را جامعه‌شناس حکومتی نامیده‌ام، ترجیح می‌دهم قراینی را در باب این مدعا از همین کتاب و جاهای دیگر نقل کنم تا بر خواننده روشن گردد که من به قصد توصیف، این مدعا را مطرح کرده ام نه به قصد توهین و جسارت به مقام یک استاد.

رفیع‌پور در نقد مهندس موسوی چنین آورده است: "به نظر می‌رسد که کندی و یا ایستائی در پیشرفت جامعه در زمان آقای مهندس موسوی از یک طرف و حمایت ایشان از گروه‌های به اصطلاح "تندرو" و همچنین عدم‌هماهنگی کافی ایشان به‌عنوان نخست‌وزیر با رئیس جمهور خود، از جمله (!) عواملی بوده باشند که مسئولین بعدی را به فکر تغییر مسیر انقلاب انداخت" (رفیع‌پور 1380: 123؛ توسعه و تضاد. تهران: شرکت سهامی انتشار. چاپ پنجم؛ علامت تعجب از خود مؤلف کتاب است).

توجه داشته باشید که چاپ نخست این کتاب در سال 1376 منتشر شده است که در آن زمان مهندس موسوی دیگر هیچ سمت مهمی ندارد. در ادامه‌ی همین بحث رفیع‌پور علت تحمل کردن عمل‌کرد نیروهای جوانی چون مهندس موسوی را (که از نظر وی عمل‌کردشان ضایعات قابل اعتنایی به‌بار آورد و مدیریتی بر اساس آزمایش و خطا بود) توجیه می‌کند: "اما از نظر رسیدن به هدف یک جامعه تازه استقلال یافته، به نظر می‌رسد، مناسبتر آن بود که مسئولین اجازه می‌دادند تا این جریان آزمایش و خطا در زمان آقای مهندس موسوی بالاخره به ثمر برسد و افراد جوان و ایده‌هایشان، پس از تمرینهائی که ظاهرا با ضایعات نه چندان کمی نیز همراه بود (و این فرایند لازمه هر پیشرفت مستقل می‌باشد) بالاخره نتایج خود را نشان دهد" (همان:123).

از نظر رفیع‌پور نتایج مدیریت مبتنی بر آزمایش و خطای نیروهای جوان (و بخوانید خامی) چون مهندس موسوی، افراد پخته‌ای چون هاشمی رفسنجانی را واداشت که مسیر انقلاب را تغییر دهند. این آقای هاشمی رفسنجانی همان کسی است که از نظر جامعه‌شناس محافظه‌کار حکومتی در زمان وی، تغییر ارزش‌ها رخ داده است؛ اما البته این تغییر ارزش‌ها نه به مدیریت هاشمی رفسنجانی و نه به افکار ایشان ربطی ندارد بل‌که از نظر رفیع‌پور بیش‌تر به عمل‌کرد شهرداری تهران و کرباسچی و امثال او مربوط است: "اهداف آقای هاشمی (چه بر اساس بیانات ایشان و بقیه مسئولین و چه بر اساس مشاهدات عملی) به نظر می‌رسد در مسیر آبادانی و پیشرفت اقتصادی کشور و ارائه الگوی یک کشور اسلامی پیشرفته بود. چنانکه قبلا نیز اشاره شد، به نظر می‌رسد که کندی و یا ایستائی و یا به عبارت دیگر عدم دستیابی به اهداف پیشرفت جامعه در زمان آقای موسوی از یک طرف و حمایت وی از گروه‌های تندرو و همچنین عدم‌هماهنگی با رئیس جمهور خود، از جمله (!) عواملی بوده باشد که آقای هاشمی و دیگر همفکران ایشان را به فکر تغییر مسیر انقلاب انداخت" (همان:150-149؛ علامت تعجب در خود متن مندرج است).

کاش مهندس موسوی به وعده‌اش عمل کند و از سال‌های مدیریت خود بیش‌تر توضیح دهد تا ما بتوانیم با داشتن اطلاعات کافی قضاوت کنیم. البته، رفیع‌پور ظاهرا در آن‌موقع به توضیحات مهندس موسوی نیازی نداشته است! رفیع‌پور در ادامه، تغییر قانون اساسی را موجه و مثبت معرفی می‌کند و می‌رسد به سلسله‌مراتب قدرت و مقایسه‌ی فاصله‌ی رهبر فعلی با مقام پایین دست و رهبر قبلی با مقام پایین دست و تمجید از مقام رهبری: "مهمترین پیامد تغییر قانون اساسی، تغییر سلسله مراتب قدرت نه فقط در سطح نخست‌وزیر و رئیس جمهور، بلکه در مجموعه نظام قجمهوری اسلامی بود. زیرا اگر ما سلسله مراتب قدرت را در مجموع در دو زمان حضور امام و بعد از ایشان با هم مقایسه نمائیم، می‌بینیم که: (1) در سلسله مراتب قبل، در رأس قدرت، امام وجود داشتند و این رأس بسیار بالاتر از رأس قدرت بعد از ایشان یا امروز بود. با وصف این رهبر جدید انقلاب در طول رهبریشان محبوبیت بسیاری کسب نموده اند و جایگاهشان از نظر مردم انقلابی بالاتر رفته است" (همان:151). البته رفیع‌پور جامعه‌شناس در این مورد هم بدون ارجاع به تحقیق و نظرسنجی سخن گفته است و "مردم انقلابی" هم معلوم نیست چه گروهی از جامعه را شامل می‌شوند؟ به‌عبارت دیگر، قصد همان تمجید است نه چیزی دیگر و تمجید هم که نیازی به تحقیق و ارجاع ندارد.

بعد از آن جامعه‌شناس ما به تمجید از هاشمی رفسنجانی می‌پردازد و سپس با تمهیدات بسیار نقد لطیفی از ایشان را عرضه می‌کند: "تردید نیست که بسیاری از اقدامات برای کشور بالاخص در طویل‌المدت مفید بوده اند، اما برخی از این اقدامات پیامدهای منفی برای نظام اجتماعی داشته اند" (همان:153).

اما همین نقد لطیف را هم شخص خودشان برنمی‌تابد و هاشمی رفسنجانی را با ظرافت نظری تمام! برای اقدامات منتهی به نتایج منفی‌شان تبرئه می‌کند: "اولا برای ایشان و اکثر دیگر مسئولین رده اول جامعه (به علت تخصص در زمینه‌های دیگر) [منظورشان عدم تخصص مسؤولین محترم است! یا للعجب از این زبان لطیف!] احتمالا قابل پیش‌بینی نبوده اند.

ثانیا تا آنجا که از منابع محدود مطلع شدیم، ظاهرا آقای رئیس جمهور نظرات کارشناسی از متخصصین در دسترس درباره مسیر آینده کشور جویا شده بودند و کارشناسان جناح‌های مختلف، نظرات مشابه ارائه داده بودند.

ثالثا، به نظر می‌رسد که عده‌ای با مطرح کردن تبعات منفی برخی از اقدامات ایشان، هدفشان تنها رسیدن به یک شرایط ایده‌آل برای جامعه نباشد. متاسفانه در کشورهای جهان سوم با زمینه استبدادی قبلی، انتقادها بیشتر با نیت تضعیف و کوبیدن شخصیت افراد و کسب قدرت برای انجام می‌گیرد" [یعنی انتقادشان "سازنده" نبوده است دیگر! امان از این جهان سومی‌ها که انتقاد کردن هم بلد نیستند!] (همان: 154-153؛ قلاب افزوده‌ی من است).

سپس نوبت به تمجید از مقام سیاسی دیگر می‌رسد که اصلا مواضع کاملا متفاوتی با مقامات پیش‌گفته دارد. اما جامعه‌شناس حکومتی برایش فرقی ندارد که الان چه کسی و از چه موضعی و با چه تفکری حاکم است. از نظر وی حاکم همیشه بر حق است و لایق تمجید و تعریف آن‌چنانی: "ما بسیار امیدواریم که رئیس جمهور کنونی که در بین آلترناتیوهای موجود از نظر هوشی، فکری، تجربه، شهامت، قدرت مدیریت، بازبودن و انعطاف‌پذیری … یکی از مناسبترین افراد برای اصلاح جامعه و شخصیتی باارزش برای انقلاب می‌باشند، […]" (همان:154؛ قلاب افزوده‌ی من است). کاش به‌راستی، رئیس جمهور محترم سابق -سیدمحمد خاتمی- کمی از این "شهامت" و "قدرت مدیریت" را که رفیع‌پور در او دیده است (و من نمي‌دانم کی و کجا!) می‌داشت.

رفیع‌پور در جای دیگری در توصیف مقامات رده‌‌بالای ایران نوشته است:‌ "مسؤولان درجه‌ی یك و تصمیم‌گیرندگان اصلی- و نه الزاماً همه‌ی افراد درجه دو و سه- این كشور جز به خدا نمی‌اندیشند. آن‌ها بیگانه نیستند؛ نه در فكر و نه در عمل. آن‌ها خود باهوش، متفكر و اهل علم‌اند و در عین حال در زهد به سر می‌برند. به واقع در جهان كمتر چنین افرادی را در رأس جوامع می‌توان یافت. آن‌ها غم همه‌ی این مردم را می‌خورند و سوزی در دل دارند وصف‌ناپذیر كه درك آن عده از افراد بی‌غم و مرفه كه فقط فكر عیش و نوش خود هستند و همواره بیشتر و بیشتر می‌خواهند و به این علت همواره تحت هر شرایطی نق می‌زنند و هرچه بیشتر به آن‌ها بدهی بیشتر ناراضی‌اند، از آن قاصر" (فرامرز رفیع‌پور 31/6/1388، "نظام سیاسی و جایگاه علم"، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، (http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=8083.

این فقره بسیار گویا است و نیاز به هیچ شرح و بسطی ندارد. با این همه از همه تقاضا دارم هر نوع بحث ایجابی یا سلبی در مورد این قسمت از نوشته‌ی من دارند و اطلاعات مکملی در رد یا تأیید نظر من دارند، ارائه کنند تا همه‌گی بهره‌مند شویم. در ضمن اگر ایشان یا دوستان و شاگردان ایشان احساس می‌کنند من حق مطلب را ادا نکرده ام و یا بر ایشان جفا کرده ام، توضیحات‌شان را ارسال کنند تا همین‌جا منتشر شود. در مورد کارها و آثار ایشان در پیش از انقلاب هم من هیچ اطلاعی ندارم.

من فکر می‌کنم جامعه‌شناس وابسته، نمی‌تواند شرایط اجتماعی زمانه را به‌درستی ببیند و یا اگر هم به‌درستی ببیند، نمی‌تواند بدون تحریف بیان و تحلیل کند. در نوبت بعدی فصل یا قسمت "تغییر کارکرد دین" در کتاب توسعه و تضاد را نقد خواهم کرد.

12 دیدگاه»

  Links for 2010-08-11 [del.icio.us] wrote @

[…] وقتی که جامعه‌شن&… دکتر فرامرز رفیع‌پور بنا به سنخ‌شناسی سیاسی من از جامعه‌شناسان ایرانی، یک "جامعه‌شناس محافظه‌کار حکومت-محور" است. در مقاله‌ی "سنخ‌شناسی سیاسی جامعه‌شناسان" که در دوره‌ی نخست زیر سقف آسمان منتشر شده بود و حالا باید دوباره در این‌جا تجدید چاپ شود، در باب جامعه‌شناسان محافظه‌کار چنین نوشته بودم: […]

  علی wrote @

استاد با سلام.
به نظرم شما نباید از جملات ارزش گرایانه در این تحلیل خود استفاده کنید و علایق و سلایق خود را به تحلیل ،تحمیل نمایید به عنوان نمونه :کاش به‌راستی، رئیس جمهور محترم سابق -سیدمحمد خاتمی- کمی از این «شهامت» و «قدرت مدیریت» را که رفیع‌پور در او دیده است (و من نمي‌دانم کی و کجا!) می‌داشت، نمونه ای از این موارد است. شما هم معیاری برای سنجش این گفته ها ندارید تا ما اقناع شویم که مثلا خاتمی قدرت مدیریت نداشت. اگر هم ارزش می گذارید لااقل بگویید به نظر من یا به سلیقه ی من و…
با احترام

با احترام

  mohaddesi wrote @

علی آقای عزیز سلام بر شما! از فتراق چه خبر! باید سر فرصت لینک‌تان کنم. دوست عزیز مشتاق دیدارتان‌ام! ممنون ام که نظرتان را صریح نوشتید! در مورد فقدان شهامت لازم و ضعف مدیریت سیدمحمدخاتمی به زبان‌های مختلف سخن گفته شده است. حتا حجاریان مشارکتی هم از فرصت‌سوزی خاتمی سخن گفته است. سلامتی دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ظهور احمدی ‌نژاد را به درستی ناشی از مدیریت خاتمی دانسته است. ده‌ها نفر دیگر هم از جناح‌ها و گروه‌های مختلف در این باره مطلب نوشته اند و از قضا اغلب‌شان از ضعف مدیریت و فقدان شهامت خاتمی سخن گفته اند. توصیه می کنم جست‌وجوی ساده ای بکنید تا این قضاوت‌ها را ببینید. آن‌گاه درخواهید یافت که من ارزشی قضاوت نکرده ام. شاید شما خاتمی را امروزه با رئیس دولت کنونی مقایسه می کنید که مقایسه ای از اساس خطا است. خاتمی دوبار رای بالای بیست میلیونی از مردم گرفت اما شهامت نداشت که در مقابل اقتدارگرایان بایستد و به وعده‌هایی که داده بود و امیدهایی که برانگیخته بود عمل کند. او همچنین مدیریت کارامدی نداشت تا بتواند جامعه را در مدت 8 سال به نحوی بنیادی تر متحول کند. در عوض او دائم سخن‌رانی کرد و حرف های تکراری زد. در هر حال ممنون ام از شما! زنده باشی!

  زمانیان wrote @

سلام. , و با احترام
من هم با شما موافقم. از این جهت که وابستگی، زبان را می بندد و بلکه زبان را به هر کجا که بخواهد می چرخاند. نشانه ی وابستگی ( عمدا دلبستگی را مطرح نکردم زیرا نمی دانم دلبستگی ایشان به وضع موجود چقدر است) – تملق، مدح و ثناگویی است. همان گونه که اطلاع دارید ایشان فوق لیسانس کشاورزی دارند و با همین گرایش هم در علوم اجتماعی دکترا اخذ کرده اند.
کتاب تضاد و توسعه ی ایشان به ویژه در حوزه ی دین در ایران بسیار ضعیف است. نقدهای فراوانی بر آن می توان نگاشت. حقیقتش این است گرچه کتاب های ایشان را خوانده ام اما تقریبا مطلب قابل توجه ای که از خلاقیت ذهنی ایشان نشان داشته باشد نیافتم. بگذارید راحت تر بگویم آسمان و ریسمان می کند و نوشته های شان سوگیری ارزشی فراوانی دارد.
اما دکتر عزیز – ای کاش مقدمه ی بحث تان را این گونه شروع نمی کردید. زیرا در ذهن خواننده ی مطلبتان این گونه القا می شود که شما به جای آن که به اقامه ی دلیل اکتفا کنید پای علت را به میان کشیده اید و با طرح مشی سیاسی ایشان می خواهید نقد تان را به نوشته های ایشان قوام ببخشید.

  mohaddesi wrote @

دوست عزیزم سلام! به نظرم این نکته کاملا درست است که نوشته های ایشان سوگیری ارزشی دارد. مداحی هم‌راه با قیافه‌ و ژست انتقادی هم سر جای خود! «آسمان و ریسمان کردن» اقای جامعه‌شناس که شما به‌درستی اشاره کردید و من آن را با کلمه‌ی «تشتت» می‌خواهم بیان کنم، هم که واقعا آزار دهنده است. اما در مورد این که ممکن است تصور شود که به جای اقامه‌ی دلیل پای علت را به میان کشیده ام، حق با شما است. شاید می‌توانستم از جای به‌تری شروع کنم. اما من فکر می‌کنم خواننده‌گان کم‌وبیش دریابند که من هنوز به بحث اصلی ورود نکرده ام و نقدم به بحث دین ایشان هنوز آغاز نشده است. به‌علاوه، شما به‌تر از من می‌دانید و اهل جامعه‌شناسی هم می‌دانند که نقد جامعه‌شناختی جامعه‌شناس بخش مهمی از نقد او است. یعنی برای این‌که جامعه‌شناس معینی را و جامعه شناسی‌اش را نقد کنیم کافی نیست که فقط به آرای او بپردازیم بل‌که یک بخش از چنین نقدی، بررسی زندگی و روابط اجتماعی و وابسته‌گی های او است. مهم است بدانیم که چه‌گونه زندگی می‌کند و چه خصوصیات اخلاقی‌ای دارد و معیشت‌اش از کجا و چه‌گونه تأمین می‌شود و الخ. به تعبیر ساده‌تر کوزر باید به زندگی و اندیشه‌ی جامعه‌شناس هم بپردازیم و به تعبیر فنی باید جامعه‌شناس را جامعه‌شناسی کنیم. اما البته من اطلاعات کافی در باب این امورات ندارم و تنها به به همان تعلقات سیاسی‌ ایشان پرداختم. امید دارم که خواننده‌گان شکیبایی کنند و منتظر نقد آرای ایشان در باب دین در زیر سقف آسمان بمانند. امیدوارم هم‌چنان نظر شما دریافت کنم. لطف شما زیاد! زنده و کام‌یاب باشید!

  زمانیان wrote @

با سلام مجدد
منتظر نقدتان نسبت به مباحثی که جناب رفیع پور در باره ی دین داشته اند – هستم. یقین دارم مانند سایر نوشته هایتان خواندنی و مسئله آموز است.
جسارتا، گاهی ما در مقام فهم و شناخت یک اندیشه هستیم. در مقام شناخت، اگر با روند تکوین نظریه آشنا شویم البته به فهم درست تری نایل می آییم. اما گاهی در مقام داوری و نقد یک اندیشه – ظاهر می شویم. در این صورت ( به نظر من ) باید تا جایی که می توانیم از بیان انگیزه ها ، تاریخچه ی زندگی – وابستگی ها و… فرد مورد نظر علت پرهیز کنیم و بساط مان را در وادی دلایل پهن نماییم. زیرا این شایبه مطرح می شود که نکند علت را بر جای دلیل نشانده ایم.
در حقیقت روشی که کوزر در کتابش آورده است برای فهم نظریه ی اندیشمندان جامعه شناس بسیار ضروری است. دوستی داشتم که با تکیه بر زندگی فقیرانه و تنگ دستانه ی مارکس، تمامی نظریاتش را تحلیل می کرد. معتقد بود که شیوه ی زیستن آدمی در اندیشه ی اش انعکاس می یابد و می توانیم از طریق بازخوانی زندگی افراد اندیشه شان را تبیین نماییم. و این درست همان مغالطله ی انگیزه و انگیخته است.

  علی wrote @

استاد سلامی دوباره.
خدا میداند چقدر مشتاق دیدارهستم و اگرهم تماسی نمی گیرم بگذارید به حساب کم رویی. به‌قول ارسطو : «دو چیز اندوه را از بین می‌برد،یکی دیدار دوستان و دیگری سخن دانایان و خردمندان». که مصداقش برای من، شمایید
منظور من این بود که شما نباید خلط مبحث کنید و در لفافه علایق خود را به مخاطب دیکته کنید. شما می توانید اندیشه ی خود را بیان نمایید اما مستند و با این جملات (کاش به‌راستی، رئیس جمهور محترم سابق -سیدمحمد خاتمی- کمی از این «شهامت» و «قدرت مدیریت» را که رفیع‌پور در او دیده است (و من نمي‌دانم کی و کجا!) می‌داشت.) به صورت موجز و بدون هیچ برهانی خواسته اید به مراد خود برسید.من نمی خواهم شما را از بحث اصلی منحرف نمایم شما از کسانی نام بردید که خاتمی را نقد نموده بودند من هم می توانم نام چندین نفر را بیاورم که برخلاف مثلا حجاریان اعتقاد دارند. شکی نیست این گفته ها به این معنی نیست که خاتمی کارنامه ای درخشان وبی ایراد داشته است ونباید نقد شود. یکی از مشکلات ما همین کلی گویی هاست. اگر نقد منصفانه باشد باید با توجه به مولفه ای خاص نظر خود را ابراز نماییم مثلا می توان سیاستهای دولت خاتمی را از نظر اقتصادی، سیاسی ، فرهنگی و… به صورت متمایز به چالش کشید تا به نتیجه گیری های مخدوش نرسید.من وقتی این مولفه ها را درکنارهم قرارمی دهم به این نتیجه می رسم که( به نظر من) کارنامه ای قابل قبول را می توان در این رابطه به کار برد.
یکی دیگر از مشکلات تاریخی ما قضاوت در مورد حوادث و رخدادهایی است که فاصله ای نزدیک با ما داشته اند آیا ما می توانیم در مورد حوادثی که تمام جوانب آن بر ما مکشوف نشده حکم کلی صادر نماییم آیا به این نیاز ندارد که محتاط تراظهارنظرنماییم. ما بعد از صد سال مسلما بهتر می توانیم درمورد انقلاب مشروطه سخن بگوییم .البته این بدین معنی نیست که در مورد رویدادها اظهار نظر نکنیم بلکه بدین مفهوم است که شرط احتیاط را به جا آوریم.
من شما را روشنفکری فرهنگی می شناسم نه سیاسی ،اما عجبا نا خود آگاهانه به سمت روشنفکری سیاسی گرایش پیدا کرده اید. بعضی از تفاوتهای این دو سنخ را آقای ملکیان در مقاله ای (مجله ناقد ،سال اول شماره 4، شهریور –آبان 1383) نوشته است،شاید خوانده باشید.
به نظر من ما باید به دلایل شکست در مشروطه ، جنبش نفت و… بپردازیم تا دوباره از آن جایی که چندین بار گزیده شده ایم ، گزیده نشویم ، حقیقتا من نشانه های آن را درمورد جنبش سبزمی بینم که متاسفانه آثار آن در مردم پیدا شده است واین شاید ازعوارض تحلیلهای روشنفکران سیاسی است که اینجا مجال طرح آن نیست .

در پایان امیدوارم موجب منحرف شدن بحث اصلی نشده باشم، بی صبرانه منتظر ادامه ی کارتون و همچنین کارهای بعدی هستم و آرزو می کنم که این وب ،با درایت شما ، دولت مستعجل نشود
با احترام

  mohaddesi wrote @

سلام دوست من! من هم مشتاق دیدارتان ام! از لطف شما بسیار ممنون ام و خوش حال‌ام که دوستی عزیز چون شما دارم. شما به من حسن نظر دارید و من ممنون ام! دوست عزیز من خاتمی را از نظر اخلاقی انسانی والا و بسیار شایسته و قابل احترام می‌دانم اما مدیریت ایشان را ضعیف و کم‌ثمر می‌شناسم. اما بحث من و شما در مورد شهامت و قوت مدیریت خاتمی به کنار. بگذارید من فقط به این نکته بپردازم که حتا اگر نظر شما درباره‌ی آقای خاتمی درست باشد این قضاوت پس از دو دوره‌ی مدیریت ایشان در مقام ریاست‌ جمهوری به دست آمده است. اما دکتر رفیع‌پور چه‌طور پیش از طی دوران ریاست جمهوری ایشان به این قضاوت رسیده اند که ایشان با شهامت و مدیری قوی هستند. آیا از دوران وزارت ایشان در ارشاد به این قضاوت رسیده اند؟! من می‌خواهم بگویم که به نظر می‌رسد تمجید و مداحی مقامات بلندپایه خصلت جامعه شناس محافظه کار حکومتی است. آیا این در مورد ایشان صادق نیست؟! من احتیاط در قضاوت به‌ویژه قضاوت در باب افراد را می‌پذیرم اما از ماست‌مالی‌کردن (spin doctoring) و ماست‌مالی‌کننده‌گان (spin doctors) بیزارم. اما باز هم صدرحمت به متخصصان ماست‌مالی که بسی بر متخصصان مداحی ترجیح دارند. متخصصان ماست‌مالی بر ایرادات و اشکالات ماله می‌کشند اما متخصصان مداحی اشکالات و ایرادات را به‌مثابه امتیازات می‌نمایانند و معرفی می‌کنند. البته، پرواضح است که مراد من از این جملات شما نیستید که از روی صدق و علاقه در مورد خاتمی قضاوت کرده اید. خب! ما در مورد خاتمی اختلاف نظر داریم و این هم امری طبیعی است. ولی دوست من قصد من تحمیل دیدگاه‌ام به مخاطب نبود و اگر عملا چنین کردم متأسف‌ام. زنده باشی!

  سالار wrote @

سلام
من از شاگردهای قدیمی دکتر رفیع پور هستم
میخواستم بگویم آنچه ما از تزدیک در رفتار و اخلاق ایشان دیدیم، چیزی جز قضاوت شما را نشان نمی‌داد.

  mohaddesi wrote @

درود بر شما جنای آقای سالار کاشانی! از پاییز زیبا و فرح‌بخش شما چه خبر! ممنون‌ام که به‌عنوان یکی از شاگردان دکتر رفیع‌پور نظر دادید! امیدوارم دیگر شاگردان و نیز حتا دوست‌داران ایشان نظر مخالف و موافق خود را در این‌جا اعلام کنند و اگر اطلاعات جانبی مفیدی دارند عرضه کنند تا دانش و ارزیابی و قضاوت ما در باب این موضوع دقیق‌تر و منصفانه‌تر و همه‌جانبه‌تر شود. زنده و سبز باشی!

[…] دکتر حسن محدثی بر این کتاب (۱ ، ۲ ، […]

  محمد مهدی یوسفی wrote @

تحلیل جالبی بود استاد.هر روز ما لغات و اصطلاحات جدیدی از شما می آموزیم.مثلِ جامعه شناس محافظه کار حکومت-محور یا ایدئولوژی محور.
استاد اساسا این افراد را با توجه به موضع گیری سیاسی شان و آثاری که سرشار از سوگیری و ارزش گذاری است آیا می توان جامعه شناس قلمداد کرد؟آیا صرف خواندن دروس آکادمیک جامعه شناسی کسی را می توان جامعه شناس دانست؟


بیان دیدگاه