زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

روایتی ایرانی از جامعه‌شناسی دین

سرآغاز: چندی پیش مجله‌ی چشم‌انداز ایران برای گفت‌وگو درباره‌ی جامعه‌شناسی دین ابراز تمایل کرد و پرسش‌هایی را درباره‌ی آن مطرح ساخت که بنده و نیز سروران گرامی آقای دکتر مقصود فراستخواه، و خانم دکتر سارا شریعتی فرصت را برای معرفی جامعه‌شناسی دین در مجله‌ی چشم‌انداز غنیمت شمردیم. از دوستان عزیزمان در گروه جامعه‌شناسی دین انجمن جامعه‌شناسی ایران به‌ویژه دوست گرامی‌مان آقای مهدی مهدوی دبیر محترم گروه جامعه‌شناسی دین صمیمانه سپاس‌گزاری می‌کنم. هم‌چنین از سرور ارج‌مند جناب آقای لطف‌الله میثمی صاحب امتیاز و مدیر مسؤول مجله‌ی چشم‌انداز ایران که برای من همیشه هم‌چون یک الگو است و مثل ایشان بودن با آن همت والا و بردباری و از خود‌گذشته‌گی برای بنده بسیار سخت است، و نیز از دیگر دوستان فعال در این مجله که سخاوت‌مندانه سهمی برای بحث جامعه‌شناسی دین در نظر گرفته‌اند به سهم خود ام سپاس‌گزاری می‌کنم. امروز مجله را به لطف دوستان دیدم و لذا حالا می‌توانم این گفت‌و‌گو درباره‌ی جامعه‌شناسی دین را در زیر سقف آسمان منتشر کنم. برای مطالعه‌ی سخنان سروران گرامی جناب آقای دکتر فراستخواه عزیز و خانم دکتر سارا شریعتی ارج‌مند که حضور آنان در گروه جامعه‌شناسی دین باعث افتخار است، می‌بایست به مجله‌ی چشم‌انداز ایران (شماره‌ی 70، آبان و آذر 1390) مراجعه فرمایید. تنها این را بگویم که عنوان این گفت‌وگو که دوستان‌مان در مجله‌ی چشم‌انداز برگزیده‌اند از سخنان من گرفته شده است اما این عزیزان این عنوان را در فهرست مطالب درست نوشته‌اند، ولی در متن نادرست. عنوان گفت‌وگو در متن مجله «روایتی ایرانی از جامعه‌شناسی دینی» آمده است که خطا است و من اصلا مفهوم «جامعه‌شناسی دینی»‌را مفهومی تناقض‌آمیز و غیرقابل قبول می‌دانم و متن مصاحبه هم این را نشان می‌دهد. در این نوبت شما را به‌مطالعه‌ی این گفت‌وگو دعوت می‌کنم: پرسش‌ها از مجله‌ی چشم‌انداز ایران است و پاسخ‌ها از بنده.

روایتی ایرانی از جامعه‌شناسی دین

1. آیا علوم انسانی جهان‌شمول و یا عام نیستند؟
علوم انسانی شامل رشته‌های علمی گوناگونی است؛ نظیر جامعه‌شناسی، اقتصاد، روان‌شناسی، مدیریت، علوم سیاسی، تاریخ، زبان‌شناسی. رشته‌هایی هم داریم که در ایران به غلط در زمره‌ی علوم انسانی قرار داده شده‌اند در حالی که آن‌ها را باید تحت عنوان انسانیات (Humanities) قرار داد زیرا از جنس علم (science) نیستند؛ نظیر فلسفه، الاهیات، حقوق، منطق، عرفان، ادبیات، و هنر. مرادم از علم، معرفتی است درباره‌ی آن‌چه هست که از طریق روش‌های تجربی حاصل می‌شود. با توجه به این تعریف از معرفت علمی، معرفت‌های دیگر یا فراتر از آن‌چه هست می‌روند یا از آن‌چه هست سخن نمی‌گویند و یا از آن‌چه هست به‌نحو غیرتجربی سخن می‌گویند.
اما علوم انسانی از آن جهت که همگی رفتار انسان را مطالعه می‌کنند مشترک‌اند اما از آن جهت که رفتار انسان در قلمروهای مختلف (قلمرو روانی، قلمرو اقتصادی، قلمرو اجتماعی، قلمرو زبانی، و الخ) با هم تفاوتی اساسی دارند، تفاوتی جدی می‌یابند. از این رو، برخی از آن‌ها به معیارهای علوم طبیعی نزدیک‌تر اند و برخی از آن دورتر اند. این است که من ترجیح می‌دهم در این‌جا فقط درباره‌ی جامعه‌شناسی سخن بگویم نه در باب کل علوم انسانی زیرا این رشته را بهتر می‌شناسم و درباره‌ی آن دقیق‌تر می‌توانم سخن بگویم.
در نظر بنده دو نوع جامعه‌شناسی داریم: جامعه‌شناسی جهان‌شمول یا عام و جامعه‌شناسی بومی یا خاص. با آن‌که در بادی امر این سخن تناقض‌آمیز به نظر می‌رسد، اما من به‌جد از آن دفاع می‌کنم. جامعه‌شناسی جهان‌شمول است چون پاره‌ای از واقعیت‌های اجتماعی در تمامی جوامع بشری امکان تحقق دارد. به‌عنوان مثال، طلاق، فساد، بزهکاری، کودتا، انقلاب و هزاران پدیده‌ی اجتماعی دیگر در همه‌ی جوامع رخ می‌دهند. از این نظر
جامعه‌شناسان می‌توانند مفاهیم و نظریه‌های واحدی را به‌نحو مشترک در توضیح و تبیین این پدیده‌ها به‌کار گیرند و با هم وارد تعامل و مساعی مشترک شوند تا جهان اجتماعی را بهتر بفهمند و توضیح دهند و سپس در پیش‌بینی رفتارها و دست‌کاری پدیده‌ها از دانش‌شان بهره ببرند. اما هم‌چنین جامعه‌شناسی بومی و غیرجهان‌شمول است چون جهان‌های زیست (life world) و کلی‌تر از آن جهان‌های اجتماعی با هم متفاوت‌اند و در نتیجه انسانی که در یک جهان اجتماعی خاص می‌زید تجربه‌های زیسته‌ی خاصی دارد و برای تفسیر و فهم و توضیح تجربه‌های زیسته‌ی خویش در سطح نظری لاجرم دست به مفهوم‌سازی می‌زند. این مفهوم‌سازی چون ناظر به امری خاص و
غیرجهان‌شمول به نام تجربه‌ی زیسته‌ی ویژه است، نمی‌تواند جهان‌شمول باشد. در نتیجه، هر جامعه‌شناس از آن‌جا که در جهان ویژه‌ای می‌زید و با تجربه‌های ویژه‌ای سر و کار دارد، مفاهیم و گزاره‌های نظری ویژه‌ای نیز می‌سازد که به‌طور خاص جهان او را توضیح می‌دهند نه جهان‌های اجتماعی دیگر را. بگذارید مثالی بزنم: ماکس وبر جامعه‌شناس معروف آلمانی تعبیر بسیار بحث‌انگیزی در توصیف جهان مدرن دارد که بسیار در باب آن بحث و گفت‌وگو شده است. او می‌گوید در جهان مدرن از جهان افسون‌زدایی (disenchantment) شده است. این مفهوم مفهومی است که برای توضیح تجربه‌های زیسته‌ی کسانی به‌کار رفته است که در جهان مدرن می‌زیند و خود ماکس وبر نیز تجربه‌های زیسته‌ا‌ی دارد که او را در جهت جعل چنین مفهومی به حرکت و تأمل وامی‌دارد. حال من به‌عنوان کسی که در جهانی پر از افسون می‌زیم، می‌توانم این مفهوم را أخذ کنم اما معلوم نیست که بتوانم آن را به‌درستی بفهمم یا به‌درستی ترجمه کنم، زیرا در تجربه‌ی زیسته‌ی من چنین واقعیتی تجربه و زیسته نمی‌شود. بخشی از مشکلات ترجمه دقیقا ناشی از همین امر است. مترجم نخست باید بتواند مفاهیم و اندیشه‌ها را بفهمد و سپس ترجمه کند. از این حیث است که من معتقد ام جامعه‌شناسی بومی در کنار
جامعه‌شناسی جهان‌شمول نه تنها امکان‌پذیر است بل‌که اصلا اجتناب‌ناپذیر است. در سطح کم تر بنیادی‌تری هم می‌توان از جامعه‌شناسی بومی سخن گفت و آن جامعه‌شناسی‌ای است که به موضوعات و مسائل بومی می‌پردازد زیرا هر جامعه‌ای موضوعات خاص خود را دارد و جامعه‌شناس نیز باید بتواند موضوعات و مسائل جامعه‌ی خودش را توضیح دهد و تبیین کند و راه‌حل‌هایی برای مسائل جامعه‌ی خودش بیابد. بنابراین، جامعه‌شناسی از این جهت هم می‌تواند بومی باشد. مثال دیگر، مفهومی است که من درباره‌ی نوع خاصی از تحول در تفکر و زندگی دینی آن را به کار می‌برم و آن مفهوم اسطوره‌ای شدن دین
(mythologization) در مرحله‌ای از تاریخ دین است. این مفهومی است که ممکن است برای یک جامعه‌شناس دین غربی بحث از آن محلی از اعراب نداشته باشد اما برای من، توضیح دهنده‌ی بسیاری از پدیده‌های دینی‌ای است که در زندگی روزانه‌ام دائما با آن‌ها سر و کار دارم. پس من به‌عنوان کسی که در ایران کار می‌کند، می‌توانم چنین مفهومی را جعل کنم و از آن در توضیح پدیده‌های دینی جامعه‌ام بهره بگیرم. از سوی دیگر، وقتی که می‌خواهم کار روشن‌فکران دینی را در ایران توضیح دهم خود را ناچار می‌بینم از فرآیندی وارونه به نام اسطوره‌زدایی (demythologization) از دین سخن بگویم. در این مورد احتمالا جامعه‌شناس غربی با من مشترک خواهد بود زیرا او نیز در جامعه‌ی خودش با اشکالی از الاهیات اسطوره‌زدا سر و کار دارد.

2. در مورد جامعه‌شناسی دین توضیح دهید؟
جامعه‌شناسی دین نیز معرفتی علمی است که می‌خواهد از بیرون و به‌نحو تجربی دین و آثار و عمل‌کرد آن را توضیح دهد و تأثیری که دین بر دیگر پدیده‌های اجتماعی می‌نهد و تأثیری و تأثری را که از دیگر پدیده‌های اجتماعی می‌گیرد و در اثر آن به انحا مختلف متحول می‌شود، مورد بررسی قرار می‌دهد و از دل چنین بررسی تجربی‌ای می‌کوشد به هم‌شکلی‌هایی (regularity) دست یابد. به‌تبع، جامعه‌شناسی دین نیز هم دست‌آوردهایی جهان‌شمول دارد و هم دست‌‌آوردهایی بومی. وقتی جامعه‌شناسی دین در ایران تولید می‌شود نمی‌تواند ابعادی بومی نداشته باشد زیرا در زندگی دینی ایرانیان تجربه‌های زیسته‌ای هست که خاص جهان اجتماعی ما است و ای بسا در جهان اجتماعی دیگر زیسته و تجربه نمی‌شود.

3. جامعه‌شناسی دین به دنبال چیست و آیا با فلسفه دین تفاوت دارد، اگر چنین است به این تفاوت‌ها اشاره کنید؟
جامعه‌شناسی دین تمامی اعمال دینی و پدیده‌های دینی تحقق یافته در جامعه را مورد مطالعه قرار می‌دهد و مطلقا به ذات دین نمی‌پردازد و هم‌چنین بررسی صحت و سقم باورهای دینی در وهله‌ی نخست در آن موضوعیت ندارد اما فلسفه‌ی دین به بحث از ذات و ماهیت دین توجهی جدی نشان می‌دهد و هم‌چنین بررسی صحت و معقولیت‌ باورهای دینی در آن موضوی محوری است. فیلسوف دین حتا اگر از پدیده‌های دینی سخن می گوید قصدش فراتر رفتن از آن‌ها و نیل به درک ماهیت و عناصر ماهوی دین است. جامعه‌شناس اما صرفا بعد یا حیثیت اجتماعی دین را مورد بررسی قرار می‌دهد. تفاوت عمده ی دیگر تفاوتی روش‌شناختی است. جامعه‌شناس به‌نحو تجربی دین را مورد مطالعه قرار می‌دهد اما فیلسوف به‌نحو استدلالی درباره‌ی دین و عناصر دینی سخن می‌گوید.

4. چرا علوم انسانی در جامعه ما کاربرد مشخصی در درک و بحث مسائل عینی جامعه ندارند؟
به نظر من وقتی کسی چنین سخنی می‌گوید معنی‌اش این است که با این حوزه و ثمرات آن به‌خوبی آشنا نیست. علوم انسانی بسیار کاربرد دارند و اهمیت آن از علوم طبیعی اگر بیش‌تر نباشد کم‌تر نیست. علوم انسانی نه تنها در درک و فهم مسائل جامعه بسیار مفید اند بلکه می‌توانند راه‌کارهای عملی برای حل بسیاری از مسائل ارائه کنند. بگذارید با چند مثال از این ادعاها دفاع کنم:
1) جامعه‌شناس می‌تواند وقوع تحولات اجتماعی و جنبش‌های اجتماعی را بفهمد و آن‌ها را پیش‌بینی کند و دستورالعمل‌های مناسبی را در باب آن‌ها ارائه کند.
2) جامعه‌شناس می‌تواند به شما بگوید که چرا در دو دهه‌ی اخیر در ایران جرم جدیدی به نام شوهرکشی (mariticide) رخ می‌دهد و راه‌کار کاهش آن چیست.
3) جامعه‌شناس می‌تواند مهم‌ترین زمینه‌ها و علل وقوع فساد (corruption) را توضیح دهد و راه‌کار مقابله با فساد را ارائه کند و در برنامه‌ریزی برای کاهش فساد در جامعه نقشی جدی ایفا کند.
4. جامعه‌شناس می‌تواند به شما بگوید در کدام وضعیت‌‌های اجتماعی افراد بیش‌تر به دروغ‌گویی (lie-telling) روی می‌‌آورند و برای کاهش دروغ‌گویی در جامعه چه اقداماتی باید انجام داد.
من می‌توانم ده‌ها مثال دیگر در باب توانایی علوم انسانی به‌طور عام و جامعه‌شناسی به‌طور خاص ارائه کنم که همگی حاکی از
امکان کاربرد آن‌ها در فهم و توضیح و دست‌کاری واقعیت‌های جامعه‌مان باشد. این‌که در ایران معاصر بنا به‌دلائل گوناگون قدر این علوم دانسته نمی‌شود و اهمیت آن‌ها فهم نمی‌گردد و از امکانات آن‌ها استفاده نمی‌شود، نشان‌دهنده‌ی ناکارآمدی آن‌ها نیست. در باب موانع رشد علوم انسانی و موانع رشد جامعه‌شناسی و به‌طور خاص، موانع رشد جامعه‌شناسی دین در ایران می‌بایست جداگانه سخن گفت و بنده و برخی از همکارانم در گروه جامعه شناسی دین انجمن جامعه شناسی ایران در مجال دیگری در باب برخی از آن‌ها سخن گفته‌ایم.

5. چرا جامعه‌شناسی دین در ایران نسبتی با اسلام، شیعه و دین آیینی ندارد؟ جامعه‌شناسی به‌عنوان نوعی رشته‌ی علمی نسبت به دین بی‌طرف است و از این لحاظ در میان دو شق دین‌‌گرایی و سکولاریسم قرار می‌گیرد. علم، فی‌نفسه سکولار است اما سکولاریستی نیست. به‌عبارت دیگر، علم فی‌نفسه نه به دنبال نفی دین است و نه به دنبال تأیید دین. نگاه دین‌گرایانه به دنبال تأیید و تقویت دین است و نگاه سکولاریستی به دنبال طرد و نفی دین. اما
جامعه‌شناسی به‌عنوان علم، وسط این طیف قرار دارد. در حوزه‌ی سیاست هم می‌توان چنین طیفی را ترسیم کرد: حکومت‌های دینی، غیردین را طرد می‌کنند و حکومت‌های سکولاریستی، دین را و هر آن‌چه مربوط به دین است را طرد و نفی می‌کنند. اما حکومت‌های پلورالیستی نه دین را طرد می‌کنند و نه سکولاریسم را و نه دین را تأیید می‌کنند و نه سکولاریسم را. آن‌ها نسبت به طرفین، بی‌طرف باقی می‌مانند.
جامعه‌شناسی دین، دین را موضوع خود می‌گیرد و این تنها نسبتی است که با دین برقرار می‌کند. در بررسی دین نیز خشک و دقیق عمل می‌کند. جامعه‌شناس دین ابتدا به ساکن نه به دنبال تأیید دین است و نه به دنبال نفی آن. نتایج تحقیق او اما هر بار می‌تواند به یکی از این نتایج منتهی شود. گاهی از آن تأیید دین نتیجه گرفته شود و گاهی رد آن. وقتی که شما نشان می‌دهی دین کارکردهایی منفی و مخرب دارد، این نمره‌ای منفی برای دین خواهد بود. اما از آن‌سو وقتی شما نشان می‌دهی که دین کارکردهای مثبتی دارد، مثلا دین از طریق ترغیب انسان‌ها به فدا کردن منافع آنی در جهت نیل به منافع آتی، نقشی تمدن‌ساز دارد، این منظور کردن نمره‌ی مثبتی برای دین است. زمانی من برای سخن‌رانی در دانشکده‌ای درباره‌ی کارکردهای دین دعوت شدم. به محض این‌که شروع به سخن کردن کردم و گفتم که دین هم کارکردهای مخرب و منفی دارد و هم کارکردهای مثبت و سازنده، یکی از مسؤولان دانشکده همان‌جا یادداشتی به من داد که فلانی فقط از کارکردهای مثبت دین سخن بگو! چنین سخن گفتنی اما دیگر جامعه‌شناسی نخواهد بود بلکه بحثی سفارشی است! نکته‌ی دیگر این‌که جامعه‌شناس دین در ایران ناچار باید پدیده‌های اجتماعی اسلامی و شیعی را موضوع مطالعه‌ی خود قرار دهد زیرا دین در ایران، اسلام و مذهب در ایران، تشیع است. اما اگر منظورتان این است که از اسلام و تشیع نوعی جامعه‌شناسی أخذ کنیم، این مطالبه‌ای غیرممکن است زیرا دین و جامعه‌شناسی دو نوع معرفت متفاوت را می‌سازند که نمی‌توان یکی را از آن دیگری أخذ کرد.

6. اگر به «جامعه‌شناسی دین بومی شده» یا «اینجایی» یا هر عنوان دیگر نیازی وجود دارد مبانی این علوم را باید از کجا به دست آورد و این مبانی چیست؟
مبانی علوم را می‌بایست در پیش‌فرض‌های فلسفی جست. هر نوع بحث بنیادی در باب علوم نیازمند پاسخ‌گویی به برخی پرسش‌های اساسی فلسفی است. اگر چه تجربیات عالمان و تجره‌ی زیسته‌ی علم‌ورزی‌شان محرک درک و دریافت روشن‌تر و ژرف‌تری از علم‌شان است اما در نهایت این تجربیات اگر که با تأملات و کاوش‌های فلسفی در باب علوم هم‌راه شود، می‌تواند راه‌گشای بنیان‌گذاری علمی خاص یا روی‌کرد نوینی در علمی خاص شود. باز هم بگذارید با مثالی این مدعا را روشن کنم: من وقتی می‌توانم از جامعه‌شناسی دین ایرانی سخن بگویم که قائل به جامعه‌شناسی بومی باشم. برای این‌که بتوانم از جامعه‌شناسی بومی سخن بگویم می‌بایست در دو سطح از آن دفاع کنم: 1) سطح فلسفی که در آن مبانی جامعه‌شناسی بومی به‌نحو عقلانی توضیح داده می‌شود، 2) سطح تجربی که می‌بایست مباحثی از جامعه شناسی دین بومی را عرضه کنم و مختصات بومی و غیرجهان‌شمول آن را به‌دقت و به‌نحوی متقن توضیح دهم. مثلا من اخیرا کتابی نوشته‌ام به نام «جامعه‌شناسی دین: ‌روایتی ایرانی». در این کتاب از موضوعاتی سخن گفته‌ام که در هیچ‌یک از کتاب‌های جامعه‌شناسی دین دنیا (تا آن‌جایی که بنده دیده‌ام) تاکنون مطرح نشده است. به‌عنوان مثال، من در سه فصل از اسطوره سخن گفته‌ام و کوشیده‌ام تفاوت و قرابت دین و اسطوره را در آن توضیح دهم. چرا جامعه‌شناس دین در ایران باید از اسطوره سخن بگوید؟‌ زیرا معرفت اسطوره ای در ایران هنوز به‌قوت وجود دارد و در ذیل تفکر دینی به حیات خود ادامه می‌دهد و لذا نمی‌شود در ایران از دین سخن گفت اما اسطوره را توضیح نداد. ولی جامعه‌شناس غربی ضرورتی نمی‌بیند که از اسطوره سخن بگوید و آن را برای مردم شناسان که جوامع بدوی را مورد بحث قرار می‌دهند، وا می‌نهد. پس برای منی که در جهان اجتماعی‌ای می‌زیم که تفکر اسطوره‌ای در آن به‌قوت حضور دارد، بحث کردن از اسطوره و نسبت آن با دین ضروری است. حال اگر من بخواهم از جامعه شناسی غربی پی‌روی کنم نتیجه‌اش تولید نوعی جامعه‌شناسی است که نسبت چندانی با جامعه‌ی ما برقرار نمی‌کند و به نیازهای این جامعه پاسخ نمی‌دهد. پس هم نیاز هست که در سطح فلسفی از امکان و حتا ضروری بودن جامعه‌شناسی بومی به‌نحوی معقول دفاع کرد (در مقابل کسانی که امکان علم بومی را نفی کرده‌اند) و هم لازم است در سطح تجربی، عملی و ضروری بودن آن را با ذکر مصادیق نشان داد.

7. جامعه‌شناسی دین باید چه چیزی را تبیین کند تا در شناخت دین در جامعه موفق باشد؟ جامعه‌شناس دین می‌بایست واقعیات دینی جامعه‌ی خودمان را می‌بایست تبیین کند. اما واقعیات و پدیده‌های دینی همه در یک سطح نیستند و برخی از آن‌ها نقش جدی‌تری در جامعه ایفا می‌کنند. در این‌جا این تشخیص که پرداختن به کدام موضوع اولویت دارد بر عهده‌ی او است. اما مشخص است که جامعه‌شناس دینی موفق‌تر و اثرگذارتر خواهد بود که به امور دینی محوری‌تر بپردازد. به‌عنوان مثال، در جامعه‌ی بحث نقش دین در تحولات اجتماعی در مقایسه با بحث از نقش دین در مناسک گذر (نظیر تولد، ازدواج، و مرگ) اهمیت بس بیش‌تری دارد. پس وقتی که بتوانیم موضوعات دینی ضروری‌تر و فوری‌تر را کالبدشکافی کنیم قطعا تأثیرگذارتر خواهیم بود. روشن است که تأثیرگذاری لزوما به معنای تأثیرگذاری سیاسی نیست بلکه نقش ایفا کردن به‌عنوان نظریه‌پردازی است که واقعیات جامعه را بهتر و مؤثرتر از دیگران تبیین می‌کند و توضیح می‌دهد و در اثر تولید آثار علمی جریانی از بحث‌ها را راه می‌اندازد و برخی دیگر از نیروهای فکری را به دنبال خود می‌کشد. در ایران من می‌توانم مثالی نه از جامعه‌شناسان بلکه از نظریه‌پردازان اجتماعی بزنم: به نظر من متفکرانی چون احمد کسروی و دکتر علی شریعتی و متألهانی چون عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری چنین نقشی را ایفا کرده‌اند.

8. آیا تجربه موفق آکادمیک در مورد جامعه‌شناسی دین در جوامع غیراروپایی وجود داشته است؟ اگر چنین تجربه موفقی وجود داشته لطفاً به آن اشاره کنید؟
متأسفانه ما در ایران جامعه‌شناسان غیرغربی را چندان نمی‌شناسیم زیرا اغلب، آثار آن‌ها به دست ما نمی‌رسد و نیز ترجمه نمی‌شود. این مشکلی است که باید در رفع آن بکوشیم. تا آن‌جایی که من اطلاع دارم برخی از جامعه‌شناسان در امریکای لاتین تأثیرگذار و موفق بوده‌اند. برای نمونه من می‌توانم از یک جامعه‌شناس موفق در امریکای لاتین به نام اوتو مادورو یاد کنم که مقاله‌ای از وی را نیز به‌فارسی ترجمه کرده‌ایم (در کتاب دین و ساختار اجتماعی که نشر کویر آن را در سال‌های 1381 و 1387 منتشر کرده است).

9. مسیری که به جامعه‌شناسی دینی منتهی می‌شود چیست؟ چه اقداماتی باید در این مورد صورت گیرد تا نظریه‌پردازی در این مورد به ثمر بنشیند؟ اگر منظورتان «جامعه‌شناسی دینی» است نه جامعه‌شناسی دین (زیرا دائما در این مورد اشتباه رخ می‌دهد) باید عرض کنم که «جامعه‌شناسی دینی» مفهومی متناقض است که سودای ترکیب دو نوع معرفت (معرفت دینی و معرفت علمی) را دارد. از نظر من چنین چیزی امکان تحقق ندارد و مسیر نیل به آن و اقدامات لازم برای نیل به آن را نیز می‌بایست از مدعیان آن پرسید. ما تاکنون فقط مدعیاتی را درباره‌ی «جامعه‌شناسی دینی» شنیده‌ایم که اغلب هم‌راه بوده است با نفی جامعه‌شناسی به‌اصطلاح غربی. بنابراین، اغلب از «جامعه‌شناسی دینی» به‌نحو سلبی سخن گفته شده است نه به‌نحو ایجابی. داستانی هست که می‌گوید: مردی که مدتی مرده بود به سخن درآمد و گفت: برمی‌خیزم. چندین بار تهدید کرد که برمی‌خیزم. آن‌که مکرر تهدید او را شنیده بود عاصی شد و فریاد برآورد که برخیز!» در مورد جامعه‌شناسی به‌اصطلاح دینی نیز طرح ادعا و سلبی سخن گفتن کافی نیست. کسانی که ادعای امکان «جامعه‌شناسی دینی» را مطرح می‌کنند می‌بایست به‌نحو ایجابی نسخه‌ و مصداقی از آن را ارائه کنند تا آفتاب دلیل آفتاب گردد.
اما اگر منظورتان جامعه‌شناسی دین است باید عرض کنم که تحقق و شکل‌گیری جامعه‌شناسی دین مستلزم وقوع حدی از دنیوی شدن است. به‌عبارت دیگر، تا زمانی‌که دین نهادی فراگیر است یا نهاد نهادها است و تمام جامعه را تحت سیطره‌ی خود دارد امکان از بیرون نظر کردن به دین و بررسی بی‌طرفانه‌ی آن وجود ندارد. اما با وقوع برخی تحولات اجتماعی و معرفتی که دنیوی شدن ثمره‌ی آ‌ن‌ها است، جامعه‌شناسی دین نیز امکان تحقق می‌یابد. وقوع این تحولات نیز امری تاریخی است و در ورای اراده‌ی افراد قرار دارد. اما در سطح غیرساختاری و در سطح کنش‌گران، برخی اقدامات لازم در مسیر رشد رشته‌هایی نظیر جامعه‌شناسی دین اقداماتی درون‌حوزه‌ای‌اند؛ نظیر تقویت سنت دانشگاهی در این حوزه، و برخی اقدامات برون‌حوزه‌ای‌اند؛ نظیر تولیدات روشن‌فکری دینی و غیردینی در نقد معرفتی و اجتماعی دین. به‌عنوان مثال، آثار دکتر علی شریعتی در نقد معرفتی و اجتماعی دین مقوم رشد جامعه‌شناسی دین در ایران بوده و هست.

10. آیا ما امکان، ملات و زمینه خلق چنین نظریه‌پردازی را داریم؟ اگر منظورتان «جامعه‌شناسی دینی» است، در پاسخ به پرسش قبلی بدان پاسخ داده‌ام. اما اگر منظورتان نظریه‌پردازی در حوزه‌ی جامعه شناسی دین است، به نظر من در حال حاضر به‌ دو دلیل امکان رشد جامعه شناسی دین در ایران فراهم است: یکی به‌خاطر حضور اجتماعی-سیاسی دین که عملا شرایط برای نقد آن و بررسی همه‌ی جانبه‌ی آثار و کارکردهای آن به‌طور بالقوه فراهم است و من فکر می‌کنم به‌تدریج با برطرف شدن برخی موانع اجتماعی و سیاسی ما شاهد شکوفایی در دین‌پژوهی به‌طور کلی و در جامعه‌شناسی دین به طور خاص خواهیم بود؛ و دیگری به‌خاطر وقوع حدی دنیوی‌شدن در ایران معاصر امکان مواجهه‌ی بی‌طرفانه و علمی با دین تاحدی فراهم است. تجربه‌ی تدریش جامعه‌شناسی دین در مراکز دانشگاهی مختلف حاکی از این است که این نوع نگاه هم شنیده می‌شود و هم جذابیت دارد.

11. تجربه غرب در جامعه‌شناسی دین به چه کار می‌آید؟
ما دست‌کم به دو صورت می‌توانیم از جامعه‌شناسی دین تولید شده در غرب بهره بگیریم: الف) مطالعه‌ی مسیری که آنان در نیل به پیش‌رفت و تولید طی کرده‌اند می‌تواند برای ما الهام‌بخش و راه‌گشا باشد. ما می‌توانیم از خطاهای که آنان مرتکب شده‌اند احتراز کنیم و از موفقیت‌های شان الگو بگیریم. برای مثال، در بسیاری از کشورهای غربی نظیر فرانسه، ایتالیا، امریکا، و اسپانیا چیزی به نام «جامعه‌شناسی دینی» وجود داشته است که بعدها در همه‌ی آن‌ها چنین بحثی کلا کنار گذاشته شده است. با بررسی تجربه‌ی آنان مثلا می‌توانیم پیشاپیش دریابیم که این مسیری بی‌نتیجه خواهد بود و نمی‌بایست آن را دنبال کرد.
ب) مفاهیم و نظریه‌ها و دیگر دست‌آوردهای علمی آنان در توضیح و تبیین آن‌دسته از اموری که در بین جوامع مشترک است قابل استفاده خواهد بود؛ یعنی در جامعه‌شناسی دین جهان‌شمول این تولیدات اهمیت بسیار زیادی دارند و برای فهم و توضیح و تبیین دین در جامعه‌ی ما به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم بسیار به‌کار می‌آیند.

۱ دیدگاه»

  علی رضا wrote @

سلام استاد ارجمند وگرامی
باعرض خسته نباشید ..مطالب شما مثل همیشه مفید وارزشمند می باشد .

زنده وپاینده باشید .


بیان دیدگاه