زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

جامعه‌شناسی و برنامه‌ی نود- دکتر محمد فاضلی

سرآغاز: دکتر محمد فاضلی دوست و هم‌کار ارج‌مندم در وبلاگ‌شان سفر به دیگری نقدی به سخنان دکتر رفیع‌پور در برنامه‌ی نود نوشته‌اند. این نوشته در تاریخ سه‌شنبه 18 دی 1386 نوشته شده است. با آن‌که این نوشته مدت‌ها پیش نوشته شده و موضوع مورد بحث آن به‌طور مستقیم به بحث ما مربوط نیست، اما اولا، گمان می‌کنم این نقد برای مخاطبان و علاقه‌مندان به بحث‌های قبلی ما جالب توجه باشد. ثانیا نکاتی در آن هست که می‌تواند پرتوی بر برخی تاریکی‌ها بیندازد و کار داوری را تسهیل کند. ثالثا، انتشار مجدد این بحث می‌تواند به روند مشارکت خرد جمعی در این جریان انتقادی کمک کند و انگیزه‌های ورود به چنین بحثی را تقویت کند. رابعا، من فکر می‌کنم نکاتی در این نوشته هست که به‌نحوی غیرمستقیم به بحث ما مربوط است و جای تأمل و تفکر دارد. برای من جمله‌ی آخر دکتر فاضلی در این نوشته از جمله‌ی این موارد بود: «من فقط در دفاع از عقلانیت، حیثیت علم، شعور مخاطب و برای پاسداشت اخلاق حرفه‌ای نوشتم». نکات قابل توجهی در این نوشته وجود دارد که مؤید پاره‌ای از نظرات من است اما من داوری را به مخاطبان وامی‌نهم و فقط آنان را به تأمل و نیز در صورت تمایل، به ورود در این باب دعوت می‌کنم. تحری حقیقت کوشش بی‌پایانی است. از همه‌گان بخواهیم سخن بگویند و به سخن اهل نظر گوش فرادهیم و سپس خود داوری کنیم. از روی امانت‌داری در کار تحقیق، باید عرض کنم که من جمله‌ای را در متن دکتر فاضلی برجسته کرده‌ام که در اصل متن برجسته نشده است. برای مطالعه‌ی نسخه‌ی اولیه‌ی این نوشته به وبلاگ خواندنی دکتر محمد فاضلی یعنی سفر به دیگری مراجعه کنید. این نوشته با اجازه‌ی دکتر فاضلی بازنشر می‌شود. ایشان در پاسخ به تقاضای من برای نشر مجدد این نوشته، ضمن ابراز محبت ما را به نوشته‌ی دیگر خود نیز ره‌نمون شده‌اند که امیدوارم آن را نیز بیابم: «من نقد علمی‌تر و دقیق‌تری بر کتاب آسیب‌شناسی نظام علمی ایران آقای رفیع‌پور نو‌شته‌ام که چند سال پیش در کتاب ماه علوم اجتماعی چاپ شد». از دکتر محمد فاضلی عزیز سپاس‌گزارم و برای‌شان آرزوی عزت و سلامتی و کام‌یابی دارم!

گفتار میهمان

جامعه‌شناسی و برنامه‌ی نود

دکتر محمد فاضلی

عادل فردوسی‌پور و برنامه نود در چند سال گذشته موفقترین برنامه صدا و سیما در زمینه نقد فوتبال و حاشیه‌های مرتبط با آن بوده‌اند. راه یافتن به این برنامه و استفاده از تریبون آن برای گفتن خیلی از حرفها، بسیار مهم و تابلوی تبلیغاتی خوبی برای گوینده و محتوای گفته‌های اوست. این هفته عمده برنامه نود به بحث درباره حادثه ورزشگاه فولادشهر اصفهان و نابینا شدن یک سرباز نیروی انتظامی در اثر انفجار یک شیء انفجاری اختصاص داشت. علاوه بر فرمانده نیروی انتظامی اصفهان، مدیرعامل باشگاه فرهنگی و ورزشی سپاهان و آقای شاه‌حسینی رئیس کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال، که در برنامه حاضر شده بودند، گزارشگر تلویزیون به سراغ آقای دکتر فرامرز رفیع‌پور استاد جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی نیز رفته و نظر او را برای تبیین جامعه‌شناختی حادثه جویا شده بود. نظرات او در سه قسمت تقریبا 5 دقیقه‌ای در برنامه پخش شد. آنچه در پی می‌آید نقدی بر این بررسی جامعه‌شناختی است.

دکتر فرامرز رفیع‌پور بر گردن جامعه‌شناسی در ایران حق بسیار دارد. او نویسنده یکی از مدون‌ترین و منسجم‌ترین کتابهای روش تحقیق، یکی از تلاشهای مهم صورت گرفته برای نظریه‌پردازی درباره وضعیت اجتماعی ایران (کتاب توسعه و تضاد)، نویسنده کتابی درباره آسیب‌شناسی نظام علمی در ایران و استاد بسیاری از محققان جامعه‌شناسی در ایران است. بسیاری او را چهره‌ای مهم در جامعه‌شناسی ایران میدانند و خودش نیز بر این نکته تأکید دارد. اما آنچه که وی در برنامه نود ارائه کرد، تصویر دیگری از وی نشان میداد.
اگر منصفانه و درست حرفهای او را خلاصه کرده باشم، محورهای بحث دکتر رفیع‌پور برای تبیین نابهسامانی‌های بروز کرده در رفتار تماشاچیان فوتبال در ایران، به این شرح بود:
1. جامعه‌شناس برای سخن گفتن ابتدا باید درد جامعه‌اش را بشناسد و به زبان جامعه هم سخن بگوید تا همه بفهمند.
2. برای تبیین این پدیده باید ماهیت فرهنگ را بشناسیم.
3. فوتبال پدیدهای است که با جامعه ما سازگار نیست و وارداتی غربی است.
4. جوانان ایرانی خیلی جوانان خوب و پاکی هستند و تقصیر ماست که روی آنها کار نکرده‌ایم و امروز این وضعیت پیش آمده است.
5. باید هویت ملی را تقویت کنیم و از این طریق جلوی این اعمال را بگیریم.
6. من (آقای رفیع‌پور) بچه‌محل غلامرضا تختی بودم و می‌دیدم که میلیاردها پول هم به او می‌دادند از ایران نمی‌رفت برای خارجیها کشتی بگیرد. ولی امروز می‌بینیم همه چیز شده پول و یک قهرمان ملی که خیلی هم برای مملکت افتخار آورده، تبلیغات تجاری می‌کند (تصور می‌کنم منظورشان آقای رضازاده و تبلیغ برای نفت بهران بود).
7. من (آقای رفیع‌پور) خودم مربی ورزش بودم و میدانم که مردم ایران خیلی مردم خوبی هستند و اگر روی آنها کار کنیم دیگر این اتفاقها نمی‌افتد.
8. ما در خارج بزرگ شدیم و میدانیم که اگر همین وضعیت در کشورهای دیگر بود، مردم همدیگر را می‌خوردند. مردم ایران خیلی خوبند و باید روی آنها کار فرهنگی کنیم.
9. ما در مملکت متخصص فرهنگ نداریم و تازه باید از ابتدا متخصص فرهنگ تربیت کنیم و بعد می‌توانیم این مشکلات را حل کنیم.

من منتقد همه این جملات هستم و گمان می‌کنم گفتن آنها از سوی آقای رفیع‌پور، صدمه‌ای به حیثیت جامعه‌شناسی در ایران است. با همه احترام و حق کسوتی برای دکتر رفیع‌پور قائلم معتقدم، آقای دکتر رفیع‌پور:

1. در تمام حرفهای شما غیر از جمله «فوتبال پدیده‌ای است که با جامعه ما سازگار نیست و وارداتی غربی است» هیچ عبارت دیگری وجود ندارد که بتوان آنرا تبیینی حتی ضعیف برای پدیده اوباشگری در فوتبال ایران به حساب آورد. بنابراین حرفهای شما بیش از آنچه که یک گزارشگر ورزشی ساده در تلویزیون می‌توانست بگوید، ارزش جامعه‌شناختی نداشت.
2. از کجای ادبیات جامعه شناسی و سنت این رشته در جهان به این نتیجه رسیدید که جامعه‌شناس باید حتما به زبان مردم سخن بگوید تا بتواند کاری انجام دهد؟ مگر دورکیم، وبر، مارکس، پارسونز و هابرماس به زبان مردم عادی حرف زدند که جامعه‌شناس شدند؟ تازه مگر وقتی پزشکان، فیزیکدانها و مهندسان جلوی دوربین تلویزیون حاضر می‌شوند به زبان عامه مردم سخن می‌گویند تا قابل فهم شود؟ در ضمن چه کسی گفته است به زبان مردم سخن گفتن یعنی بی‌محتوا کردن بحث و بیان هر چیزی که به ذهن می‌رسد – بی‌تأمل – به عنوان بیان مردم‌فهم؟
3. اما درباره گزاره‌هایی که برای تبیین اوباشگری ارائه کردید، چندین نقد وارد است. اولا، می‌توانستید مثل یک پروفسور جامعه‌شناسی (عنوانی که در صفحه تلویزیون زیرنویس شده بود) بگوئید که پدیده اوباشگری در فوتبال فقط خاص ایران نیست و همه جوامع شاهد این پدیده هستند. در انگلستان مهد فوتبال و ایتالیا و اسپانیایی که مهمترین لیگهای جهان را دارند و در آمریکای جنوبی که فوتبال در خون مردم است، این پدیده وجود دارد. این دقیقا مثل همان عبارتی است که دورکیم گفت و جرم را در همه جوامع موجود دانست و درباره خودکشی هم همین نظر را داشت و کوشید تا توضیحی جامعه‌شناختی برای آن ارائه کند. اگر چنین کرده بودید از بند این خطا که فوتبال را به دلیل وارداتی بودن و ناسازگاری با فرهنگ ایرانی محکوم کنید و علت بروز اوباشگری را وارداتی بودن آن بدانید میرهیدید. اگر علت اوباشگری تماشاچیان وارداتی بودن و ناهمسازی فوتبال با فرهنگ ایرانی است، چرا در انگلستان مهد فوتبال و ایتالیا و اسپانیا چنین پدیدهای بروز میکند؟ در ضمن برای بروز پدیده دوپینگ در ورزش کشتی که ورزش ملی و بومی ماست و انواع حوادث زد و خورد و منازعات میان سرمربیان تیمها در مسابقات لیگ برتر کشتی ایران چه توضیحی دارید؟ کشتی هم با فرهنگ ما ناسازگار است؟
4. مدعی شدید که پولی شدن روابط و رفتن ورزشکاران به سمت تبلیغات تجاری سبب بروز این پدیده شده است. در اصل مدعی هستید که اخلاق در ورزش تحت تأثیر این روابط قرار گرفته است. اما جناب رفیع‌پور، در انگلستان، ایتالیا و اسپانیا میزان تجاری شدن ورزش بسیار بیشتر از ایران است. دیوید بکامها اسطوره‌های دنیای ورزش شده‌اند و تابلوهای تبلیغاتی را هم پر کردهاند اما برخی از پدیده‌های اوباشگری نظیر فحشهای ناموسی به بازیکن و مربی، داور و پرتاب کردن ترقه و … در این کشوها کمتر از ایران است. بازیکن‌سالاری وجود ندارد هر چند که حقوق 10 روز یک بازیکن رئال مادرید یا چلسی به اندازه یک سال حقوق بازیکن فوتبال در ایران است.
5. آقای رفیع‌پور میدانید که نخبگان مواردی استثنایی هستند و قرار نیست همه تختی بشوند. تختی در زمانه خودش هم کمیاب بود و به همین دلیل تختی شد. مگر همه کشتی‌گیران ملیپوش عصر تختی به اندازه او در اخلاق و رفتار نیک شهرت یافتند؟ اگر جواب منفی است، پس انتظار شما برای تختی‌وار شدن همه ورزشکاران، بر خلاف منطق جامعه‌شناختی است.
6. آقای دکتر رفیع‌پور، به جای همه این گزاره‌هایی که بیان کردید، می‌توانستید از دام سخن گفتن به زبان عوام بیرون بیایید و مفاهیم رشته خودتان را به کار بگیرید و حداقل بگویید: فوتبال پدیده‌ای مدرن است و توسعه آن در اروپا، توأم با بسط سازمان عقلانی و عقلانیت (به همان معنای وبری) برای مدیریت این پدیده بوده است. این عقلانیت به آن معناست که همزمان با بالا رفتن رقم قراردادها و حرفه‌ای شدن فوتبال، سازمانی متناسب با ابعاد این پدیده برای مدیریت آن ایجاد شده است. باشگاه‌هایی نظیر آنها که در لیگهای اروپایی بازی می‌کنند سازمانهایی عقلانی هستند که تناسب هدف-وسیله در تمامی ابعاد آنها وجود دارد. این تناسبها چیست؟ 1- ورزشگاهها بسیار مجهز هستند، صندلیها شماره دارد، بلیطها به هر کسی فروخته نمیشود، در ته‌برگ بلیطها نام افراد، شماره صندلیشان و آدرس محل سکونتشان ثبت می‌شود. حتی وقتی بلیطها به صورت اینترنتی و از طریق کارتهای اعتباری فروخته میشود، میتوان صاحب بلیط را بعد از بازی دنبال کرد و اگر در محدوده نشستن او اتفاقی افتاده باشد، برای بررسیهای بیشتر به فرد مراجعه کرد. 2- باشگاههای فوتبال همزمان با بسط کمی و کیفی خود، سازمان گسترده‌ای برای مدیریت هواداران خود ایجاد کردهاند. کافی است یک نگاه به وبسایت باشگاههای مهم اروپایی بیندازید تا ببینید که هواداران با شماره کاربریهای خاص به سیستم خرید بلیط دسترسی دارند، آبونه بلیط هستند و ارتباطی تنگاتنگ با باشگاه دارند. 3- ورزشگاهها به انواع سیستمهای کنترل تصویری، بازرسی و کشف مواد منفجره، کنترل تماشاچیان و … مجهز هستند. 4- باشگاهها در بازارهای بورس حضور دارند و بسیاری از تماشاچیان سهامداران این باشگاهها هستند و از آنجا که هر تصمیمی درباره بازیهای تیمهای فوتبال بر سرنوشت سهام آنها مؤثر است، بسیاری اقدامات اوباشگرانه در تضاد با منافع هواداران است. 5- ارتباطی ارگانیک میان باشگاه و هوادارانش وجود دارد زیرا تمام سوددهی و حیات باشگاه به هواداران بستگی دارد. هواداران باید پیراهنها و بقیه کالاهای تبلیغاتی باشگاه را بخرند تا باشگاه به حیات خود ادامه دهد و از همینرو مدیریت باشگاهها به رابطه تنگاتنگ با هواداران و سازماندهی آنها نیاز دارند. برای تعویض مربیها به خواست هواداران توجه می‌شود و برای معرفی بازیکنان به هواداران مراسم خاصی وجود دارد. از این طریق نوعی همذات‌پنداری میان باشگاه و هواداران ایجاد میشود و مانع از اقداماتی می‌شود که به زیان باشگاه است.
7. اما در ایران ما وضعیت چگونه است؟ کدام یک از این خصایص در فوتبال ما وجود دارد؟ اصلا باشگاههای ما ورزشگاه اختصاصی دارند که بر آن نظارتی داشته باشند؟ بلیطها شماره و نام و نشان دارد که بدانیم در منطقه‌ای که آن ترقه منفجر شد چه کسانی نشسته بودند؟ مگر استادیوم در کنترل باشگاه است که مدیران باشگاه را محاکمه کنیم؟ مگر فوتبال ما پر نشده است از آدمهای سیاسی ده شغله که شاه‌حسینی از فشارهای آنها برای فراری دادن تیمها و فوتبالیستها از جریمه‌های کمیته انضباطی تلاش می‌کنند؟ کجای این سازمان عقلانی است؟
8. جناب رفیع‌پور نه تنها از مفهوم عقلانیت و لوازم آن برای تبیین پدیده اوباشگری استفاده نکردید، از نظریه‌های مشهور آسیبهای اجتماعی و وندالیسم (تخریب اموال عمومی و اوباشگری) که در جامعه‌شناسی بسیار شناخته شده هستند و می‌توانستند بیننده برنامه شما را با چند بصیرت نو برای شناخت پدیده اوباشگری در ورزشگاهها آشنا کنند نیز استفاده نکردید.

من اصلا قصد ندارم تبیینی برای اوباشگری در ورزش ایران ارائه کنم چرا که «استاد همه‌چی‌دان» نیستم و در این زمینه تخصص ندارم. پس منظورم از نوشتن اینها چیست؟ چرا باید یک ساعت وقت بگذارم و در این هوای سرد که گاز شهر قطع شده است و اتاق کار من مثل یخچال شده است، درباره برنامه نود و آقای دکتر رفیع‌پور بنویسم؟ به چند دلیل باید مینوشتم:
1. نباید اجازه داد که به این راحتی حیثیت علم و رشته‌های علمی لکه‌دار شود. آقای دکتر رفیع‌پور وقتی به عنوان جامعه‌شناس حرف می‌زنید و عنوان پروفسور را برای شما زیرنویس می‌کنند، باید حرف جامعه‌شناختی بزنید و تحلیل جامعه‌شناختی ارائه کنید. این کار بخشی از اخلاق حرفه‌ای و هم احترام نهادن به شعور بیننده و مخاطب است. اگر شما که خود پیشکسوت جامعه‌شناسی ایران هستید این‌چنین «باد روزمرگی در بادبان فرهیختگی‌تان» بوزد، از این به بعد هر کسی به خود اجازه خواهد داد اباطیل به هم ببافد و خود را جامعه‌شناس جا بزند. حداقل ضرر این پدیده آن خواهد بود که به قول خودتان مدیریت فرهنگ و کار فرهنگی کردن در حوزه اختیار کسانی قرار می‌گیرد که مجوز ورود به این عرصه را از به هم بافتن همان اباطیل اخذ کرده‌اند. وقتی شما که کتاب روش تحقیق نوشته‌اید، چنین استدلال می‌کنید، من چگونه از دانشجویی که کتاب شما را به او تدریس کرده‌ام، انتظار داشته باشم منسجم و منظم فکر کند و تفکر جامعه‌شناختی داشته باشد؟
2. آقای دکتر رفیع‌پور تصور نمی‌کنید مجری زیرکی نظیر عادل فردوسی‌پور با تأمل در گفته‌های شما، دیگر هرگز برای درک پدیده‌های ورزش ایران، دست به دامان هیچ جامعه‌شناسی نخواهد شد؟ حرفهایی که شما بیان کردید، خود فردوسی‌پور بهتر بیان می‌کرد. نمی‌ترسید که بگویند اگر جامعه‌شناسی این است، همان بهتر که نباشد.
3. واقعا چگونه به خود جرأت دادید ادعا کنید در ایران متخصص «فرهنگ» نداریم؟ جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی که هر دو به‌طور جدی درباره فرهنگ بحث و مطالعه می‌کنند، بیش از 50 سال در ایران سابقه دارند و اگر متخصص فرهنگ در ایران نداریم، پس شما یکی چگونه متخصص فرهنگ شدید و این‌چنین بقیه را نفی می‌کنید؟ حداقل به اندازه 10 نفر محقق جامعه‌شناسی در ایران وجود دارد که درباره جامعه‌شناسی جوانان، رفتار جمعی، وندالیسم، اوباشگری و جامعه‌شناسی ورزش تحقیق کرده‌اند و مطلب نوشته‌اند و شما چنین خودخواهانه همه را به هیچ می‌انگارید. تصور می‌کنید از چنین نفی کردنها، اثر مفیدی حاصل می‌شود؟
4. دست آخر روی سنخنم با مدیران و تهیه‌کنندگان برنامه‌های تلویزیونی و بالاخص برنامه‌های پرمخاطبی نظیر «برنامه نود» است. تهیه‌کنندگان این برنامه‌ها باید بعد از تهیه هر گزارشی بیش از آنچه که به عنوان گوینده سخن توجه می‌کنند، به محتوای حرفهای او توجه کنند و ببینند می‌توان گفته‌های فرد را شایسته پخش کردن دانست؟ مغزهای متفکر برنامه نود نباید پیش خود می‌اندیشیدند فرق بین حرفهایی که آقای رفیع‌پور می‌گوید با آنچه که مردم در کوچه و خیابان می‌گویند چیست؟ اگر کسی به اسم پزشک، حرفهای بیربطی درباره درمان سرطان می‌زد، برنامه‌های بهداشت و درمان تلویزیون آنرا پخش می‌کردند؟ حال چگونه شده است که در علوم انسانی هر سخن سنجیده و ناسنجیده‌ای چنین بی‌مهابا پخش می‌شود تا به حیثیت علم و شعور مخاطب توهین شود؟

من فقط در دفاع از عقلانیت، حیثیت علم، شعور مخاطب و برای پاسداشت اخلاق حرفه‌ای نوشتم.

۱ دیدگاه»

  محمد فاضلي wrote @

چندي پيش فرصتي ميسر شد تا گشت و گذاري در بين وبلاگهايي با موضوعات اجتماعي و انتقادي داشته باشم.و بر حسب ارادتي كه به جناب آقاي دكتر فاضلي استاد گرانقدر خود دارم ، سراغ نوشته هاي ايشان رفتم و بر حسب اتفاق در وبلاگ ((زير سقف آسمان))نو شته اي از ايشان ديدم كه توسط نويسنده محترم اين وبلاگ بازخواني و نشر شده بود،هر چند اين مطلب را در وبلاگ ((سفر به ديگري ))دكتر فاضلي خوانده بودم ليكن يادآوري اين مطلب مرا بر آن داشت تا از نگاهي ديگر حال انتقادي يا تاييدي بر مطالب ،داشته باشم.
اين مطلب در نقد سخنان پروفسور فرامرز رفيع پور استاد ارجمند و گرانقدر علوم اجتماعي و مربوط به گزارش و تحليل ايشان از عوامل جامعه شناختي و آسيب شناسي ورزش و فوتبال كشور از برنامه ((90))پخش شده،نگاشته شده است.
1_آنچه اول بار ذهنم را متوجه موضوع مي كند كلمه((اوباشي گري )) است كه در سر تيتر اين مطلب به چشم مي خورد.حال اين كلمه ساخته و پرداخته متخصصين علوم اجتماعي باشد يا حاصل انديشه دكتر رفيع پور ،دكتر فاضلي ،يا نويسنده محترم وبلاگ ،هيچ توفيري و تفاوتي در ذات مسئله نخواهد كرد،وجود چنين الفاظي در مباحث علمي و آسيب شناسي بار منفي در بر خواهد داشت چرا كه انديشه ها و مفاهيم موجود در بين عامه مردم و برداشتهاي آنها هستند كه مهم مي نمايانند و تفكرات و پوسته هاي جامعه را شكل مي دهند.
حال انكه مي شد به جاي اين كلمه از كلمات متناسبتري استفاده كرد.
2_آنچه امروزه علوم انساني را به ورطه سفسطه و تسلسل باطل مي كشاند گرفتاري در گرداب واژه ها و عناوين و القاب است.اگر از ديد پروفسور رفيع پور فوتبال پديده اي وارداتي به شمار مي رود و علل ((اوباشي گري))عدم سازگاري اين پديده در جامعه ايراني است،شايد همين واژه((پروفسور)) و علوم اجتماعي به مفهوم نوين و مدرن آن كه ادعاي عدم وجود متخصصين آنرا داريم در جامعه ما به ثبت و ضبط رسيده باشد كه اينگونه در پي متخصصين آن برمي اييم.و خاك خوردگان و زحمت كشان اين عرصه را به نقدي سست و بدون پشتوانه علمي مي نشينيم.
3_اما انچه امروز در عرصه تفكرات فرهنگي ما به چشم مي خورد،وجود دو خط موازي در راستاي هم مي باشد ،خطوطي كه جمع اضداد است.حال اگر نامگذاري صحيحي بر اين واژگان نداشته باشم بدليل عدم احتمام در واژه شناسي و واژه گريزي اينجانب است:
الف)خودبرتر بيني فرهنگي
((هنر نزد ايرانيان است و بس))
اين جمله از اوان كودكي و دوران مدرسه در ذهن همه ما ايرانيها حك شده و نقش بسته است.شايد به اين دليل باشد كه بزرگ هنرمندان جهان همچون:داوينچي،ون گوك،ميكلانژ،پيكاسو،بتهوون و …….. و امثال ايشان همگي ريشه اي ايراني و بومي داشته اند.و تاريخ نويسان و مورخان بدليل كدورت و دشمني كه با فرهنگ ايراني داشته اندآنها را اروپايي و غربي معرفي كرده اند.آري اينگونه سخنان كه دير زماني است در نوشته و تفكرات ما ريشه دوانده است از شروع سلسله پهلوي قدرت و قوت گرفت و با نفي خرده فرهنگها و ناديده گرفتن آنها پاي در همسان سازي و پاكسازي فرهنگها برآمد.

ب)خود باختگي و رد فرهنگي
((ايران اي مرز پرگهر))
ايراني كه نه با فرهنگش ،نه با تفكراتش ،كه با خاكش با مرزهايش ،پر گهر و زيباست.و اينجاست كه بايد براي حفظ و بازسازي آن از متخصصين فرهنگي واجتماعي غربي استفاده كردو در پاسداشت و كرامت اين مرزها كوشا بود.
وارد شدن بر اين مباحث هرچند از فرصت اين نوشته بدور است،اما مقدمه اي است بر نتيجه گيري نهايي.
وجود اين دو تفكر و تناقضات آن همواره عرصه فرهنگي را با مشكلات عديده اي همچون تحليلهاي جناب دكتر رفيع پور از آسيب شناسي يك پديده اجتماعي به دنبال داشته است.آنچه در عرصه فرهنگي مهم مي نماياند وجود صاحبنظران و صاحبان انديشه است كه با عناوين و واژه ها دست و پنجه نرم مي كنند و يا دلباخته فرهنگي اند يا خود باخته فرهنگي نه كمبود و يا نبود متخصص در اين عرصه.حال آنكه هر دو مقام ، تعصب و تنفر بدور از اصول علمي است.


بیان دیدگاه