سرآغاز: مخاطب ارجمندی با عنوان "سوسیولوژیست انتقادی" در ذیل نوشتهی دکتر صدیق "این ملت دو دوزهباز!!" این کوتهنوشت هر نوشتهاند و من هر چه کوشیدم در همانجا پاسخ دهم نشد که نشد. نمی دانم چرا گاهی وردپرس این همه دستانداز دارد. حال این نوشته را از طریق نامهی الکترونیک پاسخ میدهم. "سوسیولوژیست انتقادی اول خدمت آقای محدثی سلام دارم هر چند که اسم ایشان را شنیدهام اما تابه حال مفتخر به دیدن ایشان نشده ام. |
"سوسیولوژیست انتقادی" ارجمند سلام! ممنون ام از اظهار نظر و نقدتان! به امید دیدار! و اما بعد:
1) نامی که برای خویش برگزیدهاید خطا و تعبیری تناقضآمیز است. در مقالهی "راز نظریهی اجتماعی دینی" که هماکنون در سایت وزین جرس در حال انتشار است و نیز در همایش "چالشها و دستاوردهای علوم اجتماعی در ایران" که در اردیبهشت ماه در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار گردید، در نقد سرور عزیزم دکتر جلایی پور این نکته را توضیح دادهام. جامعهشناسی در معنای کانتی کلمه مثل هر علم دیگری انتقادی است و ذکر انتقادی در کنار آن حشو است. اما در معنای هگلی-مارکسی نقد، جامعهشناسی و بهتبع جامعهشناس نمیتواند انتقادی باشد. کسانیکه این تعبیر را بهکار میبرند مرتکب خطای خردآزاری میشوند و عملا دیگران را به چنین خطایی تحریض میکنند.
2) من چون در سالهای دههی هفتاد شاگرد دکتر صدیق بودهام طبیعی است که از تجربههای خودم در آن دوران و از خاطراتام برای سخن گفتن در باب دکتر صدیق بهره بگیرم. اما اگر اکنون ایشان تحمل نظر مخالف را ندارند من از این خصلتشان دفاع نمیکنم. اما این را باید با تفصیل و ذکر شواهد بنویسید تا دیگر دانشجویان ایشان هم نظر بدهند. نباید یکطرفه به قاضی برویم. من حاضرم نوشتهی تفصیلی شما را در بارهی دکتر صدیق در اختیار ایشان بگذارم و از ایشان تقاضا کنم که آن را در وبلاگشان منتشر کنند و اگر ایشان احیانا منتشر نکرد خودم منتشر کنم تا همه نظر بدهند. وانگهی، من بحثی را در نقد یک جامعهشناس معین گشودهام و امید دارم این جریان انتقادی گسترش یابد و همه از جمله دکتر صدیق و خود من نیز مورد نقد قرار بگیریم و از این طریق همهگی و نیز جامعهشناسی رشد کند. من از شما و افراد دیگر هم تقاضا میکنم اگر نقدی دارید منتشر کنید تا همه بهره ببریم. متأسفانه در میان اهالی جامعهشناسی غیبت کردن و در غیاب یکدیگر سخن گفتن و عمل بسیار زشت و کثیف تهمت زدن به شدت رواج دارد. بیاییم آشکارا و بدون پردهپوشی و دغلکاری سخن بگوییم. جلسهی نقد یک جامعهشناس بگذاریم و از همه دعوت کنیم او را نقد کنند. من هم حتما شرکت میکنم و اگر نظری داشته باشم عرض میکنم.
3) در مورد روحانیان نیز ایشان در نوشتهی جدیدشان در وبلاگ جامعهشناسی زمینی تحت عنوان "مگر بقالی و قصابیه؟" نظرشان را تکمیل کردهاند. روحانیان را نیز باید بر روی یک طیف قرار داد. در میان آنان نیز مثل هر قشر دیگری همهگونه فردی هست. هم انسانهای شریف و فاضل و پارسا که میتوان به آنها و فضیلتهایشان غبطه خورد و من کاش میتوانستم در نزد چنین کسانی تلمذ کنم و هم افرادی که هم خوب و هم بد اند و هم افرادی که منحرف و خودفروش و دغلکار اند. امروزه بیش از هر وقت دیگر نفرتپراکنی در باب روحانیان اگرچه طرفدار فراوانی دارد، اما اقدامی خطرناک است و بر روشنفکران است که در مقابل چنین جریانی ایستادهگی کنند. قطعا همانطور که نوشتهی جدید دکتر صدیق نشان میدهد، ایشان چنین منظوری نداشتهاند و برخی از کسانی که اینجا کوتهنوشت گذاشتهاند و خواستهاند اندکی نفرتشان را از طریق ابرازش تشفی دهند، از ظن خود یارشان شدهاند. کسانی که آکنده از نفرت اند نیازمند درماناند. باید راهی برای تخلیهی نفرتهایشان تعبیه کرد تا آرام گیرند.
4) وانگهی، هان ای مخاطب عزیز! نقد من به دکتر رفیعپور جبههگیریای شخصی نبود. دفاع از حیثیت جامعهشناسی بود. در ضمن اگر کسی جای تمجید داشته باشد، من بهسهم خویش حتما او را تمجید خواهم کرد تا حسناتاش تقویت شود و اگر کسی جای نقد داشته باشد، حتما او را نقد خواهم کرد تا سیئاتاش تضعیف گردد. این کار هم به درد دنیا و آخرت او خواهد خورد و هم به درد دنیا و آخرت من. التماس نقد!
آقای دکتر محدثی! پست تکمیلی آقای سروستانی را پس از این که برای مطلب میهمان شما کامنت نوشتم، خواندم. بعد هم با خودم گفتم کاش در وبلاگ شما چیزی نمی نوشتم! و در وبلاگ خود ایشان مینوشتم. ببخشید اگر نظرم را درباره این جماعت گفتم. شاید اگر بخش نظراتتان تایید داشت سبب میشد تا تا بار علمی مطالبتان با بار احساسی امثال من نیامیزد و …! اما نفرت عده ای از این قشر یک واقعیت بیرونی است! علت این نفرت هم تنها به غیر علمی بودن من برنمیگردد! هیچ سکه ای تنها یک رو ندارد! نقش خود آنها را در این نفرت آفرینی فراموش نکنیم!!! آنها که متنفرند حتما دلایلی دارند و لزوما نباید درمانگری را تنها آنها شروع کنند، نفرت آفرینان هم باید خود را درمان کنند!!! من هم مراقبت خواهم کرد که نفرت پراکنی نکنم!!!
سوسیولوژیست انتقادی! من بر خلاف آقای محدثی آدم ها را به سه بخش تقسیم نمیکنم برای من همه در یک بخش اند هیچ کس مقدس نیست و هیچ کس هم سراسر بدی نیست! فقط گاهی غلبه با بدی یا خوبی میشود و احساسی و دیدگاهی شکل میگیرد! مشکل من با این جماعت این بود که پیش تر ها خوش بین بودم و وقتی بینشان رفتم ورق برگشت!
نمیدانم چقدر این جماعت (آخوندها) را میشناسید؟! من نظر خودم را گفتم از آنچه دیده بودم و شناخته بودم! این هم خیلی منطقی بود که خودتان بفهمید من درباره کل این قشر حرف نمیزنم! شناختم در حد زمان و مکان خاصی بود و افرادی که میانشان بودم و تاثیر بدی که رویم داشته اند و فراریم دادند نظر دادم. حق دارند بیگانه را بین خودشان راه ندهند مگر نه؟! بیگانه ای چون من توقعش از آنها در حد ادعایشان بود اما چنین نمیدید! باورتان نمیشود وقتی میگویم علمی ندیدم!؟ باورتان نمیشود وقتی میگویم تلاششان برای تعصب بود و تصاحب موقعیت و… تقصیر من نیست که اینها را دیدم و طاقت نداشتم که بیش از 3 سال بمانم شاید کسانی که غلبه روحیاتی چون پرهیزکاری، انصاف و … بود را هم ببینم. تقصیر آنها هم هست که این ویژگی ها را به من نشان دادند و بدی هایشان در ذهنم غلبه یافته.
مخاطب گرامی! قصد من توهین به شما یا رنجاندن شما نبود! اگر شما از نوشتهی من احساس توهین کردهاید و مصداق سخن مرا خویش دانستهاید، من از شما عذر میخواهم! اما اگر فقط از سخن من رنجیده شدهاید عذرخواهی نمیکنم زیرا گاهی باید تذکر داد و تذکر گاهی مثل نیشتر میماند. باعث رنجش میشود اما هشیاری را نیز بهدنبال دارد. اگر هر یک از ما به خود اجازه دهیم تجربههای شخصیمان را تعمیم دهیم و نفرت یا شیفتهگیمان را ترویج کنیم، جامعه چه وضعی خواهد یافت. از شما تقاضا میکنم یکبار دیگر نظرتان را بخوانید. نوشتهاید: «عالی بود نقدهای دکتر صدیق بر آخوندها چقدر خوب شناخته اید این جماعت را، “اینها بی حساب و کتاب یک چارپایه هم به کسی نمی دهند”!!! نفوذ در محافل آنها با انواع و اقسام فیلترها همراه است من هم در حیرت همگان وارد محیطشون شدم و چیزی جز تعصب و رقابت برای به دست آوردن موقعیت، زیر آب زدن و تهمت بستن و … از آنها ندیدم! خدایی در کار نبود! علمی در کار نبود! تحمل مخالف را هرگز ندیدم! ندیدم! دین و ایمان ندیدم! متنفرم از این جماعت و از محیطی که در آن تنفس می کنند… دوست ندارم با نفرت حرف بزنم ولی واقعا زندگی را برای من خراب کردند اگر هم جنسشان نباشی در میانشان بودن عذاب است! و البته که من از اون جا رفتم. شاید تضاد ادعا و عمل در بین اونهاست که اینچنین رنج آور است!»