زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

تعبدزدایی از حجاب! (1) -دکتر بهزاد حمیدیه

سرآغاز: این همان مطلبی است که گفتم در سال 1385 در نقد مقاله‌ی بنده درباره‌ی حجاب در روزنامه‌ی رسالت منتشر شد و من بعد سال‌ها دانستم چنین نقدی منتشر شده است. من اکنون دکتر حمیدیه گرامی را می‌شناسم و از طریق یکی از دوستان مشترک با ایشان تماس گرفته‌ام و اجازه‌ی انتشار مقاله‌شان را در زیر سقف آسمان دریافت کرده‌ام. توجه داشته باشید که مقاله‌ی ایشان را ورایش نکرده‌ام و به همان صورت که در رسالت چاپ شده است در این‌جا منتشر می‌شود. فقط یک مشکل وجود دارد و آن هم این است که نه من و نه ایشان قسمت دوم مقاله را پیدا نکرده‌ایم. لذا از همه‌ی کسانی که به آرشیو روزنامه‌ی رسالت دست‌رسی دارند یاری می‌طلبیم تا قسمت دوم این مقاله را به‌دست ما برسانند. در هر صورت، من قسمت نخست آن را در این‌جا منتشر می‌کنم. تا خدا چه خواهد! ضمنا منتظر بخش‌های دیگر جامعه‌شناسی تکفیر هم باشید!

تعبدزدايي از حجاب! (1)

دکتر بهزاد حميديه
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1132089

روزنامه رسالت، شماره 5908 به تاريخ 19/4/85، صفحه 2 (سياسي)

نوع نگرش به احکام ديني و تلقي که از انجام آنها داريم بسيار مهم است. اين پرسش که آيا احکام ديني را به جهت عقلانيت موجود در آنها که توسط اذهان ما درک مي شود بايد انجام داد يا به جهت تعبد نسبت به خدا و رسول، در ميزان پايبندي اجتماعي به احکام ديني، بسيار موثر است. اين، دعوي يک نويسنده در روزنامه کارگزاران (1) است که به بهانه مسئله حجاب، بيان داشته است. در دنياي مدرن به اعتقاد اين نويسنده محترم، وجه پايبندي به احکام نبايد بر اساس تعبد و اتوريته خارجي (ولو اتوريته خدا و رسول) بيان شود، زيرا در اين صورت با عقلانيت مدرن که در پي لذت مادي است معارضه خواهد يافت. حجاب به عنوان نمونه بايد به جهت فايده اخلاقي آن يعني ايجاد جزئي از مقدمات حفظ عفاف بانوان رعايت شود. در اين صورت، ديگر با اعتراض بسياري از بانوان و احتراز آنان از حجاب به رغم توصيه هاي اکيد و فراوان مواجه نخواهيم شد.
نويسنده محترم در توضيح بيشتر مطلب مورد نظرش، بيان مي دارد که “مدرنيته رابطه تنگاتنگي با اکنون دارد” و اين اکنون شدن را که مستلزم تسويه حساب با سنت و رخنه مظاهر زندگي مدرن است نمي توان با “اقتدار ديني بيروني” کنار زد. امر ديرينه براي ماندگاري در جهان مدرن بايد اکنوني شود و اقتدار ديني بيروني بايد به التزامي دروني بدل شود. “خدا، پيامبر، اولياي دين، اعتقادات ديني و از اين قبيل مي بايست وارد جان فرد شوند و در حال او (هم به معناي زماني و هم به معناي اگزيستنسيل کلمه) حاضر و آماده باشند”. به اعتقاد نويسنده محترم، دگرسالاري موجب مي شود همه هنجارهاي ديني با فرهنگ مدرن تصادم پيدا کنند، “راه حل همانا فراروي از فرهنگ ديني دگرسالار است و تدارک فرهنگ و هويت ديني عام گرا، خودسالار و پساعرف نگر”. ايشان باز هم با تاکيد مي نويسد: “آنطور که من مي فهمم راه ديگري نيست الا خروج از عصر مدرن!”
در پروسه استدلال فوق، آکسيوم هايي از اين قرار به چشم مي خورند: 1- از جهان مدرن نمي توان يا نبايد خارج شد.
2- هويت ديني عام گرا، خودسالار و پساعرف نگر، از ارزش برتر نسبت به هويت ديني دگرسالار برخوردار است.
3- حجاب و ديگر احکام ديني، با خودسالاري و کنار نهادن تعبد و دگرسالاري همچنان پابرجا مي مانند.
4- احکام ديني در صورت ابتنا بر اخلاقي دروني و خودسالار، با عقلانيت مدرن که در پي لذت مادي است معارضه ندارد.
5- تعبد (پذيرش به واسطه خدا يا پيامبر يا اولياي دين)، در مرحله ماقبل عرف نگر يا عرف نگر جاي دارد.
عمده گزاره هاي فوق، نه تنها نيازمند استدلال و اثباتند و شايستگي آکسيوم واقع شدن را ندارند، بلکه اصولا جنجال برانگيز و محل چالشند. در ذيل به بررسي آنها پرداخته مي شود.
گزاره اول مبني بر عدم امکان خروج از جهان مدرن، هم در مقام ثبوت (تحقق خارجي) و هم در مقام اثبات( تئوري پردازي) نادرست است. مدرنيته، صرفا تکنولوژي و مظاهر فن سالار معاصر نيست. مدرنيته، سلطه عقلانيت معطوف به هدف است به مثابه قفس آهنين (آنچنان که ماکس وبر تعبير مي کرد.) اومانيسم، سياست و اقتصاد ليبرال، سکولاريته در حوزه عمومي، فردگرايي هدونيستي، اخلاق يوتيليتار و فروکاهش دين به معنويت از توالي همين عقلانيت است. اما سلطه چنين عقلانيتي مقاومت پذير است و بلکه به اعتقاد برخي فيلسوفان پست مدرن، اصولا مقاومت برانگيز نيز هست. در مقام ثبوت نيز، جنبش هاي ديني يا سنت گراي فراواني در طليعه قرن بيست و يکم، مقاومت در برابر جهاني شدن مدرنيته را احيا کردند. در حوزه انديشه، سنت گرايان مشهور حکمت جاودان (Perennial Wisdom) همچون رنه گنون، فريتيوف شووان، سيدحسين نصر، مارتين لينگز، کوماراسوامي و… فعالان ناقد مدرنيته اند. نقد مدرنيته، سابقه ديرينه تري در مارکس، نيچه و فرويد، دارد. فصل مشترک آنها در اين است که براي انگيزه ها (به ترتيب ثروت، قدرت، شهوت) در حرکت انسان، اهميت بيشتري قايل اند تا براي عقل و از همين جا با مدرنيته که عقلانيت از ارکان مهم آن است رودرو مي شوند؛ خصوصا با روايت متاخر آن که ابزارگويي و عام گرايي و حتي نوع سرکوبگري انتخاب و کنش، از اوصاف آن دانسته شده است (2.) اين زاويه انتقاد، همان است که در جريان روشنگري عاطفي – (Emotional Enlightenment) اصطلاحي که استفان مستروويچ در مقابل روشنگري عقلاني به کار برده است- مشاهده مي شود (3.) اين خط فکري را مي توان از شوپنهاور تا ديلتاي، ويلهلم وونت، زيمل و استفان مستروويچ پي گرفت. زيگمون بومن در نشانه هايي از پسامدرنيته (1992) مي نويسد فقط کمونيسم نيست که رفته است، بلکه با کمونيسم، روياي جهان تحت کنترل عقلاني انسان نيز رفته است (4.) مارتين هايدگر، نيز مدرنيته را مورد انتقادات متافيزيکي عميقي قرار مي داد که در مجال حاضر نمي گنجد (5.) پيتر برگر، نيز کتاب زوال مدرنيسم (1990) را نگاشته است.
گزاره دوم، هويت ديني عام گرا، خودسالار و پساعرف نگر را از ارزش برتر نسبت به هويت ديني دگرسالار برخوردار مي داند. اما بايد اذعان نمود ملاک ارزش گذاري در اينجا مبهم است. اگر خودسالاري تنها به ملاک جديد و مدرن بودن، برتر از دگرسالاري دانسته شده است، اين مغالطه نوپرستي است. بقيه گزاره ها در شماره بعد مورد بررسي قرار خواهند گرفت.

پي نوشت ها:
1- حسن محدثي، تاملي در اقتدار بيروني هنجارهاي ديني، حجاب و مدرنيته، روزنامه کارگزاران، دوشنبه 12/4/1385، ش 53، ص 11
2- مقدمه مردي ها بر کتاب نقد مدرنيته، اثر آلن تورن، ص 9
3- نگاه کنيد به : مستروويچ، آخرين مدرنيست، در کتاب ماه علوم اجتماعي، ش 48- 47
4- همان، ص 71
5- بابک احمدي، معماي مدرنيته تهران، نشر مرکز، چاپ دوم، 1380، ص 237

۱ دیدگاه»

  Moein wrote @

سلام جناب محدثی

اصل مقاله شما را خواندم .بسیار عالی بودو ناب! منتظرم به قولی که چند شب پیش به من دادید زودترعمل کنید و این متن ناب را به روز نمائید. لینک بخش دوم این نقد در روزنامه رسالت را هم پیدا کردم که تقدیم می شود.
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1133545


بیان دیدگاه