سرآغاز: درست قبل از نوروز 1395، حدود 23 یا 24 اسفند 1394 به دعوت خبرگزاری شفقنا در میزگردی دربارهی دینداری دانشجویان و جوانان شرکت کردیم. خانم مفیدی راد خبرنگار شفقنا برگزارکنندهی این میزگرد بود. این میزگرد در دو قسمت در سایت این خبرگزاری منتشرشده است که بهنوبت در اینجا نیز منتشر میشود. نشانی قسمت اول عبارت است از: http://fa.shafaqna.com/news/145163
در اینجا من مطالب را بدون ویرایش منتشر میکنم.
شفقنا- شیما مفیدی راد: هر از چند گاهی هشدارهایی می شنویم درباره دین گریزی در دانشگاه ها و نسل جدید و گاه، جامعه دانشجویی متهم به دوری از دین می شود. احاطه قرائت رسمی از دین بر دانشگاه ها و اتهام دین گریز بودن دانشگاهیان چقدر می تواند در رویکرد دینی دانشجو و دانشگاهیان تاثیرگذار باشد؟ این پرسش محوری میزگرد شفقناست که با حضور دکتر غلامرضا ظریفیان، معاون اسبق وزیر علوم، دکتر حسن محدثی گیلوایی، محقق جامعهشناسی دین و دکتر سید محمود نجاتی حسینی، مدیر بخش جامعه شناسی دین موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در دفتر شفقنا برگزار شد.
دکتر نجاتی حسینی در این میزگرد با اشاره به حضور انواع مختلف نگاه به دین در جامعه و همینطور دانشگاه، لزوم بررسی سهم هر یک از این نگاه ها را بر رویکرد دانشگاه یادآور شد. دکتر محدثی که بر حضور جدی نوگروی دینی در دانشگاه ها و در میان نسل جوان تاکید دارد، معتقد است که در ایران با تضعیف جامعه پذیری دینی و همینطور ناتوانی دینداری سنتی برای پاسخگویی به نیازهای فکری، روانی و اجتماعی مردم مواجه هستیم. محدثی عملکرد منفی نگاه رسمی به دین را موجب ایجاد نوعی فاصله از دین به ویژه دین داری رسمی در میان جوانان می داند و می گوید که هرقدر که فضای اجتماعی و سیاسی دموکراتیک تر باشد، میزان دوری از دین داری رسمی کمتر می شود. دکتر ظریفیان نیز که معتقد است در ایران نه در جامعه و نه در دانشگاه، دین ستیزی معنادار نداریم، می گوید: نسبت بسیار مستقیمی بین دموکراسی و رجوع به دین وجود دارد.
آنچه می خوانید، بخش اول میزگرد «دین و دانشگاه» با حضور دکتر ظریفیان، دکتر محدثی و دکتر نجاتی حسینی است که در شفقنا برگزار شد.
*در جامعه امروز ایران یک نگاه رسمی به دین وجود دارد که از قدرت و تریبون برخوردار است و بر نهادهای مختلف از جمله دانشگاه ها حاکمیت دارد، با این حال، گاهی دانشجویان و دانشگاهیان را متهم به فاصله گرفتن از دین می کند. آقای دکتر محدثی به نظر شما نگاه رسمی به دین بر رویکرد دانشگاه و دانشجویان نسبت به دین چه تاثیری داشته است؟
محدثی: پیش از این در وزارت علوم بحثی در این زمینه داشتم که هنوز منتشر نشده است و امیدوارم بازنویسی کنند و منتشر شود. این بحث پیش نیازهایی دارد که باید آنها را مورد توجه قرار داد. ما در جامعهی دینی و با فرهنگ دینی بزرگ میشویم؛ اغلب خانوادههای ایرانی، مذهبی هستند، فرزندان آنها تربیت دینی دارند، جامعه پذیری دینی میشوند و مجموعهای از باورها، اندیشهها و زندگی دینی را میپذیرند، درونی میکنند و کمابیش با آن زندگی میکنند. این جامعه پذیری دینی در جهان سنت به شکل ثابتی در حال تداوم یافتن در طول زندگی فرد بود در نتیجه می شد انتظار داشت آنچه افراد بر حسب آن جامعه پذیر می شدند، در بقیه زندگیشان هم تداوم داشته باشد و این شیوهی زندگی ادامه پیدا کند و فرزندان راه نیاکان خود را ادامه دهند. در حالی که در عصر جدید وضعیت متفاوت است یعنی ما در جهان مدرن زندگی میکنیم که یکی از مهمترین ویژگیهای آن بازاندیشی در باورها، اندیشهها و شیوهی زندگی است. این بازاندیشی، زمینهی اجتماعی دارد و مهمترین عنصر آن این است که اشکال مختلف زندگی همزمان کنار هم وجود دارند. در نتیجه هر فردی در طول زندگی خود با اشکال گوناگون زندگی مواجه میشود و به طور دائما مقایسهی اجتماعی میکند. در جهان سنت به این شکل نبود، جامعه یکپارچه و اشکال زندگی شبیه هم بود، تنوع به لحاظ فرقهی اعتقادی وجود داشت، اما به لحاظ شیوهی زندگی همه کمابیش یکسان بودند. امروز این تنوع و بازاندیشی تا اندازه ای شدید است که برخی جامعه شناسان مثل گیدنز میگویند که اساساً فرد دیگر نمیتواند یکپارچگی هویتی خود را حفظ کند و مادام نیازمند این است که زندگینامهی خویش را برای خود بازگویی و بازخوانی کند، تا یکپارچگی هویتی اش را تشخیص دهد. به طور مثال من باید با خود فکر کنم که آیا من همان محدثی ۱۰ یا ۲۰ سال پیش هستم یا همان محدثی هستم که از روستا به دانشگاه در شهری چون تهران با اشکال متفاوت زندگی آمدم و با دنیاهای جدیدی آشنا شدم؟ من که آرام آرام تغییر کرده ام، چگونه بین امروز و دیروز خودم رابطه برقرار کنم؟ جامعه شناسان میگویند که ما به ناچار مجبور هستیم زندگینامهی خود را بازسازی و بازدهی کنیم تا خط اتصالی بین دیروز و امروز خود پیدا کنیم. نکتهی کلیدی در اینجا این است که دیگر نمیتوان انتظار داشت که جامعه پذیری دینی به سیاق سابق، یکسره ادامه پیدا کند و تداوم داشته باشد. با صراحت عرض میکنم که حتی نمی توان گفت روحانیون و حوزویان هم جامعه پذیری دینی گذشته را همچنان حفظ میکنند و به همان سیاق زندگی خواهند کرد؛ از قضا آنها هم دچار تحول هستند با توجه به شرایط جدید، رسانههای مدرن، اشکال جدید زندگی و درگیری های نوین که قبلاً وجود نداشت. نکته کلیدی این است که اساساً در ایران معاصر با تضعیف جامعه پذیری دینی مواجه هستیم؛ اگر نگوییم بحران جامعه پذیری دینی و بخواهیم با دقت بیشتری صحبت کنیم، میتوانیم بگوییم با تضعیف جامعه پذیری دینی مواجه هستیم.
*این تضعیف جامعه پذیری دینی به تفاوت جهان سنت و مدرن برمی گردد؟ نقش نگاه رسمی به دین در اینجا چه می شود؟
محدثی: به طور کلی میتوان گفت آنچه تحت عنوان دوگانهی سنت و مدرن معروف است؛ اما این از چه طریقی وارد دنیای درون، افکار و اندیشهی ما می شود؟ مهمترین عامل در اینجا تجربه های زیست ماست. در جهانی زندگی میکنیم که دیگر یکپارچگی وجود ندارد و افرادی با شیوههای مختلف زندگی کنار ما حضور دارند. در این شرایط، آن الگوی زندگی خاصی که دستگاه فکری دینی به ما ارائه می کرد، در کنار الگوهای زندگی دیگر قرار میگیرد و به این شکل آرام آرام در وجدان، فکر و اندیشهی یکایک افراد نوعی فرسایش در شیوهی زندگی دینی ایجاد می شود. به عبارت دیگر همهی ما در کنار کسانی زندگی میکنیم که به گونه ای دیگر زندگی میکنند و به طور دائم مقایسه میکنیم که این شیوهی زندگی که برای من به تصویر کشیده شده است، آیا به واقع این گونه است؟ آیا جهان این گونه است و بر فرض آخرتی در کار است؟ آیا آنچه من انجام میدهم باید معطوف به آخرت یا معطوف به لذایذ و بهرهمندیهای دنیوی باشد؟ این تنشها و تضادها در دنیای مدرن به طور دائم با الگوی زندگی دینی مواجه میشود و میتواند به آرامی آن را کاملا تضعیف کند. در چه حالتی جهان زندگی دینی میتواند تداوم داشته باشد؟ به شرط این که بتواند برای انسان امروز در این بستر مدرن باز هم توانمند باشد و شیوهی زندگیای که ارائه میکند، نیرومند، قانع کننده و جذاب باشد. به طور مثال زندگی دینی سنتی، ممنوعیتها را میگذارد که در اشکال دیگر زندگی، اصلاً به گونهی دیگری است در نتیجه باید بتواند برای یکایک ما بگوید آن ممنوعیتها و مرزها همچنان مهم هستند و باید آنها را رعایت کرد. بسیاری اوقات افراد مقایسه می کنند و می بینند که همکار، همسایه و کنار دستی اش به شکلی دیگر زندگی می کند، نکند اساساً این شیوه زندگی ای که به من داده شده است، اساساً خطا باشد و این مقایسه به طور دائم وجود دارد.
«بازاندیشی» نکتهی دیگری است که در دنیای مدرن به ویژه در نهادهایی مثل دانشگاه به شدت جدیست. من این مساله را «دریابندگی» نیز می نامم یعنی دریابیدن آنچه قبلاً به نحو خاصی به ما ارائه شده است؛ به این شکل که مجددا درباره آن اندیشه میکنیم که آیا این شیوه زندگی مطلوب است یا خیر! این تفکر انتقادی که ویژگی اصلی نهادی مثل دانشگاه است که من نام آن را نهاد نوگروی می گذارم، این بازاندیشی مداوم دربارهی شیوهی زندگی را در ما تقویت میکند. فکر میکنم این به نحوی در حوزههای علمیه هم وجود دارد. البته باید از نزدیک مطالعه کرد که با توجه به رسانههای مدرن که همه را درگیر میکند و آن جهان دانایی کهن را اساساً زیر سوال میبرد، این بازاندیشی در اینجا چگونه است. امروز، دنیای دانایی بسیار وسیعتر شده است و هرکدام از ما روزانه، انبوهی از اطلاعات را دریافت میکنیم، در معرض آن هستیم یا اگر بخواهیم میتوانیم به سراغش برویم و به سادگی و با چند کلیک میتوان به مجموعهای وسیع از دانشها، نگاهها و جهان بینیهای تازه دسترسی داشت. مجموعه ای که می تواند باعث تغییر نگاه ما شود. این بسیار متفاوت است با وضعیت فردی که در جهانی بسته زندگی می کند و همه چیز برای او تعیین شده و مشخص است و دنیا برای او ثابت است بنابراین این بازاندیشی و دریابندگی بسیار بسیار نیرومند است. باید دینداری خود کسانی که از موضع تفکر دینی سنتی صحبت میکنند نیز بررسی شود که چقدر متحول شدند و امروز چه وضعیتی دارند. آنها میتوانند از یک موضع متولیانه درباره دانشگاه و دانشجو و دیگران صحبت کنند، اما اگر اجازه دهند که دینداری خود آنها و تحولات دینیشان نیز سنجیده شود، شاید در آنجا هم این ماجرا به شدت دیده شود چون در عمل امکان نداریم از فضای حوزه و حوزویان مطالعهی دینی کنیم که وضعیت دینی آنها چگونه است. صرف اینکه کسی دانش دینی را تعلیم دهد، به این معنا نیست که دیندار است یعنی صرف اینکه من عمامه بر سر بگذارم، دال بر دین داری ام نیست. افراد بسیاری با انگیزههای مختلفی به حوزهی علمیه می روند و مطالعه میکنند. کسب دانش دینی و معرفت دینی به معنای دین داری نیست. این دو تفاوت فراوانی با هم دارند، اما نکته این است که چون ما کار تجربی میکنیم، بهترین و کم هزینهترین نمونهای که همیشه در دسترس است، دانشجوها هستند. در نتیجه تعداد بسیاری پایان نامه درباره دینداری دانشجویان انجام شده و انجام آنها نیز ادامه خواهد داشت. در حالی که فرض کنید بخواهید در حوزه علمیه ای این کار را انجام دهید، به احتمال فراوان نمیتوانید؛ ما نمونههایی داشتیم که دانشجویان می خواستند نمونهای از حوزه علمیه بگیرند، اما با در بسته مواجه شدند، در نتیجه همیشه گزینهها مطالعه بر روی دینداری دانشجویان بوده است. این نکتهای است که من بر آن تأکید کردم و بر حسب مقدمهای که گفته شد، معتقدم اساساً دینداری سنتی نه تنها در دانشگاه بلکه در کل جامعهی ما دچار مساله است. بر این اساس میخواهم بگویم که مساله فراتر از فقط بحث نهاد دانشگاه است و موضوعی متعلق به دنیای مدرن است که دینداری سنتی دیگر نمیتواند پاسخگوی نیازهای فکری، روانی و اجتماعی مردم باشد. این در دانشگاه جدیتر است زیرا دانشگاه، نهاد نوگروی است و تفکرات، جهان بینیها و اندیشههای جدید و تفکر انتقادی به شکل بسیار نیرومندی در آن وجود دارد. در نتیجه دیگر نمیتوان از دانشجویان انتظار داشت آنچه در کودکی و نوجوانی به عنوان تفکر دینی و شیوه زندگی دینی به آنها داده شده است، دست نخورده باقی بماند زیرا این نوع تفکر جدید در این فضای مدرن به طور دائم میراث دینی خود را مورد نقد، ارزیابی و بازاندیشی قرار میدهد. حرف من این است که اساساً تفکر دینی سنتی در دنیای مدرن دچار مساله است و تصور میکنم این مساله متعلق همه جوامعی است که درگیر زندگی مدرن هستند. در ایران هم هست و این مورد در دانشگاه به این دلیل که نهاد نوگروی است، بسیار جدیتر وجود دارد. فعلاً در همین اندازه بسنده میکنم تا آقای نجاتی حسینی عزیز صحبت کنند و بعد بحث را ادامه دهیم.
نجاتی حسینی: من از بحث آقای دکتر محدثی استفاده کردم و دیگر نمیخواهم به آن برگردم. ایشان بحث پایهای را هم از حیث مقدمات، هم نظری و هم از حیث تجربی، شواهدی را نیز عرضه کردند. فقط میخواهم چند نکته را برای تکمیل بحث آقای دکتر اضافه کنم که برمیگردد به همان نگاهی که در خود سوال هم بود که نگاه رسمی به دین چطور بر روی دانشگاه تاثیر میگذارد؟
شاید ۲۰ یا ۳۰ سال پیش میتوانستیم از یک نگاه نام ببریم، اما اکنون دیگر نمیتوان از یک نگاه نام برد. در تمام زمینهها همین گونه است و به اصطلاح پست مدرنیسم، قرائت ها، خوانش ها و چشم اندازهای مختلف داریم. امروز ما با یک نگاه به دین مواجه نیستیم و نگاههای مختلفی نسبت به دین داریم. به طور مثال یکی نگاه مردم پسند است که تحت تاثیر سلیقه و علایق مردم شکل میگیرد و ما در مطالعات فرهنگی دین مورد بررسی قرار میدهیم. دیگری نگاه نخبه پسند است که ممکن است در خود دانشگاه یا در برخی از زوایای حوزه جای داشته باشد. یک نگاه نیز توده پسند است. به این معنا که طیفی از نگاه ها نسبت به دین وجود دارد و تنها یک نگاه نیست. منظور این است که این نوع نگاه ها به دین را یک طیف در نظر بگیریم که ممکن است همه آنها به نوعی با همدیگر سهیم باشند و هیچ کدام بر دیگری غلبه نداشته باشند یا در دورههایی یک نگاه غلبه داشته و نگاه دیگر تحت تاثیر آن باشد.
نگاه توده پسند، نگاهی است که مردم عامی (به معنای غیرمتخصص) نسبت به دین دارند. در عین حال یک نگاه حاکمیت پسند هم وجود دارد که شاید منظور شما از نگاه رسمی، همان نگاه حاکمیت پسند است. این نگاه حاکمیت پسند بسته به اینکه چقدر آن حاکمیت پررنگ است، بسیار مهم است. به طور مثال حاکمیت در جوامع غربی و جوامع به اصطلاح لیبرال، نگاه دینی ندارد یا حتی اگر داشته باشد، آن نگاه، نگاه پررنگی نیست و نگاهی بسیار کمرنگ است. بر این اساس تصور می کنم باید بحث نگاه حاکمیتی را بیشتر در جوامع سنتی و به ویژه جوامع اسلامی و به صورت اخص در جامعهی خودمان داشته باشیم. در جامعه ایران، نگاهی حاکمیتی به دین وجود دارد و از دل آن هم دین دولتی و هم دولت دینی بیرون می آید و طبیعی است که در اینجا آن نگاه حاکمیتی بسیار قویتر است. نگاه دیگری نیز وجود دارد که همه این نگاهها را تحت تاثیر قرار داده است و آن نگاه رسانهای جدید به دین است. این همان نگاهی است که تحت عنوان اینترنت دینی یا دین اینترنتی و دین رسانهای یا رسانهی دینی از آن صحبت میشود. این مقدمات بحث بود و جای بحث دارد که هر کدام از این نگاه ها تا چه اندازه در جامعه غلبه دارند. استقراء تام نه استقراء ناقصی که داشته ام نشان می دهد که تمام این نگاه ها غلبه دارند یا به نوعی حضور دارد و حتی در جامعهای مثل جامعهی ایران یا همانطور که دکتر محدثی گفتند در مکانهایی مثل خود حوزه هم ممکن است فقط یک نگاه رسمی مشاهده نشود. به این معنا که نباید تصور کرد در حوزه نیز فقط نگاه حاکمیتی است بلکه نگاه غیر حاکمیتی هم به دین وجود دارد. در این میزگرد تاثیر این نگاهها بر دانشگاه برای ما اهمیت دارد. دانشگاه به عنوان عضوی از جامعه و آینهی جامعه و حتی شاید ویترین یک جامعه به شمار می رود؛ دانشگاه امروز که هم آینه، هم ویترین و هم بخشی از جامعه است، به نظر میرسد تحت تاثیر تمام این نگاهها قرار دارد. تجربهی زندگی ما در دانشگاه و با دانشجویانمان در سنین و گروههای مختلف نشان می دهد که گروههای مختلف دانشجویی تحت تاثیر نگاه های مختلف هستند. به طور مثال تحت تاثیر نگاه مردم پسند هستند یعنی دینداری آنها دینداری مردم پسند یا دینداری پاپ است و آن علایق و سلایقی که در جامعه وجود دارد را در دین داری خود بروز می دهند.
*اگر بخواهیم نگاه کمّی داشته باشیم، اندازه اثرگذاری این نگاه ها را چطور ارزیابی می کنید و سهم نگاه رسمی به دین یا به تعبیر شما نگاه حاکمیتی به دین در رویکرد دانشگاه و دانشجو به دین چقدر است؟
نجاتی حسینی:خیلی سخت است که با آن نگاه پوزیتیویستی خط کش بگذاریم و بگوییم ده درصد این نگاه و بیست درصد آن است. در دانشگاه، کارناوالی از نگاه های دینی وجود دارد که به دلیل نسبتی که دانشگاه با جامعه دارد –ویترین و آینه و عضوی از جامعه بودن- تحت تاثیر همه این نگاه هاست. علاوه بر دانشجویانی که نگاهشان به دین خیلی مردم پسند و به اصطلاح امروزی است، دانشجویانی هستند که نگاهی بسیار حاکمیتی دارند یعنی آنها نگاهی که حاکمیت دارد را به نوعی منعکس میکنند. نگاه نخبه پسند نیز در میان آنها مشاهده می شود. به دلیل غلبه و وجود این نگاهها با فرایندهای مختلفی درباره دینداری در دانشگاه مواجه هستیم یعنی همانطور که آقای دکتر محدثی هم گفتند، نوگروی و بازاندیشی دینی فقط یکی از این فرایندهاست. نگاه دانشگاه نیز تنها شامل نگاه دانشجویان نمی شود، بلکه اساتید نیز بخش مهمی هستند اما تمرکز ما بر دانشجویان است چون تعداد بسیار بالاتری دارند. خود این فرایند یعنی نوع نگاه به دین، فرایندهای جدی و جدیدی را در خود دانشگاه شکل میدهد که یکی از آنها را تحت عنوان نوگروی دینی یا به قول گیدنز بازاندیشی دینی، دکتر محدثی فرمودند یعنی در حقیقت استفاده از آرای جدید برای تصحیح رفتارهای دینی و باز بازتابانیدن آن تاثیرات رفتارهای دینی را در خود بخش های نظری، بازاندیشی دینی می گوید.
با اجازه آقای دکتر محدثی میخواهم به یک فرایند دیگر اشاره کنم که در بحثهای ایشان مورد غفلت قرار گرفت. آن هم این است که ما نوعی بازتولید دینداری یعنی بازتولید دین سنتی هم در دانشگاه داریم یعنی نباید فکر کرد که دانشگاه، یکسره محل بازاندیشی دینی است. اتفاقاً کسانی که تحت تاثیر نگاه حاکمیتی یا حتی نگاه سنتی به دین هستند، گروههای اجتماعی خاصی در دانشگاه را شامل می شوند و بخشی از آنها در قالب تشکلهای خاصی حضور پیدا کرده اند و بخشی نیز خارج از این تشکل به طور مثال فرزندان خانوادههای کاملاً مذهبی یا کاملاً سنتی هستند. اتفاقاً این دسته با هیچ گونه نواندیشی و نوگرایی دینی بر سر مهر نیستند؛ نمیخواهم بگویم مخالفت یا عناد دارند اما بر سر مهر نیستند و با این نوع نگاه هم آشتی نمیکنند و اتفاقاً کاملاً هم آن نگاه تودهای و نگاه سنتی را در دانشگاه بازتولید می کنند. من نام آن را بازتولید دینی میگذارم. دکتر محدثی گفتند که آن نگاه نو منجر به نواندیشی یا بازاندیشی دینی میشود، من میخواهم بگویم یک نگاه بازتولید دینی هم داریم که آن نگاه سنتی، دائم در خود دانشگاه تولید می شود.
حال نتیجه چه خواهد شد یعنی آنچه ما میبینیم و فکر میکنم در موارد بحث هم میشود راجع به آن صحبت کرد، این است که هم هویت سازی و هم هویت یابی دینی در خود دانشگاه وجود دارد به عنوان محل مهمی که به قول دکتر محدثی، جامعه پذیری دینی یا اجتماعی شدن دینی یا بازاجتماعی شدن دینی در آن اتفاق میافتد. به این معنا که در آنجا بخشی از دانشجو صرفاً درگیر شدن در فعالیتهای علمی و یک بخش آن هم درگیر شدن در فعالیتهای معنوی و دینی است چرا که این فعالیتهای دینی، پایه و اساس آن هویت یابی و هویت سازی دینی است. بسته به اینکه این دانشجو در کدام گروه دینی مستقر شده باشد و در چه زیست جهانی زندگی کند و خاستگاه اجتماعی او چه باشد، نتیجه متفاوت است چرا که حتی اینکه شما از یک شهر کوچک بیایید یا از شهر بزرگ بر این مساله واقعا تاثیر می گذارد. به هر حال انسان یک موجود اجتماعی و خوب یا بد و درست یا نارست تحت تاثیر این مسایل قرار دارد، هرچند در موارد مختلف، شدت و ضعف دارند اما در مجموع دانشجوها چون نسل جوان هستند، بسیار تحت تاثیر این ایدهها قرار میگیرند. نتایجی که در دانشگاه ددیه می شود، نتایج یکدستی هم نیست و باز این را می توان در یک طیف قرار داد. به این معنا که از دینداری قوی و پررنگی تا دینداری کمرنگ تر مشاهده می شود. تا جایی که من خبر دارم، دوستان هیچ وقت از بی دینی در دانشگاه حرف نمیزنند. اصلا فکر نمیکنم که مجاز باشیم که راجع به بی دینی در دانشگاه صحبت کنیم، اما میتوانیم درباره انواع دینداری در دانشگاه صحبت کنیم که موضوع امروز ماست.
*آقای دکتر ظریفیان! اساتید نظرات خود را مطرح کردند؛ دکتر محدثی معتقدند که دینداری سنتی دچار ضعف شده و در دانشگاهها شاهد حضور جدی نوگروی دینی هستیم؛ دکتر نجاتی حسینی هم از وجود نگاههای مختلف دینی و تاثیرگذاری آن روی نگاه دانشجویان و همینطور بازتولید نگاه سنتی به دین صحبت میکنند. نظر شما درباره انواع نگاه های موجود به دین در دانشگاه ها و تاثیر آنها به ویژه اثر نگاه رسمی به دین بر نگاه دینی دانشجویان چیست؟ و در ادامه آن بفرمایید در چنین وضعیتی رابطه دموکراسی با گرایش های دینی جوانان در ایران را چطور ارزیابی می کنید؟
ظریفیان: دین به عنوان یکی از چند موضوع اساسی است که در هویت تاریخی ما از قبل از اسلام تا بعد از اسلام به عنوان یکی از شاخصههای هویت جامعهی ایران همیشه بوده است و هم به لحاظ جغرافیایی، هم شرقی بودن و هم به دلایل عدیده ای دین یکی از کارویژههای جدی و اساسی است که حتی افرادی که با دین فاصله دارند، نمیتوانند خود را از این امر مستثنی کنند. به گونهای دین با ژنتیک ما پیوند عمیق خورده است بنابراین نوع نسبت با دین در دوران مختلف به دلایل مختلف متفاوت بوده است وگرنه اصل دین به عنوان یک امر هویتی در همهی اجزای فرهنگی جامعهی ما چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، چه در میراث شاهنامه و چه در میراث مولوی و حافظ و به طور کلی ادبیات ما حضور جدی داشته و یک کارویژهی اصلی در این بخش به شمار می رود. دانشگاه به عنوان یک پدیدهی مدرن شناخته می شود؛ وقتی این پدیدهی مدرن وارد ایران شد، به دلیل ویژگی هایی که داشته به شدت از بافت جامعهی ما متاثر شده است یعنی کارکرد پرسشگرایانهی خود که در ذات دانشگاه بوده است را با فضای فرهنگی جامعهی ایران تلفیق کرده است. بر این اساس اگر دانشگاه به معنای دانشگاه تهران گرفته شود نه دارالفنون، مشاهده می شود که مساله سنت و تجدد از بدو تاسیس دانشگاه، مساله جدی آن است. نوع نگاه به سنت و تجدد و در نوع نگاه دینی، بحث روشنفکری دینی نقش جدی در این بخش داشته اند و به شدت در پیرامون خود دانشگاه و نخبگان آن اثرگذار بوده اند. می توان گفت دانشگاه حداقل تا ابتدای پیروزی انقلاب، موثرترین کانون تاثیرگذار در تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور است. بخشی از این مسایل در بیرون و در تحولات جهانی رخ داد، اما گفتمانهایی از جمله مارکسیستی و… نیز در دانشگاه شکل گرفت. در مارکسیست های دانشگاهی ما بحث بنیادهای ماتریالیستی چندان عمق پیدا نکرد -البته در بخشهایی عمق پیدا کرد- و فرد همچنان این دوگانهی نگاه علمی به مارکسیسم و تحولات مارکسیسم و در عین حال درون خود گونه های مختلف یک عنصر مذهبی را داشت. در هر حال بسیاری از بنیادهای سه گونهی اصلی اندیشهی مارکسیستی، ملی و اسلامی را در دانشگاه میبینیم که هم از بیرون تاثیرپذیر است و هم به بیرون تاثیرات عمیقی دارد تا جایی که به خود بحث انقلاب اسلامی می رسیم.
در این بحث یک نکته این است که دانشگاه ما به دلیل ویژگیهای نخبگی که داشته است، چه مارکسیسم، چه جریان مذهبی و چه ملی آن تا قبل از انقلاب، بیشتر در سطح نخبگی جایگاه خود را داشته است؛ در جایی که حرف اندیشه و فکر بوده است. البته در دورهای هم این اندیشهها رادیکال شده و پای عمل هم به میان آمده است که به طور مثال از سال ۴۲ به بعد این موارد مشاهده می شوند. به دلیل اتفاق مهمی که در عرصهی دانشگاه در جهان رخ داد و دانشگاه به تدریج از حالت نخبگی خارج شد یعنی ما از فضای «الیت یونیورسیتی» به تدریج وارد «مس یونیورسیتی» شدیم و ناگهان دانشگاه یک خانوادهی عظیم پیدا کرد. از سال ۲۰۰۰ به بعد نرخ رشد کمی در دنیا تقریبا شش برابر و در ایران نزدیک به ۱۱ تا ۱۵ برابر رشد کمی داشته است. حاصل قضیه این شد که دانشگاه از عرصهی نخبگی خارج شد و تبدیل شد به مینیاتوری از آنچه در درون جامعه است یعنی یک دفعه از ۱۷۰ هزار دانشجو تبدیل به نزدیک ۴ میلیون دانشجو شدیم و این موجب شد که دانشگاه در آن عرصه، کمی از تاثیرگذاری نخبگیاش فاصله گرفت. اصلاً نقد نمیکنم بلکه میخواهم بگویم طبیعت دانشگاه یک مقدار دگرگون شد و وقتی بحث دین و دانشگاه و دین و دموکراسی را مطرح میکنیم، دقیقاً باید دید که در جامعه چه اتفاقی در حال رخ دادن است زیرا دانشگاه نمونهی سازمان یافتهی همان جامعه است. به این معنا که امروزه هر تغییراتی در جامعه و در نسل جوانمان انجام دهیم، عین همان را میتوان در دانشگاه جستجو کرد و تغییرات و تفاوتهای معنی دار دیگر وجود ندارد. تقریباً هرگونه مذهبی که در جامعه دیده می شود، به شکلی نمونه آن را در دانشگاه میتوان جست وجو کرد. ممکن است حرف بر این باشد که این گفتمان مسلط است یا نیست؟ آنچه را میتوان در جامعه در نگاه مذهبی جستجو کرد، امروز در دانشگاه میتوان تقریباً همه گونهها و نمایندگیهای آن را جست وجو کرد. اگر در جامعه یک گفتمان مسلط دینی میبینیم که رسمی است و صدا و سیما و برخی جریانات در حوزه و دستگاه حاکمیت، آن را تبلیغ میکند، در دانشگاه هم همین وضعیت است و چندان تفاوت بنیادینی میان وضعیت جامعه و دانشگاه در این مورد وجود ندارد. اگر در جامعه مشاهده می شود که نسل جوان ما از نگاه حقوقی و تکلیفی به دین فاصله گرفته است، همین نگاه را به شکل بسیار نزدیک در دانشگاه میبینیم. اگر در جامعه بحث احیاگری دینی، روشنفکری دینی و نواندیشی دینی را میبینیم، همین گونهها را میتوان در دانشگاه هم دید و دیگر یک دانشگاه متمرکز، برج عاجی و نخبگی به آن معنای گذشته نداریم و این دانشگاه خیلی مردمی و تودهای شده است و عیناً یک تاثیر و تأثر متقابل بین آنچه در جامعه و آنچه در دانشگاه اندیشیده می شود، از سلایق، علایق، ذائقه و نوع رویکردهایش مشاهده می شود. اگر در جامعه، دیگر با یک جامعهی تک مرجعی روبرو نیستیم و مرجعیتها به شدت متکثر شده است، در دانشگاه هم همین تکثر مرجعیت دیده می شود. اگر در جامعه، انواع نگاههای معنویت گرا مشاهده می شود و رویکردهای مختلفی که به اندیشه ها و جریانات معنوی مختلف وجود دارد، همین را هم به شکلی در دانشگاه می توان دید و تفاوت معناداری وجود ندارد بین آنچه امروز درون جامعه و آنچه درون دانشگاه ما هست. می توان گفت در گذشته این تفاوت معنادار وجود داشت و دانشگاه حداقل میتوانست از بخشی از نخبگان الهام بگیرد و آن را تئوریزه و تقویت و به درون جامعه پمپاژ کنند، اما امروز چنین وضعیتی وجود ندارد. سوالتان در مورد بحث دموکراسی و دین را یکبار دیگر می فرمایید؟
*سوال درباره رابطه دموکراسی با گرایش های دینی جوانان در ایران بود، به این معنا که فضای باز سیاسی چه تاثیری بر نوع گرایش های دینی و معنوی جوانان دارد؟
ظریفیان:جامعهی جهانی و همینطور جامعهی ایران به طور خاص به سمت جامعهی حقوق مدار میرود و طبیعی است که هر چه در عرصه مدیریت سیاسی به سمت تحقق دموکراسی و تعیین سرنوشت انسانها توسط خودشان و پذیرش تکثر و تنوع در عرصهی سیاسی پیش رویم، اتفاقاً جامعه را دین دارتر خواهیم کرد. چرا که نسبتی جدی بین این تکثر و آن تنوع و تکثری وجود دارد که در فهم دینی در جامعهی جوانمان بخصوص در دانشگاه داریم. به این معنا که هرچقدر جامعه بتواند نقش جدیتری را به مردم سالاری به معنای واقعی آن دهد، اتفاقاً به دلیل ذات همیشگی و پیوندی که جامعهی ما با دین داشته است، اتفاقاً هویت دینی خود را در این شرایط بهتر میتواند حفظ کند و آگاهانهتر، آزادانه تر، اخلاقیتر و مسوولانهتر به نیازهای فرادستی خود از جمله دین یا معنویت بپردازد. هر چه جامعه ما از دموکراسی فاصله بگیرد، به طور قطع در نوع رویکردش به دین و نوع دین گریزی آن موثر است. در اینجا بر دین گریزی تاکید کردم نه دین ستیزی زیرا در ایران نه در جامعه و نه در دانشگاه، دین ستیزی معنادار نداریم و حتی کسانی در جامعه که لاییک هستند، دین ستیز نیستند و با گفت وگو بین این بخش موافق هستند. بر این اساس هر چه آن فضای بستهی سیاسی را تجربه کنیم، ممکن است در گروه های خاص با پمپاژ نوعی نگاه رسمی بتوان دین را به شکل نمادین حفظ کرد، اما در بدنه اصلی جامعه ممکن است مواجهه با دین گریزی یا حداقل بی نیازی نسبت به این مفاهیم پایه را داشته باشیم. بر این اساس نسبت بسیار مستقیمی بین دموکراسی و رجوع به دین وجود دارد. به اعتقاد من یکی از دورانهایی که میتوان به عنوان یک دورهی پایلوت مورد بررسی قرار داد، دورهی ریاست جمهوری آقای خاتمی است. میشود نسبت جوانان را در ارتباط با نیازهای معنوی آنها در آن دوره رصد کرد و به طور مثال حتی با دورهی بعد، دورهی آقای احمدی نژاد مورد مقایسه قرار داد. این گونه تلاش ها به شکلهای مختلف انجام شده و با برخی از آمارها توانسته اند فاصلههای دین گریزانه یا دین پذیرانه را تا حدودی مشخص کنند.
محدثی: چند نکته وجود دارد که اجازه می خواهم قبل از ورود به یک بحث دیگر در تکمیل بحث قبلی ام و اشاراتی به سخنان دوستان گفته شود. به اعتقاد من باید بین دین مستقر و دین رسمی تمایز قائل شد. دین مستقر منظور آن قرائتی از تشیع است که حوزههای علمیه، متولی آن هستند. این دین مستقر، نهادها و سازمانهایی دارد که قرنهاست در ایران عمل میکنند و مهمترین نیروی آن هم روحانیت در ایران به شمار می رود، اما دین رسمی دینی که آقای دکتر نجاتی به درستی اشاره کردند، همان دین دولتی است که در ایران بعد از انقلاب شکل گرفته است. دینی که می خواهد قرائت دینی خاصی را از بالا به پایین در درون سازمانها و بخشهای مختلف جامعه تزریق کند و جامعه را به شکلی که خود میخواهد دینی کند. این شکل از دین هم در آموزش و پرورش و هم در آموزش عالی حضور بسیار جدی دارد. در آموزش و پرورش که اصلاً از پی ریزی مبانی تربیت دینی شروع میکند تا محتوای خاصی که کتابها می دهد و نحوهی خاصی از ادارهی مدارس و برنامههایی که باید در مدارس انجام شود. همین اقدام را نیز در آموزش عالی انجام می دهد و سازمان هایی درون دانشگاهها مثل کمیته انضباطی، بسیج دانشجویی و استادی، جهاد دانشگاهی و احیاناً برخی موارد دیگر ساخته است که همهی آنها در واقع سازمان و وسیلهای هستند برای اینکه آن نگاه رسمی دینی را جا بیندازند و ترویج کنند. در آموزش و پرورش به دلیل این که دانش آموزان هنوز در مراحل آغازین هستند، نمیتوانند واکنش شدیدی به این برنامهی رسمی داشته باشند. اگرچه همه ما می دانیم دانش آموزان، حدودی از تضادها را در باب دین تجربه میکنند. این مورد را در دانشگاه هم میبینیم که دین رسمی میخواهد الگوی زندگی و تفکر خود را ارائه کند، اما به نظر می رسد نه در آموزش و پرورش و نه در دانشگاه موفق نبوده است.
در کنار این مطلب باید گفت که در جهان سنت، سه نوع معرفت داشتیم که نقش عمده داشتند و اغلب هم با هم آمیخته میشدند و در برخی از ترکیبها همه اساسا تلفیقی از آنها ساخته میشد. شاید بتوان گفت آقای ملاصدرا، فیلسوف برجستهی مسلمان نمادی از این تلفیق است. این معرفت ها معرفت اسطورهای، دینی و عرفانی است که در جهان سنت حرف اول را میزند. به طور قطع می توان گفت که در جهان سنت، معرفت فلسفی هم وجود دارد، اما آن نوع فلسفه یعنی فلسفهی اسلامی نزد بخش بسیاری از مردم غایب است و نخبگان دینی با آن آشنا هستند. اتفاقی که در جهان مدرن میافتد، این است که معرفتهای جدیدی به شکل بسیار جدی حضور پیدا میکنند؛ یکی معرفت علمی است که این مدارس و دانشگاهها و بعد رسانهها بستری برای آن فراهم میکنند. دیگری معرفت فلسفی است که فلسفهی جدید را عرضه میکند و بسیار نیرومند ارائه می شود. بعد از آن هم ایدئولوژیها که آقای دکتر اشاره کردند که قبل از انقلاب با این ایدئولوژیها وارد جامعهی ما شدند. نکته این است که در جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، همهی این معرفتها هم زمان حضور دارند و به ویژه دانشجویان با این معرفتهای جدید در کنار آن معرفتهای قبلی مواجه هستند. اینجا در واقع جهان بینیهای گوناگون در رقابت با هم قرار میگیرند. جملهی دکتر شریعتی را هرگز فراموش نمیکنم که میگفت «در قلب جوانان ما مارکس و محمد با همدیگر در حال جنگند». این جمله نمادی بود از اینکه چطور دو جهان بینی در وجود یک فرد حضور دارد و نقش آفرینی میکند. بعد میگفت به طور مثال ما به جای مارکس یا چه گوارا باید حسین را قرار دهیم. اینها منشأ مجموعهای از تنشها و چالشها در وجود یکایک جوانان ایرانی است. با حرکت جوانان ما در فرایند مدرن شدن، پیشروی در این مسیر و آمدن رسانههای جدید، انواع تنشها و چالشها در عصر جدید بسیار عمق پیدا کرده و جدی تر شده است.
در اینجا می خواهم تعریضی به سخنان دوستان بزنم؛ چندان با اینکه در جامعهی ایران، بی دینی وجود ندارد، موافق نیستم. راهش این هست که پژوهشهایی دربارهی بیدینی انجام دهیم، در حالی که هنوز هیچ پژوهشی دربارهی بی دینی در جامعه ایران انجام نشده است. به اعتقاد من اگر تحقیقات مستقلی راجع به بی دینی انجام شود، ما در جامعه ایران، بی دینی هم داریم. برخی از کارهای کیفی که در مورد دانشگاه انجام شده است، نشان میدهد برخی افراد طی این فرایند نوگروی دینی بیدین میشوند. نوگروی دینی دو شکل حاد و غیرحاد دارد. در نوگروی حاد اساساً فرد، نظام اعتقادی پیشین خود را رها میکند و نظام اعتقادی جدیدی را میآورد. این قبل از انقلاب بوده و امروز هم هست؛ چنانکه بارها از قول بسیاری شنیده ایم که دکتر شریعتی، جوانان ما را از الحاد و مارکسیسم و امثال آن نجات داده است. نگاه رسمی همیشه این را گفته است و بدین معنا در واقع خواسته دین خود را به شریعتی ادا کند. این نشان میدهد که این مساله قبلاً هم وجود داشته است و به طور قطع این نوگروی امروز هم وجود دارد. ما مورد پژوهشی انجام دادیم که در آن ۱۵ نمونه از دانشجویان فوق لیسانس و دکترا داشتیم که ده تن از آنها تحول دینی پیدا کرده بودند و بسیار جدی از دین سنتی فاصله گرفته بودند. ۵ نفر نیز به کلی بیدین شده بودند. از این ۵ نفر یک مورد بسیار جالب این بود که میگفت من وقتی شهرستان میروم، تمام آداب دینی را انجام میدهم، نماز میخوانم و … چون آنها اصلاً انتظار ندارند من بی دین باشم، اما وقتی به تهران می آیم و زندگی خودم را دارم، به کلی بی دین هستم و نمایش دینداری را در آن فضا انجام می دهم. بر این اساس باید به این مساله بی دینی هم توجه کرد و نباید چون روی آن کار نکرده ایم، بگوییم غایب است. خیر! عدم آگاهی و عدم مطالعه ما دال بر غیبت آن نیست. حالا این که چه میزانی وجود دارد باید مورد بحث قرار بگیرد.
نکتهی دیگری که باید اشاره کنم، این است که اتفاقاً به دلیل عملکرد منفی آن نگاه رسمی به دین نوعی فاصله از دین به ویژه دین داری رسمی در میان جوانان ایجاد شده است که بسیاری افراد از آن تحت عنوان دین گریزی سخن گفته اند یعنی وارد بحثهای مختلف شده، کتابهایی در این مورد منتشر شده، تحقیقاتی شده است و اصلا روشنفکران ما در مورد دین گریزی صحبت کرده اند. دست کم برخی از آنها را خوانده ام و می توانم بگویم در این زمینه به کدام اثر می توان مراجعه کرد. بر این اساس یکی از منشاءهای این دین گریزیها همین فاصله از دین رسمی و به ویژه سرکوب قرائتهای مدرن از دین است؛ آنچه می توان تحت عنوان مدرنیسم دینی گفت. در جریان تضعیف تفکر دین سنتی و در فرایند مدرن شدن جامعه، تفکر مدرنی از دینداری ایجاد شده که تلاش کرده است بین عقلانیت و دینداری جمع کند که به طور عمده تلاش روشنفکران دینی بوده است. در عین حال متولیان این دین رسمی همیشه سعی کردند فضا را برای مدرنیسم دینی و سخنگویان آن تنگ کنند. به طور مرتب رسانههای آنها را توقیف میکنند، آنها در سخنرانیهای خود دچار مشکل میشوند و معمولا نمی توانند انجام دهند و بخش گسترده ای از آنها مجبور به ترک کشور شدند. در فقدان این مدرنیسم دینی دو اتفاق افتاده است.
تفکر دینی سنتی به طور عمده در حال از دست دادن نیرو است. قبول دارم که بخشی از دانشجویان به سمت قرائت سنتی از دین می آیند، اما این چه نسبتی از دانشجویان یا جوانان ما هستند. به نظر می رسد بخش عمدهی دین سنتی در حال از دست دادن نیروست. این نیروها به کجا میروند؟ بخشی از آنها در فقدان جریانی که من به آن مدرنیسم دینی میگویم، به سراغ جریانهای غیردینی می روند و بخش دیگر هم سراغ معنویتگراییهای بدیع، هم به معنای جدید هم به معنای بدعت گذار می روند. بدیع در اینجا یعنی هم جدید است و هم از دین سنتی واگرایی دارد. در فقدان مدرنیسم دینی و نیروها و عملکردش، اینها در حال قوی تر شدن هستند و در واقع آن نیروهایی که از تفکر دینی سنتی فاصله میگیرند، به سمت این جریانات پیش میروند که مساله بسیار مهمی است.
نکته دیگر اینکه قبول دارم که دانشگاه بازتر شده و فاصلهاش از جامعه کمتر شده است که در این بین ضربههایی هم خورده است. در عین حال اجازه می خواهم در اینجا با دوستان مخالفت کنم. من دانشگاه را آینه یا مینیاتور جامعه نمیدانم، تصور میکنم که در بطن جامعه چیزهایی میگذرد که ما آنها را در دانشگاه نمیبینیم. درست است که بسیاری پدیده های مشاهده شده در دانشگاه ها منعکس کننده امور اجتماعی هستند اما، به گمان من جامعهی ما بسیار متنوعتر است.
نکته آخر که در باب دموکراسی می گویم، این است که در دنیای مدرنی که همه پدیده ها معطوف به گزینش و انتخاب گری بیشتر و معطوف به خود تعیین گری بیشتر است، اشکال انسداد و انحصارگرایی سیاسی و اجتماعی، تنها کاری که در دراز مدت می کند، این است که دوری از دین رسمی را دامن میزند. بر این اساس همینطور که آقای دکتر ظریفیان فرمودند و من در اینجا با ایشان موافق هستم، هرقدر که فضای اجتماعی و سیاسی دموکراتیکتر باشد، میزان دوری از دین داری رسمی کمتر میشود.
ادامه دارد…
بیان دیدگاه