سرآغاز: دو ماه پرکار و پرمشغله داشتم که سبب شد اندکی از وبلاگ غافل شوم. انبوه کلاسهای درسی حسابی موجب وقتگیر و نیز ملال خاطر شده بود. از این به بعد تدریس اضافی موقوف! پایاننامه هم انتخابی و با فیلتر و صافی چندجانبه. کاش دانشگاهام فقط چهار واحد درس در هر ترم برایم میگذاشت؛ همین و بس. اصلا کاش در همین سن و سال بازنشستهام میکردند یا میگفتند بنشین و تحقیق کن و بخوان و فقط آخرین کارهایت را تدریس کن. چه خبر است 15 واحد موظفی. بعد هم چهار تا دانشگاه همزمان دعوت به تدریس جامعهشناسی دین بکنند؛ این هم میشود 12 واحد. کاش یک اتفاقی بیفتد و دانشگاه آزاد هم موظفی تدریس را بکند 8 واحد به اضافهی دو تا پایاننامهی دکتری یا سه تا پایاننامهی کارشناسی ارشد. از این پس به این اضافیها خواهم گفت: نه؛ دولتی یا غیردولتی، غیرانتفاعی یا خصوصی نه، حتا شما! موظفیها را هم که نمیشود خاکی بر سرش کرد.
اما متن زیر پاسخ دوست دانشمند ام دکتر شجاعیزند است به نوشتهی من. از دکتر شجاعیزند بابت نوشتن این پاسخ تشکر میکنم. این اختلاف نظرها طبیعی کار ما است و من بدان خوشآمد میگویم. در انتشار بند اول پاسخ ایشان مردد بودم و میخواستم حذفاش کنم اما نتوانستم؛ چون اینکار امانتدارانه نبود. من تردیدی در نیات و مقاصد مثبت سخن ایشان نداشتم و اگر به آن تعبیر اشاره کردم قصد ام فقط این بود که از قراین سخنشان استفاده کنم و نشان دهم که این قراین از چه پیشفرض و پیشانگاشتهای حکایت دارند؛ همین و بس. دست ایشان را میفشارم و منتظر دیداری دیگر و گفتوگویی دیگر میمانم؛ اگر عمری و توفیقی باشد. من به سهم خود ام خواهم کوشید که این گفتوگو ارتقا و اعتلا بیابد نه اینکه تعلقاتمان مانعی برای نزدیک شدن به حقیقت باشد. دعای زیبای دکتر شریعتی را در کتاب نیایش با خود زمزمه میکنم:
«خدایا «عقیدة» مرا از دست «عقده»ام مصون بدار!»
در نوبتهای بعدی سخنان دکتر فراستخواه، دکار سارا شریعتی، و دکتر کاظمی را نیز در باب سنجش دینداری در ایران منعکس خواهم کرد.
اما یک خبر خوب هم برای مخاطبان گرامی زیر سقف آسمان دارم. از آنجاییکه برخی از این مخاطبان بهعلت فیلترینگ نمیتوانستند به آن دست یابند این امکان را فراهم کردم که زیر سقف آسمان را در آسمان بلاگ هم بتوان جستوجو کرد. همچنین پیشنهاد دیگر من مشترک شدن زیر سقف آسمان است. وردپرس این امکان را گذاشته اشت که با مشترک شدن شما بتوانید هر پست تازه را بلافاصله در ایمیل یا چه میدانم طریقی دیگر دریافت کنید. مشترک شدن را امتحان کنید تا مشکل فیلترینگ از بین برود و وقت عزیزتان را نگیرد. اما زیر سقف آسمان در آسمان بلاگ
بسمه تعالي
امکان یا امتناع؟
مسئله اين است
عليرضا شجاعي زند
1. از بابت تعبیر «انداختنِ سنگی در چاه» که بداهتاً به زبان آمد، از دوست ارجمندم جناب آقاي دکتر محدثي و از حاضرانِ در نشست عذرخواهي ميکنم. در آن لحظه به اهانتِ ضمنيِ مستتر در آن توجهي نداشتم. 2. استمرار گفتگوهاي نظري به منظور ارتقاي دانش و کسب معلومات جديد، مستلزم آن است که از توسل به هر عاملي که ممکن است آن را خيلي سريع به پايان برساند؛ اجتناب نماييم. يکي از اين عوامل، تحليل روانشناختي و ارزيابي شخصيتي قائلينِ سخن است به جاي وارسيِ محتواييِ اقوال ايشان. ترکيز بر شخصِ مدعي به جاي مدعاي او، در واقع قرباني کردنِ دلايل است در پيشِ پاي علل. همان که در نقدهاي مخرب، شايع است و در مناظرات سياسي هم بسيار رواج دارد.
3. تعلق، في نفسه مذموم نيست؛ زيرا از مؤلفههاي وجوديِ انسان است و زندگي را هم بسي شيرين ميسازد. ذمِّ عَرَضيِ آن در ادبيات ديني بدان روست که مخل و مانعِ دستيابي به حقيقت است در عالَم معرفت و موجب تضييع حقوق ديگران است در تعاملات اجتماعي. با اين که غالب انسانها بدين خطوره واقفند؛ اما کمتر در به چنگ آوردنِ عنان نفس و ممانعت از مداخلات سوءِ آن موفق ميگردند. دشوارتر از اين کار، ردّ و اثباتِ آن است در حقِّ ديگران؛ در حالي که خود را مبراي از آن ميدانيم. به همين رو کساني چون پوپر از توقف و ابرام بر آن، دست برداشته و به سراغ راهکارهاي ديگري براي تحصيل و احراز بيطرفي در علم رفتهاند [1] .
4. پسنديده و نتيجه بخشتر از توسل به اين قبيل تعريضات و صرفِ وقت بر سرِ اين نوع مواجهاتِ کم حاصل و بعضاً مُمِل، يافتنِ زبان مشترک است و مشخص نمودنِ محل نزاع است و تعيين مدخل بحث و منظرِ مناسب براي پرداختنِ به مسئله و ارائه دلايل و براهينِ مُقنع در دفاع از مدعاست. حال که بخشهايي از اين شرايط مهيا شده و مراحلي از آن محقَّق گرديده، خوب است از بردن بحث به مسيرهاي فرعيِ بيسرانجام اجتناب نمود و گفتگو را با تمرکز بيشتر بر همان مسئلة اصلي، يعني «دلایل امتناع» دنبال کرد. شایسته است اين بار، گروه جامعهشناسي دينِ انجمن، عهدهدار برگزاري چنين نشستي باشد.
5. با اين که ممکن است در تأکيدِ مجدد بر عدم مشاهدة دليلي در اثبات امتناع، نوعي سماجت و سختسري ديده شود؛ هنوز معتقدم آنچه تا کنون در ذيل اين ادعا گفته و نوشته شده است، تماماً از جنس موانع و دشواريهاي موجود بر سرِ راه سنجش دينداري است که با بزرگنمايي همراه شده است. وجود نقدهاي جدي به نارساييها و نقصانهاي نظري و روشي سنجش دينداري و ظهورِ رهيافتهاي نظري و روشي بديل در اينجا و آنجا نيز جملگي مؤيدِ عدمِ اعتقاد به امتناع است؛ مگر معنا و منظور ديگري از اين لفظ مد نظر بوده باشد که بهنظر ميرسد همين گمان، درستتر است. اين تسامح و خطايي است که کمابيش دامن گيرِ ديگر قائلين به امتناع در مباحث ديگر هم بوده است. 6. همين تأملات جسته و گريخته نشان داد که جامعهشناسي تا چه حد به علمِ منطق و معرفت فلسفي نيازمند است. خصوصاً وقتي که به بازبينيِ دقيقترِ مدعيات و مسلماتِ نظري خويش وادار ميگردد. باشد تا اگر آن نشستِ تقاضا شده، محقَّق شد؛ با استمدادِ از منطق و فلسفه، در بابِ» امتناع و امکانِ عقلي و وقوعي«، بیشتر صحبت کنیم.
پینوشت
1. براي تفصيل در اين باره، به مقالة «نسبت جامعه شناسي دين با الهيات و کلام» نگاه کنيد. مجلة جامعهشناسي ايران: د. 9 ش. 1 بهار 1387).
سلام دکتر
خوبین همیشه استاد بزرگ؟
خیلی دلم براتون تنگ شده و دلم یه عالمه پره از حرفها و دردها!بعد از یه مصاحبه مسخره برای تدریس در دانشگاه پیام نور شیراز حالا تصمیم گرفتم فقط بخوانم و بنویسم و مدتی دوری از این فضای بیهوده…بسیار منتظر دیدار شما هستم
امیدورام به زودی میسر شود
با احترام
سارا احمدی
ahmadiculture@gmail.com