سرآغاز: یکی از رشتههای بسیار جالب توجه در دینپژوهی، مطالعهی تطبیقی ادیان است. دستآاوردهای مطالعات تطبیقی ادیان در شناخت دقیقتر ادیان بسیار ارزشمند و رهگشا است. در سال 1383 من حدود چهار ماه با مجلهی اخبار ادیان که توسط مؤسسهی گفتوگوی ادیان منتشر میشد و هدایت این مؤسسه با جناب آقای ابطحی بود، همکاری کردم و سپس به دلیل مقاومتهایی که از سوی برخی همکاران مجله وجود داشت و لذا نتوانستم کیفیت این مجله را مطابق معیارهای مورد علاقهام تغییر دهم از همکاری با آن دست کشیدم. اما در این چهار ماه از لطف دوستان همکار در این مؤسسه بهرهمند شدم و از امکانات و فعالیتهای ارزشمند مؤسسه نیز سود بردم و قدردان همهی آن دوستان هستم. در این چهار ماهی که با اخبار ادیان همکاری میکردم مطالبی در آن نوشتم و فعالیتهایی هر چند کوچک برای آن انجام دادم. یکی از آنها گفتگویی بود که با دو دانشمند ژاپنی دربارهي وضع ادیان شینتوئیسم و بودیسم در ژاپن انجام دادم. متأسفانه در آن روز مجال ما برای گفتوگو کم بود و در نتیجه بسیاری از پرسشها مطرح نشد. دو صاحبنظر ژاپنی هم بسیار کمحرف بودند و به پرسشها بسیار کوتاه پاسخ میگفتند و اشتیاق من هم چندان اثر نمیکرد. شایدآن بزرگواران خسته بودند و شاید هم مربوط به خویگان و آداب ژاپنی باشد. با اینحال نکاتی خوبی در این گفتوگو وجود دارد که در اینجا شما را به مطالعهی آن دعوت میکنم. اوج گفتوگو آنجایی است که این دو دانشمند در باب بنیادگرایی ژاپنی دچار اختلاف میشوند. من البته با پروفسور ماتسوموتو موافقام و فکر میکنم که در ژاپن هم بنیادگرایی وجود دارد. متن این گفتوگو را عینا از مجلهي اخبار ادیان، شمارهی 11، دیماه 1383 (از صفحهی 53 تا 55) نقل میکنم. البته اگر نسخهی اصلی گفتوگو را در نوشتههایم پیدا کنم، موارد محذوف احتمالی ر اخواهم افزود. تصویر معبدی ژاپنی را در کالیفرنیا نشان میدهد که برگفته از سایتی به نشانی زیر است: http://www.gallery. Minafam.com
دین در ژاپن: دوری از ایدئولوژی و ستیز با بنیادگرایی
گفتوگو با کنیشی ماتسوموتو و دایسابورو هاشیزومه
در حاشیه برگزاری همایش «نقش دین در جوامع ایران و ژاپن» که 26 آبان 1383 از سوی مؤسسهی گفتوگوی ادیان و بنیاد صلح ساساکاوای ژاپن انجام شد، فرصتی دست داد تا با میهمانان ژاپنی این همایش گفتوگوی مختصری صورت گیرد.
پروفسور کنیشی ماتسوموتو(Kenichi Matsomoto) استاد دانشگاه ریتاکوی ژاپن و متخصص تاریخ اندیشه ژاپن و فرهنگ آسیا به همراه پروفسور دایسابورور هاشیزومه (Daisaburo Hashizume)، محقق مؤسسهی تکنولوژی ژاپن و متخصص جامعهشناسی ادیان تطبیقی، پاسخگوی پرسشهای اخبار ادیان در خصوص وپژگیهای اجتماعی و عقیدتی ادیان ژاپنی و نیز قیاس ویژگیهای این ادیان با وضعیت دین در ایران بودند. گو اینکه مجال اندک، فرصت بحث و تأمل طولانی را سلب کرد، اما پاسخهای کوتاه این متخصصان، حاوی نکات بدیعی است. همت تاکاهیرو اینامی دانشجوی دورهی دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران، به همراه آدابدانی او، علاوه بر ترجمه نظرات طرفین، لطف ویژهای به این گفتوگو بخشید.
شما پروفسور هاشیزومه! درباره ادیان جدید در ژاپن معاصر طی همایش سخن گفتید. نخستین پرسش من این است که این ادیان در کدام شرایط اجتماعی ظهور کردند؟ یک نظریه در جامعهشناسی دین وجود دارد که میگوید ادیان جدید در بستر بحران –بهعنوان مثال در جریان برخورد میان دو تمدن (نظیر شرق و غرب، سنتی و مدرن) یا در شرایطی که دیگر بحرانهای اجتماعی و فاجعهها (disaster) رخ میدهد- شکل میگیرند و در این شرایط بحرانی با ایدهها و افکار جدید ظهور میکنند. آیا در مورد ادیان جدید ژاپن نیز چنین شرایطی وجود داشته است؟
پروفسور هاشیزومه: در دوره «ادو» در قرن هجدهم میلادی، مردم ژاپن از نظر اندیشه و تفکر بیشتر به تمدن چین و کنفوسیوس متکی بودند، ولی بعد از اصلاحات میجی (در سال 1868) ، فرهنگها و تمدنهای غرب وارد ژاپن میشوند. ژاپن در واقع دچار دغدغه میشود، مردم وارد مسیر جدیدی می شوند، شکل حکومت و قدرت نیز عوض میشود و از حکومت توکوکاگاوا به حکومت میجی تغییر میکند. مردم نمیدانند که باید به چه چیزی ایمان و اعتقاد داشته باشند، ارزشها متکثر میشود و در آن هنگام ادیان جدیدی شکل میگیرد. بهعنوان مثال، تا سال 1945، که ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست خورد، مردم معتقد بودند که امپراتور مثل خداست و در مرتبه خدا قرار گرفته است. ولی پس از جنگ، با ورود آمریکاییها و نیروی نظامی آنها اندیشه دموکراسی و فردگرایی وارد ژاپن شد و در اینجا بود که مردم در انتخاب راه خود دچار سردرگمی شدند.
این دو دوره در ژاپن بود. دوره سوم از سال 1980 شروع شد که طی آن ارزشهای موجود جامعه فروپاشید و نسل جدید دچار دگرگونی شدید شد. با فروپاشی ایدئولوژی و رشد سطح زندگی مردم و ارتقای وضع مالی آنها نسبت به گذشته، فرصتی دست داد تا مردم در مورد هدف زندگی خود بیندیشند. تا سال 1980 در واقع همه ادیان موجود در ژاپن خانوادگی بودند، یعنی اگر یک خانواده پیرو فرقه شینتو بود، تمام اعضای این خانواده به شینتو اعتقاد داشتند. ولی از این سال به بعد اعضای خانواده بهخصوص جوانان خود دینشان را انتخاب میکنند و به خانواده کاری ندارند.
آیا در میان ادیان جدید، جنبشها و فرقههای هزارهای هم وجود داشته است؟ آیا اصلا در سنتهای دینی بودیسم، شینتوئیسم یا کنفوسیانیسم اسطوره هزاره (myth of millenium) یعنی اعتقاد به اینکه فردی در انتهای تاریخ ظهور می کند و مردم را از بدبختی و فلاکت نجات میدهد، وجود دارد؟ آیا اصلا در تاریخ ژاپن فرقههای هزارهای پدید آمده است؟
پروفسور هاشیزومه: در بودیسم گروهی هستند که هزار سال را یک واحد می شمرند. دو هزار سال پس از مرگ بودا، در ژاپن دوره مهمی به نام «کاماکورا» بود. در این دوره –مقارن با قرن 13 میلادی- فرقههای بسیار زیادی بهوجود آمدند که البته هزارهای نبودند، ولی در آیین بودا گفته شده است که دو هزار سال پس از بودا، وارد دوره ناخوشایند و نامناسبی خواهیم شد که مملو از فاجعه و بلاست. به همین دلیل مردم به دنبال فرقههایی میروند تا بتوانند خود را از بلا نجات دهند. در حقیقت به دنبال منجی هستند که البته به مسیحا نیز شباهت دارد، ولی دقیقا یکسان نیست.
آیا در ژاپن جدید، در قرن بیستم جنبشهای مسیحایی و هزارهای پدید آمده است؟ پروفسور ماتسوموتو: کلا نگاه دین شینتو و کنفوسیوس به تاریخ، نگاهی متفاوت از نگاه بودیسم است. یعنی در این دو سنت دینی، اندیشه ظهور منجی و اسطوره هزاره وجود ندارد.
آیا در هر دو شاخه اصلی بودیسم یعنی ماهایانه و تراوادا این اندیشه وجود دارد؟ گمان میکنم در بودیسم شمالی یعنی ماهایانه، اندیشه هزارهای یافت می شود.
پروفسور ماتسوموتو: قبول دارم. هزارهگرایی در ماهایانه وجود دارد.
به نظر میرسد ماهایانه دین عامیانه شده است، یعنی دینی است که از آموزههای انتزاعی بودا فاصله گرفته و با شرایط و مشکلات روزمره انسان همخوانی پیدا کرده است. بودا خود از خدا، پیامبران گوناگون یا بوداهای دیگر و منجی آخرالزمان سخن نمیگوید، اما در ماهایانه بودیسم همه اینها بعداً پدید میآید، چرا که منطبق بر وضعیت روزمره مردم و مشکلات و آلام زندگی آنهاست. در واقع به نظر میرسد آموزههای خود بودا بیشتر به نیازها و مسائل نخبگان پاسخ میدهد، ولی ماهایانهبودیسم پاسخگوی نیازهای توده مردم است. آیا این استنباط درست است؟
پروفسور هاشیزومه: همینطور است. ولی در ژاپن اینگونه نیست. هنگامی که در قرن ششم بودیسم از چین و کره وارد ژاپن شد، به دلیل بالا بودن فرهنگ آن، افراد پیشرفته، متمدن و روشنفکران توانستند با آن آشنا شوند. مثلا در دوران جیانگ، از قرن هشتم تا دوازدهم میلادی، طبقه اشراف به بودیسم علاقه وافری نشان میدادند، ولی مردم عادی به دلیل مشکلات روزمره فرصت مطالعه متون بودیستی و آشنایی با این دین را نداشتند. بنابراین، در تاریخ ژاپن، از دوران «کاماکورا» به بعد بودیسم ماهایانه در میان مردم جا افتاد. این تاریخ مثل تاریخ مسیحیت است. در تاریخ مسیحیت نیز پس از اصلاحات دینی، میان مردم اندیشههای جدید رواج پیدا کرد.
به این ترتیب بودیسم ماهایانه، محصول اسطورهای شدن آموزههای خود بوداست. در واقع از آموزههای بودا نوعی میتولوژی ساخته شد. او مشغول ترویج اندیشههای معطوف به درون و وجدان بود که به وجود (existence) آدمی مربوط می شد، اما بعدها میان عوام وجهی اسطورهای پیدا کرد. آیا این استنباط در ست است؟
پروفسور ماتسوموتو: بلی، این امر میان مردم جا افتاد، ولی حکومتها نیز برای سلطه بر مردم از این فرقهها سوءاستفاده کردند.
پس این را تأیید میکنید که در ماهایانه بودیسم، اندیشههای بودا اسطورهای شده است؟
پروفسور ماتسوموتو: بلی، درست است.
برگردیم به ژاپن معاصر، در مقام مقایسه میان ایران و ژاپن، میتوان گفت که در جوامع اسلامی و مثلاً در ایران یک سنت بسیار قدرتمند دینی شکل گرفت. دین واجد سازمانهای دینی و اجتماعی نیرومند شد و روحانیت یک نظام سازمانی بسیار قوی پیدا کرد. به این ترتیب، این سنت در موارد گوناگونی –خوب یا بد- در مقابل آموزهها، اندیشهها و مظاهر مدرن اعم از مادی و معنوی ایستاد و مقابله کرد، بسیاری از اینگونه امور را نامقدس و بیگانه شمرد و بهتبع آن نوعی مقابله اجتماعی ایجاد شد. تشیع صورتی نهادین یافت و سنت محکمی شد که بهعنوان یک نیروی اجتماعی مانع تحول و تغییر بود. استنباط من از وضعیت دینی در ژاپن در دوران جدید این است که سنتهای دینی در ژاپن چنین نقشی را ایفا نکردند. در واقع با تغییر و تحولات و مدرنیزاسیون همراهی کردند. ایا اینگونه است، یا در آنجا نیز اتفافات مشابهی روی داده است؟
پروفسور ماتسوموتو: در شینتو و بودیسم، نسبت به اسلام و تشیع، جنبههای دنیوی خیلی قویتر و تقدس یا مقدس بودن کمتر است، بنابراین، برای تشکیل دولت مدرن مانع ایجاد نکردند.
آیا آنها از سازمان دینی و روحانیت قویای برخوردار هستند؟
پروفسور هاشیزومه: خیر، چنین سازمانی که روی جامعه نفوذ داشته باشد، نداریم. به عنوان مثال مردم ژاپن بر اساس آموزههای بودایی مدت هزار سال گوشت حیوانات را نمیخوردند، ولی پس از دوران میجی دولت به مردم گفت که میتوانند گوشت حیوانات را نیز مصرف کنند. مردم هم بدون تردید و بهسرعت به خوردن گوشت حیوانات روی آوردند. [در اینجا آنان در مقام مقایسه اضافه کرده بودند که اگر در ایران یک مقام دینی روزی خوردن گوشت خوک را حلال اعلام کند واکنش مردم چه خواهد بود؟؛ قلاب افزودهی من است و این مطلب منتشر نشده است.]
بنابراین، در ژاپن دولت مختار بوده و هست که هر سیستمی را پیاده کند و این به نفع مدرنسازی ژاپن شد.
به این ترتیب، به نظر میرسد در ژاپن، با پدیده بنیادگرایی مواجه نمیشویم و نمیتوانیم از بنیادگرایی ژاپنی سخن بگوییم.
پروفسور ماتسوموتو: به نظر پروفسور هاشیزومه چنین چیزی در ژاپن وجود ندارد، اما به نظر من در دهه 1950 بنیادگرایی در ژاپن وجود داشته است، البته به شکل بنیادگرایی امپراتوری.
یعنی ملیگرایانه بوده است؟
تاکاهیرو اینامی (مترجم): ملیگرایانه نبوده است. حتی خود ملیگراها از آن گروه انتقاد میکردند.
طرفدار عظمت امپراتور بودند؟
پروفسور ماتسوموتو: بلی، امپراتور را خدا میدانستند. (2) پس از آن در سال 1979 در ژاپن هم نوعی بنیادگرایی بهوجود آمد و ممکن است در ژاپن نیز انقلابی بنیادگرایانه اتفاق بیفتد.
یعنی دینی باشد؟ یعنی هنوز هم دین در ژاپن از چنین جایگاه قویای برخوردار است؟ پروفسور هاشیزومه: من مخالفم. برخی محققان ادعا می کنند که در ژاپن نیز پدیده بنیادگرایی بهوقوع پیوسته است، ولی به عقیده من هیچیک از آنها حتی مفهوم بنیادگرایی را نفهمیدند. بنیادگرایی رفتار بر اساس یک کتاب و یا متون و تلاش در جهت تحول جامعه بر اساس آن است. یعنی به کتاب برمیگردد و باید منشأ داشته باشد. حداقل در آیین شینتو کتابی وجود ندارد که بتوان بهصورت قانون آن ر امورد استفاده قرار داد. شاید امکان آن در دین کنفوسیوس بیشتر باشد ولی باز هم امکانپذیر نیست. فرقه «نیچیرن» (3) بیش از سایر فرقهها به بنیادگرایی نزدیک است. برای اینکه «نیچی رن» به پیروان خود توصیه میکند کتابهایی غیر از «سوره نیلوفر» را نخوانند و بر اساس آن رفتار کنند، ولی باز هم با بنیادگرایی در مسیحیت و یا اسلام کاملاً مشابه نیست.
پروفسور ماتسوموتو: من مخالف نظر ایشان هستم. به نظر من فرقه «نیچی رن» بسیار بنیادگراست، اما آیین شینتو بیشتر امکان دارد که در جهت تحقق کشوری ایزدی تلاش کند. درست است که شینتو کتاب ندارد ولی میتواند کتاب هم تولید کند.
اوم شین ریکیو [4] چطور؟ آیا فرقهای بنیادگرا نیست؟
پروفسور هاشیزومه: اوم شین ریکیو حتی کتاب هم نداشت، در حالی که بنیادگرایان حتماً باید منبع و کتاب داشته باشند و مطابق با اصول آن رفتار کنند، ولی اومشینریکیو از این امتیاز محروم بود.
پروفسور ماتسوموتو: یک رهبر خیلی نیرومند و تأثیرگذار وقتی ظهور میکند، میتواند به بنیادگرایی نزدیک شود و در جهت آن حرکت کند.
هماکنون دین در ژاپن چه نقشی ایفا میکند؟ پدیدهای است فرعی، در سایه، کمنقش، یا نه در زندگی روزمره آدمها و حتی در کنش سیاسیشان هم حضور دارد؟
پروفسور هاشیزومه: در چند صد سال اخیر نقش دین در ژاپن نقشی تشریفاتی، همانند برگزاری مراسم، بوده است. درست است که مراسم دینی مهم است، ولی زیاد در جهانبینی یا ارزشهای مردم نفوذ ندارد.
پروفسور ماتسوموتو: دین در ژاپن نقش آداب و رسوم زندگی را ایفا میکند و اص.ل اخلاقی ندارد. در ژاپن کتابی وجود دارد که نویسنده آن یک ژاپنی به نام «میتوبه اینارو» است. اینارو در آمریکا با یک آمریکایی صحبت میکند. زمانی که آن آمریکایی از او میپرسد دین شما چیست؟ او قادر به پاسخگویی نیست و دچار مشکل میشود. سپس آمریکایی میگوید: پس شما «اخلاق» [یعنی نظام اخلاقی] ندارید؟ بعدها میتوبه اینارو اصول اخلاقیای را از آیین کنفوسیوس و بودیسم أخذ و طبق آنها زندگی میکند. این ماجرا در دورهی میجی اتفاق افتاده است.
بسیار سپاسگزارم.
پینوشت:
1. برای مطالعه درباره وضعیت ادیان جدید در ژاپن به کتابهای زیر مراجعه کنید: (1374) جهان مذهبی:ادیان در جوامع امروز، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، ناشر: مترجم.
Kisla, Robert j. and Mullir & Mark, R (EDS) (2001)Religion and Social Crisis: undrestanding Japanese society through the Aum Affair. 2. پس از ورود متفقین به ژاپن، شینتوئیسم با محدودیتهایی مواجه و امپراتور نیز ناچار به انکار الوهیت خود شد. اول ژانویه 1946 امپراتور ژاپن اعلامیه مشهور خود را صادر کرد که در آن رسماً جنبه الهی خویش را انکار کرده بود:همواره در کنار مردم ژاپن بوده و همیشه آرزومندیم که درتمامی غم و شادیهای آنان شریک باشیم.
پیوندهای بین ما و مردممان همواره بر مبنای اعتماد و محبت متقابل بوده است. آنها صرفاً بر مبنای افسانه ها و اسطورهها بنا نشدهاند و نیز بر این اسناد غلط مبتنی نیستند که امپراتور ژاپن الوهیت داشته و یا مردم ژاپن بر نژادهای دیگر برتری دارند و اینطور مقدر است که بر جهان حکومت کنند» (دالرهاید، کنت. مذهب در ژاپن در کتاب (1374) جهان مذهبی. ترجمه عبدالرحیم گواهی. تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.)
3- درباره فرقه نیچیرن به کتاب ارزشمند زیر مراجعه شود. مطالعه این کتاب به بسیاری از مطالب استادان ژاپنی وضوح میبخشد، زیرا حاوی سرگذشت بودیسم و شینتوئیسم در ژاپن نیز هست:
(1371) آیین بودا و سنت نیچیرن شوشو، ترجمه فومیکو یاماکانا. تهران، ناشر: مترجم. 4. اومشینریکیو (Aum shinrikyo)، یک فرقه دینی ژاپنی است که در برخی مناطق شهری ژاپن اقدامات ضدامنیتی انجام داده است و رهبران آن تحت تعقیب و محاکمه قرار دارند.
سلام استاد عزیز و ارجمند
عیدقربان…عید گذشت خدا از ابراهیم واسماعیل بر شما عاشق خدایی مبارک باد .
مطالب خیلی جذاب وارزشمند بود .
زنده وپاینده باشید.