که بنشاندت پیش آموزگار
فرزانهگان دیندار تذکر میدهند که دروازهی نعمت الاهی همواره به روی آدمی گشوده است، الّا آنکه او خود فرصتها و مجال برخورداری از آن را از دست میدهد یا آنها را اصلا نمیبیند. مثلا سعدی در هر نفسی دو نعمت میدید «که یکی مُفرَّح ذات است و دیگری ممِّد حیات». اما اگر به چشم معمولی خودمان بنگریم نه با چشم فرزانهگان (که برای همچو منی متکفانه است)، گاهی دروازهی عطا و دهش گشوده است و گاهی بسته. به هر حال موسای پیامبر هم با همهی پیامبریش گفت: «پروردگارا، من به هر خیری که به سویم بفرستی سخت نیازمندم» (بخشی از آیهی 24 سورهی قصص). ما که سهل است، دوچندان محتاج فضل و خیر هستیم.
پس خدایا! اگر نیاز ما انبوه است جود تو بیاندازه است و اگر خواست ما حقیرانه است، جلال تو کریمانه است. پس با شکوه مادرانهات به ما بنگر و دروازهی خیرت را بر ما گشودهدار!
اما عطایایی که اخیرا نصیب من شد چه بود؟ دیروز که برای خرید کتاب به بازارچهی کتاب میدان انقلاب رفتته بودم، کاملا اتفاقی استاد ارجمند و عالیمقام جناب آقای مصطفی ملکیان را دیدم و عرض ادبی کردم. داشتم به کتاب فروش میگفتم که نسخهای از کتاب بده که جلدش تمیز باشد نه اینطور خاکگرفته. گفت: همین یک نسخه است و بس. من هم کتاب را بر جایش نهادم و با همان قاطعیت او گفتم: پس نمیبرم. من البته کتابهای کثیف، خاکگرفته، بههمریخته، پارهپاره، و خلاصه مطلق کتاب را دوست میدارم و میخرم و میخوانمشان. با این همه، ترجیحام این است که کتاب خریداریشده تمیز و سالم و البته با بوی خوش باشد. البته، بوی کتاب تازه و بوی کتاب قدیمی و با کاغذ کاهی را هر کسی نمیفهمد! سهل است، چه بسیار مادرانی دیدهام که بوی بچه را هم نمیفهمند! (البته منظورم بوی گندش نیست؛ بوی بهشتیاش را میگویم). یا چه بسیار سیگاریهای حرفهای دیدهام که بوی توتون سیگار تازه را نمیفهمند! خب نمیفهمند، زور که نیست!
پر دور شدم. داشتم از کتابفروشی بیرون میرفتم که لحظهای احساس کردم این آقا که تازه وارد کتابفروشی شده آشنا است. نگاه کردم و دیدم استاد ملکیان است. توفیقی بود که عرض ادبی بکنم و آرزوی طول عمر باعزت و سلامت برای استاد ارجمندمان که مایهی افتخار اند و جمعی بزرگ بر خوان گستردهی فرهنگ و دانش پربرکت ایشان نشسته؛ و یا میتوانند بنشینند. زحمت ندادم و خداحافظی کردم تا ایشان به کار خویش بپردازند.
اما امروز توفیقی بزرگتر دست داد و آن اینکه کاملا اتفاقی و بهراستی، بی آنکه هیچگونه تمهیدی اندیشیده باشم و برنامهریزیای کرده باشم، توانستم خدمت استاد ارجمند و نظریهپرداز برجسته، جناب آقای دکتر محمد مجتهد شبستری برسم و ضمن اینکه از سخنان ایشان بهرهمند شوم، ارزیابیها و ملاحظات انتقادیام را بر آرای ایشان مستقیما خدمت خودشان بازگو کنم و پاسخ ایشان را دریافت نمایم. ارزیابی و نقد من به آرای ایشان از موضع الاهیات انتقادی بود به متألهی مسلمان که متعلق به سنت الاهیات لیبرال است. مجال وسیعی نبود که بحث دوسویهای را بتوان پیش برد و بهرهی بیشتری از محضر ایشان گرفت. اما برای من توفیق بس ارجمندی بود که بتوانم پاسخهای ایشان را نسبت به ارزیابیها و ملاحظات انتقادیام بشنوم. این اولین دیدار بنده با ایشان بود. باشد که این آغازی باشد و باز هم بارها و بارها توفیق رفیق شود.
اما بدون اینکه قولی بدهم، خدمت مخاطبان ارجمند زیر سقف آسمان عرض میکنم که اگر محتوای این گفتوگوی مختصر اما بسیار جدی (دستکم از نظر خودم) بهدستام برسد و نیز اگر اجازهی نشر آن را أخذ کنم، در نوبتهای آتی تقدیم شما خواهم کرد. اما اگر چنین نکنم معنیاش این است که یکی از دو مورد بالا محقق نشده است. با این همه، امیدوارم مخاطبان گرامی زیر سقف آسمان آثار استاد والامقام دکتر محمد مجتهد شبستری را (چه آنها که بهصورت کتاب منتشر شده و در دسترس هست و چه آنها که بهصورت مقاله در دنیای مجازی منتشر شدهاند) جدی بگیرند و حتما مطالعه نمایند. فراموش نکنیم که استاد مجتهد شبستری متألهی بزرگ است که در سطح جهانی شناخته شده است و تأسفبار خواهد بود که احیانا اهل علم و فرهنگ و دانشجویان ما (بهویژه در حوزهی معرفت انسانی) چنین شخصیتی ر ا نشناسند و با آراء و افکارش آشنا نباشند. بهراستی، به نظر شما آیا نمیارزد که زندهگی در این شهر آلوده و کثیف، ناامن، گران و پرهزینه، پرازدحام، و خلاصه مزخرف و بیخود را تحمل کنی ولی گاهی بتوانی محضر اهل فرهنگ و دانش را که در همین خرابشده جمع آمدهاند را درک کنی؟!
اگر چه بشر از خاک آفریده شده است، اما با کلمه جان میگیرد.
به نام آن که دل را آفرید..تا آن را موطن یگانه دل دار
دلارام کنیم .
با سلام خدمت استاد ارجمند
به نظرم می ارزد که در این زمانه ی وانفسا …بتوانیم از محضر اهل فرهنگ و دانش استفاده کرده وآن را
درک نماییم .
موفق وسر بلند باشید .