به یاد «بلاجویان دشت کربلایی»
«ما در ره عشق تو اسیران بلاییم / کز نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم / بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم زهدی نه که در کنج مناجات بشینیم / وجدی نه که در گرد خرابات برآییم نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم / اینجا نه و آنجا نه، که بودیم و کجاییم؟ حلاجوشانیم که از دار نترسیم / مجنونصفتانیم که در عشقْ خداییم ترسیدن ما چونکه هم از بیم بلا بود / اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم؟! ما را با تو سرّی است که کس محْرَم آن نیست / گر سر برود سرّ تو با کس نگشائیم ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است / بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم»
بیان دیدگاه