زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

دیدار با یکی از شاگردان برجسته‌ی آیت‌الله مصباح یزدی

سرآغاز: من معتقد ام که عدم گفت‌وگو و ارتباط میان دو نیروی مهم فرهنگی در ایران یعنی روشن‌فکران و دانش‌گاهیان از یک سو و روحانیان از سوی دیگر به کشور ما لطمه زده است. این عدم ارتباط سبب شده است هر یک نسبت به دیگری از ورای حجاب عقاید قالبی و پیش‌داوری‌ها بنگرد و انباشتی از سوءتفاهم بین طرفین فراهم شود و کار به بدبینی و حتّا خصومت‌ورزی بین طرفین منجر شود. لذا معتقد ام که بین این دو نیروی فرهنگی مهم و غیرقابل حذف در ایران می‌بایست گفت‌وگویی انتقادی رخ دهد. یکی از پیش‌نیازهای مهم گفت‌وگوی انتقادی بین روشن‌فکران و روحانیان این است که طرفین وجود هم‌دیگر را به‌رسمیّت بشناسند و خواهان حذف آن دیگری نباشند. پیش‌نیاز دیگر این است ‌که آنان احساس کنند بنا به یکی از دلایل زیر به دیگری نیازمند اند: 1) برای نیل به حقیقت و تصوّر این‌که از طریق گفت‌وگو با دیگری می‌توانند رشد یابند و به حقیقت نزدیک‌تر شوند؛ 2) حتّا اگر خود را واصل به حقیقت می‌دانند، دست‌کم بپذیرند که لازمه‌ی ساختن جامعه‌ای مطلوب‌تر و مفیدتر و انسانی‌تر ایجاد حداقلّی از توافق بین گروه‌های موجود و نخبه‌گان اصلی جامعه است.
لذا بر اساس چنین فکری، من به جای تز «وحدت حوزه و دانش‌گاه» از «گفت‌وگوی انتقادی حوزه و دانش‌گاه» دفاع می‌کنم. به‌گمان بنده وحدت بین حوزه و دانش‌گاه امکان ندارد و اگر هم ممکن باشد به معنی ادغام یکی در دیگری خواهد بود و این نه تنها مفید نیست بل‌که به معنی حذف بخش مهمّی از سرمایه‌ی فرهنگی کشور خواهد بود. هر یک از این دو نیروی فرهنگی از سنّت تعلیمی خاص خود اش برخوردار است و چون مبانی‌ای که هر یک از این دو سنّت تعلیمی بر آن استوار اند از اساس با هم متفاوت‌اند، وحدت بین این دو ممتنع خواهد بود مگر آن‌که یکی از طرفین از مبانی خود دست بکشد؛ که به‌هیچ‌وجو امر مطلوبی نیست. باری بر مبنای چنین فکری می‌کوشم به‌عنوان عضو کوچکی از دانش‌گاه به این تز ملتزم باشم و در هر فرصتِ مقتضی، آن را دنبال کنم.

دیدار با یکی از شاگردان برجسته‌ی آیت‌الله مصباح یزدی
اخیراً مقاله‌ای نوشته‌ام تحت عنوان «روش بازسازی خدای متفکّران دینی:‌ مورد آیت‌الله مصباح یزدی». موضوع و مفهوم «خدا» مدّتی است ذهن مرا مشغول داشته است؛ به‌ویژه مدخلیّت اجتماعی و سیاسی خدا در ایران معاصر. پیش از این چند مقاله در همین باب –به‌ویژه در نقد مقالات آقایان محمّد رضا نیکفر (مقاله‌ی «الهیات شکنجه» و اکبر گنجی (مقاله‌‌ای درباره‌ی «خدای جبّار فقها …» و بعد نقد دوم‌ام به پاسخ ایشان به نقد نخست‌ام)- نوشته‌ام (می‌توانید این مقالات را در وبلاگ زیر سقف آسمان مطالعه نمایید). در بحث از خدای آیت‌الله مصباح یزدی کوشیده‌ام نخست آرای ایشان را بر اساس آثارشان استخراج کنم و سپس به نقد آن بپردازم. این مقاله هنوز تکمیل نشده و برای انتشار آماده نیست زیرا می‌بایست تمامی آثار ایشان را در باب مفهوم خدا جست‌وجو و مطالعه نمایم. امّا ساختار و کلّیت مقاله تکوین یافته است و اکنون با مطالعه‌ی دیگر آثار آیت‌الله مصباح‌یزدی در حال تکمیل آن هستم. احتمالا بعد از بررسی آرای ایشان در مقالات مستقلّی همین موضوع را در آثار امام موسی صدر و دکتر علی شریعتی و احیاناً برخی دیگر از متفکّران برجسته‌ی معاصر دنبال خواهم کرد. من در انجام چنین کاری مؤثّرترین متفکّران مسلمان معاصر را مدِّ نظر دارم. بی‌تردید آیت‌الله مصباح‌یزدی یکی از مؤثّرترین متفکّران مسلمان ایران در حال حاضر است. ایشان غیر از کوشش‌های فکری و سیاسی فراوان‌شان که مشهور خاصّ و عام است، تعداد زیادی شاگرد پرورده است که تعداد قابل‌توجّهی از آنان مناصب مختلفی را در درون نظام جمهوری اسلامی ایران بر عهده دارند و می‌کوشند اندیشه‌های استادشان را عملاً پیاده سازند. افکار ایشان در سطوح دیگر اجتماعی نیز تأثیرگذار بوده است. به‌عنوان مثال، جبهه‌ی پایداری گروه سیاسی مهمّی است که هم‌اکنون در میدان سیاسی ایران و به‌ویژه در طبقه‌ی حاکمه حضور دارد و فعّال است. لذا بنا به همه‌ی این دلایل و برخی دلایل دیگر بررسی اندیشه‌های آیت‌الله مصباح یزدی اهمیّت زیادی دارد. من کوشیده‌ام در این مقاله از قلمرو فکر دینی و آثار اجتماعی و سیاسی آن پا فراتر نگذارم. این مقاله بعد از بررسی روش‌مند آرای آیت‌الله مصباح یزدی وارد نقد افکار ایشان در باب مفهوم خدا می‌شود. بخشی از نقد من به آرای ایشان درباره‌ی مفهوم خدا من باب مثال چنین است:
«هم‌چنین به‌‌نظر مي‌رسد خداي‌ تصویر شده در قرآن‌ هم‌چون خدای آیت‌الله مصباح یزدی غضب‌ناك‌ نيست‌ بل‌كه‌ بسيار بخشنده‌ است‌ و مدّعي‌ است‌ كه‌ بركسي‌ ستم ‌نمي‌كند. خداي‌ قرآن‌ بشارت‌ مي‌دهد كه‌ در صورت‌ توبه‌ (يعني‌ بازگشت‌ وجودي‌) در قبل‌ از مرگ‌ همه‌ی ‌گناهان‌ را بدون‌ استثناء مي‌بخشد: قل‌ يا عبادي‌الذين‌ اسرفوا علي‌ انفسهم‌ لاتقنطوا من‌ رحمة‌ الله‌ ان‌َّالله‌ يغفرالذنوب‌ جميعا انه‌ هوالغفور الرحيم‌ (آيه‌ی‌ 53 سوره‌ی‌ زمر). در مجموع، به نظر می‌رسد خدای آیت‌الله مصباح خدایی غضب‌ناک است، زیرا خشک و تر را با هم می‌سوزاند («چهل‌ هزار نفر از اهل‌ معصيت‌ و گناه‌ و شصت‌ هزار نفر از خوبان» را با هم عذاب می‌کند). چنین رفتاری در هیچ دست‌گاه اخلاقی بشری عادلانه نیست مگر آن که بگوییم «هر چه آن خسرو کند» همان عدل است!
نظریه‌ی حقِّ ‌الاهی حکومت نیز باب مناقشه‌ای جدّی را می‌گشاید. در این مورد پرسش مهم این است که آیا پذیرش حقِّ خداوند و اذعان به آن و ادای آن، امری پیشینی و اجباری است یا امری پسینی و اختیاری؟‌ ممکن است بسیاری از مؤمنان به‌لحاظ دینی این سخن را بپذیرند و معتقد و معترف به چنین حقّی برای خداوند باشند، امّا آن را وابسته به تشخیص و بازشناسی پسینی حقّ الاهی توسّط هر فرد مؤمن در روندی از رشد ایمانی‌ای بدانند که در قلب و ذهن و عمل‌اش نمود می‌یابد و بالنده می‌شود. پس دست‌کم می‌توان بازشناسی چنین حقّی برای خداوند را منوط و موکول به رشد ایمانی و پویایی اعتقادی بالنده‌ی مؤمنان کرد. بنابراین، در چنین قرائتی تصدیق حقِّ الاهی به امری شخصی، اختیاری، و پسینی بدل می‌شود. اما آیت‌الله مصباح یزدی بازشناسی چنین حقّی را موکول و منوط به رشد ایمانی افراد نمی‌کند بل‌که آن را مبنای پایه‌ریزی نوعی نظام سیاسی قرار می‌دهد که در آن مؤمنان می‌بایست –خواهی نخواهی- حقّ الاهی حکومت را بازشناسند و تصدیق نمایند و به‌نحو بلافصل به تبعات اجتماعی و سیاسی آن نیز گردن نهند: «خدایی که شما را آفریده، اگر او کسی را برای اجرای احکامش تعیین کرد، او مشروعیت پیدا می‌کند، بدون این‌که احتیاج به این داشته باشد که مردم او را بپذیرند یا نپذیرند. حق خداست. مالک وجود من و تو و همة انسان‌های حال و گذشته و آینده و همة جهان و جهانیان‌، از آنچه می‌دانیم و نمی‌دانیم. اوست که با یک اراده همه چیز را می‌آفریند و هر وقت نخواست همه چیز را نابود می‌کند. پس بزرگترین حق مال اوست» (همان: 24).
فرق زیادی هست بین بازشناسی حقّ الاهی در طی روندی از رشد ایمانی مختارانه با سرسپردن بی‌چون چرا به حقِّ الاهی از پیش‌گفته و از پیش تعیین شده. اوّلی رابطه‌ای عاشقانه با خداوند را شکل می‌دهد و دوّمی رابطه‌ای بردگانه. بنا بر این، خدایی که آیت‌الله مصباح یزدی به‌تصویر می‌کشد اربابی آسمانی است که برده‌گان و بنده‌گان زمینی می‌بایست بی‌چون و چرا از وی و نماینده‌‌گان زمینی‌اش اطاعت کنند و لابد اگر در مقام اعتراض بگویند که بی‌اجازه‌ی ما ما را آفریدی تا ما را بنده و برده‌ی خود سازی، می‌بایست ملعون درگاه خداوندی گردند! لذا آیت‌الله مصباح‌یزدی ره‌بری دینی و سیاسی پیامبر اسلام و امامان شیعی را نیز بر اساس چنین منطقی تفسیر و تعبیر می‌کند و آنان را هم‌چون کسانی معرفی می‌کند که پنداری هیچ حقِّ اعتراض و نقد و چون‌ و چرایی را برای اعضای جامعه‌ی اسلامی قائل نبوده‌اند (همان: 27-26). در این‌جا هم به‌نظر می‌رسد تاریخ اسلام مؤیّد نظر آیت‌الله مصباح یزدی نیست. شواهدی متعدّدی وجود دارد که نشان می‌دهد مسلمانان در موارد متعدّد با نظر پیامبر اسلام به‌عنوان ره‌بر دینی و سیاسی خود مخالفت کرده‌اند و حتّا مخالفت‌شان را با پیامبر با پرخاش و اعتراض بیان کرده‌اند و پیامبر نه تنها بر نیاشفته است بل‌که از طریق گفت‌وگو وارد شده و کوشیده‌ است آنان را در طی فرآیندی از گفت‌وگو و مذاکره با تصمیمات خود هم‌راه کند و حتّا در مواردی تصمیمات خود را تغییر دهد. نمونه‌ی برجسته‌ی این نوع نحوه‌ی برخورد پیامبر را در ماجرای تقسیم غنائم جنگ هوازن مي‌توان ملاحظه کرد. بنا بر این، خدای آیت‌الله مصباح یزدی علاوه بر این‌که خدایی غضب‌ناک است، خدایی جبّار و مستبد نیز هست زیرا برای اداره‌ی سیاسی جامعه به نظر مردمان و خواست آن‌ها اهمیّتی نمی‌دهد.
امّا ادّعای ایشان مبنی بر این‌که مسلمانان حق دارند به خدا و مقدّسات مخالفان دینی‌شان توهین کنند ولی مخالفان دینی چنین حقّی ندارند و به‌خاطر توهین به مقدّسات اسلام باید کشته شوند، از چند جهت قابل مناقشه است. قبل از هر چیز این نوع قاعده‌سازیِ اخلاقی، آشکارا خاص‌گرایانه (به‌زبان ساده‌تر زورگویانه) است و با این اصل اخلاقیِ عام که در بسیاری از فرهنگ‌های بشری مورد تأیید است و در سخنان بزرگان اسلام نیز بر آن بسیار تأکید شده است، مبنی بر این که آن‌چه برای خود می‌پسندی برای دیگران نیز بپسند و آن‌چه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران نیز نپسند، تقابل صریح دارد.
علاوه بر این، نظرگاه ایشان از جهت مقایسه با توصیه‌های اخلاقی قرآن در مواجهه با مخالفان فکری به‌طور کلّی، و مخالفان دینی به‌طور خاص، به‌نظر می‌رسد با آموزه‌های قرآنی آشکارا در تضاد است. قرآن صراحتاً از مسلمانان می‌خواهد که به مشرکان دشنام ندهید تا آنان نیز به خدا دشنام ندهند: «و لاتسُبّواْ الذَّینَ یَدْعُونَ من دون اللهِ فیسبُّواْ اللهَ عَدوا بِغیرِ علمٍ کذالک زَیّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إلَی رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بما کانُواْ یَعْمَلُونَ» (آیه‌ی 108، سوره‌ی انعام). «و آنهایی را که جز خدا می‌خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد. این گونه برای هر امّتی کردارشان را آراستیم. آنگاه بازگشت آنان به سوی
پروردگارشان خواهد بود، و ایشان را از آنچه انجام می‌دادند آگاه خواهد ساخت» (قرآن مجید، ترجمه‌ی فولادوند). اگر دشنام به مشرکان سبب دشنام به الله خواهد شد، آیا دشنام به خدای مشرکان چنین نتیجه‌ای دربرنخواهد داشت؟» (بخشی از مقاله‌ی «روش بازسازی خدای متفکّران دینی: مورد آیت‌الله مصباح‌یزدی»، محدّثی، 1392، منتشر نشده).
برای این‌که نظرات شاگردان خود آیت‌الله مصباح یزدی را در باره‌ی این مقاله دریافت کنم آن را از طریق یکی از دوستان طلبه به دست برخی از آنان رساندم. هم‌چنین دو تن از شاگردان‌ گرامی‌ام در مقطع کارشناسی ارشد این مقاله را به دست برخی شاگردان آیت‌الله مصباح‌یزدی رساندند و کوشیدند شرایط را برای دیدار با یکی از ایشان فراهم کنند. البتّه چند نفر از دوستان، مرا از چنین دیدارهایی برحذر داشتند و حتّا گفتند که ممکن است دادن این مقاله به شاگردان ایشان برای نویسنده خطراتی داشته باشد. این عزیزان البتّه به من لطف داشتند و نگران‌ام بودند. امّا همان‌طور که پیش از این گفتم فاصله و عدم ارتباط منجر به شکل‌گیری عقاید قالبی و انواع پیش‌داوری‌ها می‌شود. در هر حال، من هم‌چنان پی‌گیر دریافت نظرات شاگردان آیت‌الله مصباح یزدی درباره‌ی این مقاله شدم تا بتوانم نگاهی از دورن به آرای ایشان پیدا کنم. ما معمولاً از بیرون دست اقدام به خوانش و سپس قضاوت می‌کنیم. من مایل بودم به نگاه از درون صاحبان اندیشه نائل گردم یا دست‌کم به این نگاه نزدیک شوم.
بالاخره، امروز هجدهم آذر 1392 توانستم برای دیدار حجت‌الاسلام دکتر مرتضی آقاتهرانی به دفتر ایشان در مجلس شورای اسلامی واقع در میدان بهارسان بروم. ایشان مقاله‌ی مرا خوانده و نکاتی در حاشیه‌ی آن نوشته بود. این نماینده‌ی محترم تهران، ری، و شمیرانات در مجلس شورای اسلامی به من لطف کرد و قریب یک ساعت و چهل و پنج دقیقه از وقت‌شان را به گفت‌وگو با من بر سر آرای استادشان آیت‌الله مصباح یزدی اختصاص داد. ایشان از این‌که چنین مقاله‌ای نوشته‌ام ابراز خشنودی کرد و گفت که ورود به چنین مباحثی باب نقد و گفت‌وگو بین روحانیان و دانش‌گاهیان را می‌گشاید. با نظرات من درباره‌ی گفت‌وگوی بین دانش‌گاهیان و روشن‌فکران از یک سو و روحانیان از سوی دیگر موافق بود. برخی از مهم‌ترین بحث‌های وی در این گفت‌وگو به موضوعات مهم زیر مربوط می‌شد:
-تفاوت معنا و مفهوم علم (در واقع معرفت معتبر) در اندیشه‌ی غربی و اندیشه‌ی اسلامی و تمایز علم حصولی و حضوری
-علم حصولی در نزد آیت‌الله مصباح یزدی شامل تجارب ذهنی نیز می‌شود و صرفا به ادراکات حسّی منحصر نیست.
-دلالت‌های وجودشناختی مفاهیم عدل و خدا در اندیشه‌ی اسلامی به‌مثابه امری مقدّم بر دلالت‌های اخلاقی و حقوقی (تعریف عدل به‌عنوان وضع کل شیء فی موضعه و نه اعطاء کل ذی‌ حق حقه. لذا جمیل و لطیف بودن یا نبودن و دیگر صفات خدا امری فرع بر جنبه‌ی وجودشناختی او است).
-بحث از نسبت قرآن و حدیث (اشاره به معارف حدیث‌شناختی نظیر رجال، درایه، و اصول فقه) و نقش مفسّر بودن احادیث (البتّه احادیث ثقه)
-نسبت بنده‌گی و اختیار انسانی: اصل بر بنده‌گی است (کل وجود و هستی ما از آن خدا است. لذا ما نمی‌توانیم در آن‌چه از آنِ ما نیست دخل و تصرّف بکنیم؛ غیر از آن‌چه مالک آن مطالبه کرده است).
-نقش مردم چیست؟ باید ببینیم خداوند برای مردم چه نقشی قائل شده است. اگر مردم از نظر خداوند اطاعت نکنند اصل اطاعت کردن در اموری که اطاعت از ما خواسته شده است منتفی نمی‌شود.
-لزوم تفکیک ساحت‌ها و تمیز مراتب بنده‌گی: آن اموری که حکومت اسلامی از مردم در باب احکام الاهی مطالبه‌ی اطاعت می‌کند، کَفِ اطاعت است. ساحات دیگر و متعالی‌تر بنده‌گی بر مبنای اختیار خود افراد شکل می‌گیرد و تحقّق می‌یابد.
-اگر خداوند دستوری نداده باشد احدی حتّا پیامبر نمی‌تواند از خود چیزی بیفزاید. -در اموری که دستورات الاهی محرز نیست امّا نهی از امری نیز به‌صورت محرز موجود نیست و فهمیده نشده است، احتیاط لازم می‌شود.
این‌ها مهم‌ترین موضوعات گفت‌وگوی ما در این جلسه بود و امیدوار ام که من سخنان ایشان را تحریف نکرده باشم. هم‌چنین من از ایشان تقاضا کردم چنان‌چه امکان داشته باشد بنده با خود آیت‌الله مصباح یزدی دیداری داشته باشم و در مورد همین بحث و مفهوم خدا در اندیشه‌ و نیز تجربه‌ی شخصی‌ ایشان با وی گفت‌وگو کنم. جناب آقاتهرانی خواستند که این مقاله را بعد از کامل شدن برای ایشان بفرستم تا در اختیار آیت‌الله مصباح یزدی قرار گیرد و سپس امکان دیدار و گفت‌وگو با آیت‌الله مصباح یزدی برای بنده فراهم شود.
حجت‌الاسلام مرتضی آقاتهرانی دکترای روان‌شناسی را أخذ کرده‌اند، نماینده‌ی مجلس شورای اسلامی در دوره‌ی هفتم بوده‌اند و در دوره‌ی هشتم (دوره‌ی کنونی) نیز نماینده‌ی مجلس هستند. هم‌چنین به‌گفته‌ی خودشان در جلسه‌ی امروز بیست کتاب نگاشته‌اند. ایشان هم‌چنین معلّم اخلاق کابینه‌ی رئیس سابق دولت آقای محمود احمدی‌نژاد بوده‌اند. در مورد ایشان م‌توانید با جست‌وجو در گوگل مطالب زیادی پیدا کنید.
ضمناً برای انتشار گزارشی از این جلسه در وبلاگ زیر سقف آسمان از ایشان اجازه گرفته‌ام. از جناب آقای حجت‌الاسلام دکتر مرتضی آقاتهرانی کمال سپاس را دارم و بسیار تشکّر می‌کنم که مقاله‌‌ام را خواند و وقتی به من داد و نظرات‌اش را درباره‌ی مقاله‌ام با من در میان نهاد. هم‌چنین از دو تن از شاگردان گرامی‌ام آقایان سیّدمهدی حسینی و محمدصادق پژمان‌فر که امکان این دیدار را برای من فراهم کردند و خود نیز در این جلسه حضور داشته‌اند، بسیار سپاس‌گزار ام. امیدوار ام امکان این فراهم شود که نظرات دیگر شاگردان محترم آیت‌الله مصباح یزدی را درباره‌ی این مقاله دریافت کنم و مجالی برای من فراهم شود تا مقاله را تکمیل و منتشر سازم و بحث بازسازی خدای متفکّران دینی معاصر را در طی مقالاتی دیگر دنبال نمایم.

۱ دیدگاه»

  محمد مهدی یوسفی wrote @

کاشکی استاد بشه کتابی در این زمینه بنویسید یا حداقل بشه بیشتر درباره اش سر کلاساتون صحبت کنید


بیان دیدگاه