زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

ماندلا، مصلحی بر قدرت و در قدرت

سرآغاز: این یادداشت به درخواست روزنامه‌ی شهروند نوشته شد.

ماندلا، مصلحی بر قدرت و در قدرت
نلسون ماندلا رهبرِ حرکتی پیامبر‌گونه‌ در قرن بیستم است، قرنی که هنوز برده‌گی و تبعیض نژادی در آن ریشه‌کن نشده بود. او زنده‌گی خود را برای مبارزه با آپارتاید و حفظ کرامت سیاهان آفریقای جنوبی و بازگرداندن حقوق انسانی‌شان که ستم‌گرانه توسّط سفیدپوستان که -سازنده‌ی نیروی اجتماعی مسلط و طبقه‌ی حاکم در آفریقای جنوبی بود- سلب شده بود، به خطر انداخت و قریب به سه دهه را در زندان به‌سر برد. خانواده‌اش از هم پاشید اما او خم نشد و بر خط رنج و صبر یک عمر گام برداشت تا هیمنه‌ی نظام ظالمانه را در آفریقای جنوبی بشکند و مردم را به‌تدریج به جنبش خویش متصّل سازد. این دوره را می‌توان بخش انقلابی زنده‌گی اجتماعی و سیاسی ماندلا نامید. ماندلا در دوره‌ی انقلابی حیات اجتماعی-سیاسی خویش برنامه‌های مختلفی را دنبال کرد تا مبارزه را پیش ببرد. گاه حتّا ناچار شد به مبارزه‌ی مسلحانه روی بیاورد. سرانجام، جنبش ضدآپارتاید موفق به پیروزی شد. راهی دشوار و طاقت‌فرسا به نتیجه رسید و نظام متّکی بر تبعیض‌نژادی برچیده شد. ماندلا به‌عنوان رهبر جنبش به قدرت رسید و مرحله‌ی دوم حیات اجتماعی-سیاسی خود را آغاز کرد. تا این مرحله او هدفی سلبی ر اکه فروپاشی نظام آپارتاید بود دنبال می‌کرد. اما اکنون می‌بایست هدفی ایجابی را دنبال نماید. ماندلا نشان‌گاه خود را حفظ قدرت سیاسی قرار نداد. او مصلحی بازاندیش بود که مرحله ‌به مرحله هدف خویش را ارتقا داد. در این مرحله بود که او بزرگ‌ترین هدف حیات اجتماعی-سیاسی خود را نشانه رفت: ساختن ملّتی واحد و یک‌پارچه از سیاه‌پوستان و سفیدپوستان آفریقای جنوبی و متّحد کردن دوپاره‌ی متخاصم آفریقای جنوبی. ره‌بران بسیاری دیگر از جنبش‌های سیاسی در قرن بیستم بعد از نیل به قدرت تنها به هدف اِعمال قدرت و تأسیس نظام اختصاصی مدّ نظر خود و حفظ ره‌بری مادام‌العمر خویش اندیشیدند و حتا آرمان‌های آزادی‌خواهانه و عدالت‌گرانه‌ای را که سال‌ها به‌خاطر آن مبارزه کرده بودند، در زمان کسب قدرت به‌ فراموشی سپردند. آنان درست مثل حاکمان ظالمی که علیه‌شان جنگیده بودند، قربانی دام ابدی‌نمایی قدرت سیاسی شدند. ماندلا اما هدف بزرگ‌تری را پیش چشم قرار داد: چه‌گونه می‌توان از این دوپاره‌ی متخاصم ملّتی واحد و یک‌پارچه پدید آورد؟ او راه نیل به این هدف والا را در بخشش و عفو ظالمان و زدودن کینه از طریق بسط شفقت و قطب‌نما ساختن فردای ملّت یافت. لذا خیلی زود ره‌بری سیاسی ملّت را به ملّت سپرد تا از طریق فرآیندی دموکراتیک کشور را اداره کنند و خود در مقام رهبر معنوی ملّت ظاهر شد و در این مقام هر کاری کرد و هر اقدامی را انجام داد تا دردها و رنج‌های ملّت را کاهش دهد.
ماندلا پاسخی بنیادی به متفکّرانی در ایران است که گمان می‌کنند تنها از طریق خودسازی و دیگران‌سازی و تحوّلات فرهنگی بدون تغییر ساختارهای اجتماعی و سیاسی می‌توان کشور را ساخت و ملّت را نجات داد. او عملاً نشان داد که تغییر ساختارهای سیاسی و اجتماعی اگر با دوره‌ی مکملّی از ره‌بری اخلاقی و معنوی هم‌راه گردد، می‌تواند سرنوشت یک ملّت را به‌نحو مطلوبی تغییر دهد. تغییرات صرف سیاسی بدون تغییرات مکمّل فرهنگی، نظام‌های اقتدارگرا را مجدّداً بازتولید می‌کند و در منش و رفتار مردم نیز تحوّل بنیادیِ همه‌جانبه‌ای رخ نمی‌دهد؛ اگر چه ممکن است فقط در پاره‌ای جهات تحوّلاتی بنیادی را پدید آورد. تحوّل فرهنگی و اخلاقی صرف نیز جز نتایج فردی و خُردْمقیاس نتیجه‌ی دیگری در برنخواهد داشت زیرا ساختارها مانع از عمومیّت یافتن تحوّل می‌گردند. ماندلا راهِ دیگرْ ره‌بران انقلابی را نرفت. به بسط و تداوم خشونت از طریق انتقامِ به‌اصطلاح انقلابی دامن نزد و نه تنها خشونت را مهار کرد بل‌که کوشید ظرفیت‌های بالقوّه‌ی خشونت را که در طی انباشت مداوم کینه‌ها در نفوس و عقول مردم خانه کرده بود از طریق اعلام بخشش عمومی و کینه‌زدایی از بین ببرد.
حرکت ماندلا در مجموع یادآور حرکت پیامبر اسلام در هر دو مرحله‌ی حیات سیاسی-اجتماعی‌شان است. پیامبر نیز پس از فتح مکّه خانه‌ی ابوسفیان را پناه‌گاه مردم قرار داد و ره‌بران قریش را خوار و خفیف نساخت و آن‌ها را از دم تیغ نگذراند. اکثریت آن‌ها را یا خود مستقیماً بخشید یا به بهانه‌ی میانجی‌گری‌های افراد مختلف عفو کرد.
ماندلا سفیدپوستان را خوار و خفیف نساخت بل‌که از طریق رفتار کریمانه‌اش انسانیّت در محاق رفته‌شان را برانگیخت و شکوفا کرد تا به سیاهان هم‌چون برادران و خواهران انسانی خویش بنگرند و سیاهان را ارتقا داد تا کرامت از دست‌رفته‌شان را بازیابند. آن‌ها را به‌نحو صوری و در لفّافه‌ی اقدامات ساخته‌گیِ به‌اصطلاح «انقلابی» بزرگ نساخت بل‌که فرصت داد تا بزرگی و کرامت را خود تجربه کنند. به‌راستی، از میان ره‌بران جنبش‌های سیاسی قرن بیستم چند ره‌برِ سیاسیِ پیروز «پدر ملّت» گردیدند و آرمان‌های اجتماعی و سیاسی خود را به آرمان‌هایی ملّی و جهانی بدل ساختند و از دایره‌‌های تنگ زمانی و مکانی به‌در آمدند و به الگویی برای جهانیان بدل شدند و چند رهبر سیاسی نیز به حاکمانی مادام‌العمر بدل شدند و چنان سرنوشت ملّت را در چنگ خویش گرفتند که تنها راه خلاصی از آنان این بود که ملّت آرزو کنند مرگ‌شان فرابرسد؟! کافی است ماندلا را با امثال قذّافی و کاسترو مقایسه کنیم. به ماندلا غبطه می‌خورم به‌خاطر چه‌گونه زیستن‌اش و نیز خوش‌حال‌ام که او در عصر ما زیست. یاد او برای همیشه در قلب ما خانه دارد.

No comments yet»

بیان دیدگاه