سرآغاز: برای ابهامزدایی از بحثام در باب دین سبز مطالب و مقالاتی نوشته بودم که اکنون آنها را در زیر سقف آسمان جدید منتشر میکنم. این مطالب برخی ابهامات مورد بحث در دو نقد منتشر شده از دو دوست ارجمند خانم دکتر لیلا چمنخواه و آقای مرتضی کریمی را روشن خواهند کرد. مقالات دیگر نیز بهتدریج منتشر خواهد شد. پاسخ مستقیم من به نقد آنان نیز در آیندهی نه چندان دور انتشار مییابد. هم اکنون این یادداشت را میتوانید در سایت جرس نیز ملاحظه نمایید.
دیونوسوس در برابر اورفئوس
مقدمه
محقق گرامی و همکار ارجمندم خانم دکتر لیلا چمنخواه با انتشار مقالهی گفتگویی با دین سبز در سایت وزین جرس بار دیگر مرا واداشت تا در باب دین سبز سخن بگویم. از خانم دکتر چمنخواه بهخاطر توجه به این بحث و نیز بهخاطر مجالی که از طریق نقد آرای من برایم فراهم کردهاند، بسیار سپاسگزارم. اما پیش از آنکه به مقالهی ایشان پاسخ دهم میکوشم از دو منظر متفاوت از آرایم در باب دین سبز دفاع کنم. من محقق کوچکی در جامعهشناسی دین هستم و قریب پانزده سال در این رشتهی علمی فعالیت میکنم. در عینحال، هنوز خود را دیندار میدانم و علائق دینی هنوز در من جدی است. لاجرم، میکوشم بهنحوی انتقادیاندیشانه دینداریام را در کنار کار تخصصی جامعهشناسی دین و دینپژوهی دنبال کنم. مفهوم دین سبز برای من همزمان هم دلالتهای جامعهشناختی و هم دلالتهای الاهیاتی دارد و من دلالتهای الاهیاتی این مفهوم را نه تنها انکار نمیکنم بلکه بدان تصریح مینمایم. از اینرو، در طی چند نوبت میکوشم از دو منظر الاهیاتی و جامعهشناختی دغدغههایی را که مرا به مفهوم دین سبز رهنمون شده است بازگویم و مخاطبان را در جریان آن قرار دهم و نیز از دلالتهای جامعهشناختی مفهوم دین سبز سخن بگویم و نحوهی شکلگیری این مفهوم را در افکارم توضیح دهم و میکوشم اشاراتی به پارهای مصادیق تاریخی و اجتماعی آن بکنم. پس از انتشار چند مطلب مقدماتی برای توضیح این سنخشناسی از دین (دین سبز، دین سرخ، دین سیاه) به مقالهی خانم دکتر چمنخواه پاسخ خواهم داد و سپس در انتظار نقد مجدد ایشان خواهم ماند. گمان دارم پیگیری چنین مسیری، افکار و نگرانیهایم را نزد مخاطبان آفتابی میکند و ابهامها را کمتر خواهد کرد و به آنان مجال بررسی و احیانا نقد میدهد که نتیجه هر چه باشد مطلوب است. امید که این سلسله مطالب برای مخاطبان ارجمند خواندنی باشد.
دین زندهگی و دین مرگ
در سخن از فرهنگ یونانی، دو چهرهی اسطورهای همیشه در تقابل با هم قرار داده شدهاند: یکی پسر زئوس، دیونوسوس یا دیونیزوس که خدای شراب است و هر کجا که میرود تاکستان میپرورد و مردمان را از شراب خویش مست میسازد. دیگری، پسر آپولون، یعنی اورفئوس آوازهخوان مقدس و چنگنواز چیرهدست است که افسون آهنگ محزون او همه را مسحور و از خود بیخود میساخت. اورفئوس که همسرش را از دست داده است تا سرزمین مرگ در پی همسر میرود و با آهنگ افسونگر خویش از همهی مجاری هولناکی که نیروهای اسطورهای از آنها محافظت میکنند، میگذرد و حتا هادس خدای سرزمین ظلمات اجازه میدهد که همسرش با او برگردد «منتها به این شرط که تا از آن سرزمین خارج نشده و نور آفتاب را ندیدهاند به هیچرو پشت سر را ننگرد» (گرین 1366: 166-165). ولی اورفئوس از بیم آنکه همسرش را اجازهی عبور نداده باشند به عقب مینگرد و برای همیشه محبوباش را در سرزمین ظلمات جا میگذارد.
ویل دورانت در گفتوگویی چندجانبه و ساختهگی اما بسی خردمندانه و عالمانه که بهراستی خواندنی است، از دو دین سخن میگوید: دین دیونوسوسی و دین اورفئوسی. دین دیونوسوس دین زندهگی و شادی است: «دیونوسوس نمایندهی شراب بود. چنانکه دمتر نمایندة غلات بود و مانند خدایان نباتی دیگر و مانند زمین به هنگام خزان و بهار میمرد و زنده میشد. مردم در نمایش درام مرگ و بعث او جشن یادبود او را میگرفتند. تئاتر دیونوسوس و تمام شکوه و جلال آیسخولوس و سوفوکلس و اوریپیدیس از این تشریفات حاصل آمد. این نمایشها جزئی از پرستش دیونوسوس بودند و به موضوعی دینی ارتباط داشتند. کمدی از این آداب جشن و سرور برخاسته است. در موکب و دستههای دیونوسوس بالای سر او علایم تناسلی میافراشتند و از این جشن تناسلی که کموس نامیده میشد و با شوخیهای جنسی و آواز توأم بود کلمة کمدی درست شد» (دورانت 1370: 397). فریزر در شاخهی زرین بهتفصیل از خدای دیونوسوس سخن گفته است. گزارش او بهخوبی پیوند این دین را با زندهگی و شادی و برخورداری و نعمت نشان میدهد. از توضیحات فریزر درمییابیم که دین دیونوسوسی دین تمدن هم هست: «هم چنین شواهدی اندک اما مهم وجود دارد که دیونیزوس را خدای کشت و غله میدانستند. معتقد بودند که خود وی کشتگری میکند: میگفتند او نخستین کسی است که گاو را به خیش بست و پیش از آن خیش را فقط با دست حرکت میدادند. بعضیها این سخن را اشاره میدانند بر اینکه گویا خدا به شکل گاوی … بر بندگانش ظاهر میشده است و بنابران دیونیزوس با راه بردنِ خیش و همراه آن پاشیدنِ بذر کار کشتگران را آسان کرده است» (فریزر 1384: 445).
میبینیم که در این دین، همهی نمادهای زندهگی و شادی حضور دارد. دین دیونوسوسی دین برخورداری از زندهگی است. اما در مقابلِ دین دیونوسوسی، دین اورفئوسی یا به تعبیر دیگر اورفهای قرار میگیرد: «دین اورفهای تعلیم داده بود که رنجهای انسان به علت گناهان تیتانهاست [از موجودات اسطورهای] که بر خدا طغیان کرده بودند. برای کفارة این گناهان اصلی روح در بدن زندانی شد و فقط بهوسیلة ریاضات و آداب دینی سنگین میتوان این زندانی را رها ساخت. مردمی که به نعمات این دنیا امیدی نداشتند به این دین جدید با شوق تمام گوش کردند. دین «شهری» و اخلاص و وفاداری قدیمی به دولتشهری از میان رفت و مردم از رستگاری اخروی و تسلیم دنیوی صحبت کردند. حوزة اشباح را واقعیتر از صحنههای شکست دنیوی و جلال و شکوه از دست رفته دانستند» (دورانت 1370: 401).
بدین ترتیب، دین اورفئوسی دین گریز از زندهگی و دنیای مادی و دوتایی دیدن خود و لذا ترجیح روح بر جسم و نادیده گرفتن جسم و امور مربوط به آن است. دین اورفئوسی دین اندیشیدن به عذاب و ترک نعمت و لذایذ دنیوی است. دین اندیشیدن به گناه و دین ریاضتکشی است.
دستهبندی دوتایی با چنین فحوا و محتوایی را در کار دیگران نیز میتوان دید. بهعنوان مثال، هانری برگسون «بین دو نوع مذهب … به نام مذهب مبتنی بر «فشار» و مذهب مبتنی بر «دعوت» » تمایز قائل میشود (کاسیرر 1360: 128). ماکس وبر نیز «میان دین اعتقادی معطوف به رستگاری در آخرت، که عموما بهوجهی زندگی در این دنیا را خوار میشمارد و دین صرفا مناسکی یا شریعتی که دنیا را ارج مینهد و کوشش میکند با آن همسازی یابد، فرق اساسی قائل گردید» (فروند 1383: 168). علی شریعتی نیز میان دو نوع دین توجیهگر و دین انقلابی یا رهاییبخش و میان دین سرخ و سیاه بر اساس مبانی خاص خودش تمایز قائل شد. پس این نوع تفکیک و تمایز قائل شدن فکر تازهای نیست و صاحبنظران مختلف هر یک بر اساس مبانی خاص خودش به چنین کاری اقدام کرده است. من در بحثام از سه دین سبز، سرخ، و سیاه قصد داشتم سنخشناسی جامعتر و در عینحال همهکس فهمی که به خودانتقادی دینی مردمان کمک کند، ارائه کنم. در نوبت بعدی در این باب بیشتر توضیح خواهم داد.
منابع
دورانت، ویل (1370) لذات فلسفه. ترجمهی عباس زریاب. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
کاسیرر، ارنست (1360) فلسفه و فرهنگ. ترجمهی نادر بزرگزاد. تهران: مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
گرین، لنسلین (1366) اساطیر یونان. ترجمهی عباس آقاجانی. تهران: نشر سروش.
فروند، ژولین (1383) جامعهشناسی ماکس وبر. ترجمهی عبدالحسین نیکگهر. تهران: نشر توتیا.
فریزر، جیمز جرج (1384) شاخة زرین (پژوهشی در جادو و دین). ترجمهی کاظم فیروزمند. نشر آگاه.
سلام دكتر
هسته علمي دانشجويان دانشگاه مازندران و انجمن جامعه شناسي مازندران قصد دارند يك سخنراني درباره جامعه شناسي دين برگزار كنند. شايسته تر از شما سراغ نداشتم. لطف مي كنيد اگر يك سخنراني با موضوعي كه خودتان صلاح مي بينيد ارائه كنيد. البته اگر سبب آشنايي كلي دانشجويان كارشناسي و ارشد با اين مبحث شود خيلي بهتر است. مقدمات را هم فراهم مي كنند.
با تشكر
محمد فاضلي
برادر عزیزم دکتر فاضلی سلام! لطف شما زیاد! برایتان پیامی ارسال کردهام که امیدوارم ملاحظه فرمایید! سلامت و کام یاب باشید!