سرآغاز: دوست نادیده و خوشذوق و فاضل آقای علیاشرف فتحی (صاحب وبلاگ تورجان) در پست "درس خارج" با عنوان "نادیدههای یک کتاب" یکشنبه 13 تیر 1389 در تمجید از کتاب "توسعه و تضاد" دکتر رفیعپور و بهویژه فصل "تغییر کارکرد دین" نوشته است: "این کتاب که از مهم ترین آثار دکتر فرامرز رفیع پور و حاصل ۱۲ سال فعالیت پژوهشی و عملی اوست (از سال ۱۳۶۴ تا سال ۱۳۷۶) و خواندن کتاب میتواند ارزش این کار طاقتفرسا را بهوضوح نشان دهد. دکتر رفیع پور تنها برای یک یک فصل کتاب (تغییر کارکرد دین) که ۵۵ صفحه از ۵۹۹ صفحه کتاب را به خود اختصاص داده، مدتی را در قم گذرانیده، از دیدگاههای حضرات آیات جوادیآملی، حسنزاده آملی، صانعی، مرحوم فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، مرحوم منتظری و مؤمن آگاه شده و نتایج پژوهشهای خود را نیز به آنان عرضه کرده، با ۱۱۴ طلبه مصاحبه کرده، به مدارس مشهور قم (همچون معصومیه و شهیدین) سر زده و در دروس خارج حضرات آیات عظام وحید خراسانی و مرحوم فاضل لنکرانی شرکت کرده است. فکر نمیکنم چنین امری در حوزه سابقه داشته باشد و پس از دکتر رفیع پور نیز تکرار شده باشد. حداقل در میان آثار منتشر شده، مورد مشابهی ندیدهام که بتواند یک پژوهش جامعهشناختی و حتی روانشناختی علمی و واقعبینانه از درون حوزه علمیه (چه در سطح مراجع تقلید و استادان درجه یک و دو، و چه در سطح طلبههای مدارس) ارائه دهد. دامنه مطالعات دکتر رفیعپور حتی دغدغههای جنسی طلبهها (ص ۳۵۶ کتاب) و نیز وضعیت شهریه آنها (ص ۳۵۵ کتاب) را دربرگرفته است". علیاشرف فتحی در بقیهی مطالب خود در این پست بههمین نحو کتاب را و این فصل را ستوده است. این نوشتهی وی، مرا برانگیخت تا در باب این فصل کتاب "توسعه و تضاد" نقدی بنویسم و تقدیم مخاطبان محترم زیر سقف آسمان و نیز صاحب وبلاگ تورجان بکنم و مشکلات و ایرادات آن را یکایک برشمارم. امیدوارم این نوشتهی من بهکاری بیاید و دستکم برای برخی سودمند افتد و امیدوارم که وقتام را بر سر نقد متنی کمارزش تلف نکرده باشم. در این نوبت، قسمت دوم نقد را تقدیم میکنم. این نقد ادامه خواهد داشت. مطالب را در چندین نوبت عرضه خواهم کرد تا بیش از اندازه بلند نشود. در ضمن برای راحتتر شدن مطالعه و نیز برجسته شدن مباحث، بر تعداد عناوین افزودهام. همچنین، برای اینکه خوانندهگان به نوشتهی من بیشتر اعتماد کنند و نیز مجال داوری بیابند، بهرغم میلام ارجاعات زیادی به متن کتاب "توسعه و تضاد" خواهم داد.
وقتی که جامعهشناس محافظهکار حکومتی از دین سخن میگوید -2
(زبان و صورتبندی متن، قسمت اول)
1. زبان و صورتبندی متن
نقد فصل "تغییر کارکرد دین" کتاب توسعه و تضاد (رفیعپور ) را از زبان و صورتبندی فصل آغاز خواهم کرد. در مباحث بعدی به روش تحقیق، مبانی نظری، و نتایج آن خواهم پرداخت. بهعبارت دیگر، از موضوعات سطحیتر به موضوعات بنیادیتر حرکت خواهم کرد. در این قسمت فقط زبان و صورتبندی متن مدنظر من خواهد بود؛ اگرچه به ناچار برخی مطالب محتوایی نیز مورد بحث قرار خواهد گرفت.
1-1. زبان غیرتخصصی
1-1-1. خلط دوگانهی جامعهشناس/معتقد
فصل "تغییر کارکرد دین" با این اعتراف نویسنده آغاز میشود که "پرداختن به مسئله دین مانند هر مسئله دیگر نیاز به مطالعات عمیق تخصصی و صرف یک عمر زمان دارد. متأسفانه نویسنده از این تخصص عمیق بیبهره است و بهعنوان یک مبتدی به این مسئله میپردازد" (رفیعپور 1380: 305). در بادی امر گمان کردم که وی میخواهد بگوید که جامعهشناس دین نیست و در این باب تخصصی ندارد؛ که البته این سخن سخن درستی است. اما هر چه بیشتر مطالعه کردم بیشتر اطمینان یافتم که منظورشان این است که یک عالِم دین نیست. قرینهای در پیشگفتار کتاب بر این استنباط بیشتر صحه مینهد: "امتنان فراوان از حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای احمد بحرینی لازم است که فصل "کارکرد دین" را با دقت مطالعه و پیشنهادهای مفیدی ارائه نمودند" (همان:22). شاهد دیگر در جایی که رفیعپور میخواهد از سیستم حوزوی انتقاد کند، بروز یافته است: "همچنان که در ابتدا گفته شد اینکار نیاز به تخصص و تفحص عمیق دارد که نویسنده از آن بهرهمند نیست" (همان:).
رفیعپور البته یادآوری میکند که "بهعنوان جامعهشناس به مسئله مینگرد و نه بهعنوان یک عالم دینی"(همان:306)، اما عملا دوگانهی جامعهشناس/معتقد را که تمایز میان آنها در جامعهشناسی دین ضروری است، بارها نادیده میگیرد و در پارهای موارد نوشتههای ایشان در این فصل همچون آثار روحانیانی است که جامعهشناسی خواندهاند و جابهجا نگاه جامعهشناختی را با نگاه دینی میآمیزند و ترکیبی فراهم میآورند نامتجانس و ناهموار و آزاردهنده. بدین ترتیب، صفحات قابل توجهی از این فصل به بحث از هدف ادیان (پیبردن انسان به وجود نظام آفرینش، وجود و عظمت خدا و روز جزا)، معطوف شدن کامل انسان به خدا، بحث نبوت، درک و اثبات خدا، درک خداوند در قالبهای تخصصی، روش اتصال به خدا، ماهیت دین اسلام، عظمت قرآن، و غیره (همان: 317-309، و 323-320).
2-1-1. خلط معرفت دینی و معرفت علمی
وی عدم تمایز میان معرفت دینی و معرفت علمی را تا بدانجا پیش میبرد که تحت عنوان "درک خداوند در قالبهای تخصصی" از اثبات خداوند توسط یک جانورشناس سخن میگوید. البته رفیعپور میداند که خدا جانور نیست اما میتوان پرسید که آن جانورشناسی که میتوانست خدا را اثبات کند، آنهم با "انواع روشهای علمی" چهجور موجودی بوده است؟! "استاد جانورشناسی ما (zoology) آقای پفلوگفلدر (Pflugfelder) که بهعنوان نابغه مشهور بود و خداوند را با انواع روشهای علمی به ما اثبات مینمود، اما قالبهای مذهبی مسیحی را برای اثبات خداوند تنگ، محدود، ناقص و گاه اشتباه میدید، در دهه 1960 در جلسات مباحثه و مجادله دربارة دین و خداوند، اساتید پروتستانت و کاتولیک را که بیشتر در قالبهای خود به مسئله مینگریستند، عاجز کرده بود" (همان:314). قراین متعدد نشان میدهد که رفیعپور درک درستی از "علم" ندارد. او معتقد است که "درک عظمت و نیروی خالق … همواره مهمترین مسئله علمی لاینحل بوده و خواهد بود"(همان:311).
معلوم نیست چرا هیچیک از شاگردان ایشان به وی یادآوری نمیکنند که از طریق علمی نه میتوان خدا را اثبات کرد و نه میتوان به عظمتاش پی برد؛ بگذریم از اینکه اصلا بر سر امکان اثبات فلسفی خدا نیز کلی مناقشه است، اگر نگوییم که اصلا بحث اثبات خدا بهکل منتفی است. کسی نیست به ایشان یادآوری کند که لاپلاس بیش از دو قرن پیش به ناپلئون گفت که "برای تبیین جهان به فرضیهی خدا نیازی نداشتم".
رفیعپور معتقد است که "هر یک از این دانشمندان (چه دانشمند فیزیک، چه نجوم و چه پزشک جراح) در زمینه تخصصی خود، عظمت الهی را درک و لمس میکنند" (همان:314). اما البته بلافاصله تذکر میدهد که آنها نباید به جای روحانیون قرار بگیرند و "موعظه" کنند، چون نباید "سازماندهی مذهب در جامعه به دست هر کسی داده شود. این بحثی است دیگر. این کاری است که به تخصص خاص نیاز دارد. مذهب به سازماندهی خاص خود، یعنی به نظام یا نهاد مذهب (کلیسا یا روحانیت) نیاز دارد" (همان:315). بدین ترتیب، با آنکه قبلا گفته بود که جانورشناس مذکور "قالبهای مذهبی مسیحی را برای اثبات خداوند تنگ، محدود، ناقص و گاه اشتباه میدید" و استادان پروتستان و کاتولیک را عاجز کرده بود، انحصارطلبی دینی روحانیت را در ساماندهی عرصهی دینی و تولید و عرضهی معرفت دینی بهرسمیت میشناسد! شاید این نکتهای که باعث تضاد در گفتار شده است، محصول تذکر همان حجتالاسلام محترمی باشد که متن را خوانده است! (شاید البته).
3-1-1. ذکر اشعار و خاطره در کار پژوهشی
ذکر مکرر اشعار (از مولوی، حافظ، عطار، آیت الله خمینی) بهنحو مربوط و نامربوط، و ذکر خاطره صورتبندی این فصل کتاب را نه فقط عامهپسند که عامیانه ساخته است. در هر صورت، اینگونه مطالب معلوم نیست که در کار علمی-پژوهشی چه جایگاهی دارد و چهگونه وی به خود اجازه میدهد که در یک کار علمی که قرار است دستآوردهای نظری و پژوهشی در آن عرضه شود، چنین سخن بگوید؟!
4-1-1. آیا جامعهشناس میتواند در باب ماهیت امور و از جمله ماهیت دین اظهار نظر کند؟
رفیعپور حتا این نکتهی ساده را درنمییابد که علم (science) نمیتواند از "ماهیت" امور سخن بگوید. او که میخواهد مشکلات مربوط به دین را ناشی از عمل کرد دینداران و کارگزاران دینی بداند نه خود دین، و از این طریق "کارکرد منفی" دین را توجیه کند، مینویسد: "تحت شرایطی، مذهب میتواند در برخی شئون اجتماعی کارکرد منفی هم داشته باشد، اما در آنگونه موارد چنانکه خواهیم دید، دارندگان نقشهای هدایت مذهبی مردم، نقشهای خود را درست ایفا نمیکنند. بنابراین در اینگونه از موارد باید بین پیروی از مذهب یا "رفتار مذهبی" (دورکهایم)، "سازمان مذهب" (کلیسا یا نظام روحانیت" و "ماهیت مذهب" فرق نهاد" (همان:309-308). او که ظاهرا دو مفهوم "ماهیت" و "نقش" را نیز خلط میکند ، میگوید: "بحث درباره ماهیت و نقش دین کاری است بس دشوار و بطور کامل ناممکن" (همان:309). سپس، بحث مبسوطی را در باب "ماهیت دین" پی میگیرد و از هر چیزی از جمله فرقهایشدن، محاسبات "دستکاه عدل الهی، طرق متکثر برای نیل به خدا و بسی امور دیگر سخن میگوید تا "ماهیتشناسی"اش را کامل کند. رفیعپور در این فصل متشتت سخن میگوید و سخن متشتت حاکی از ذهن مشوش و یا نامنسجم است. همین بحث از ماهیت دین و همین نوع بیان یکبار دیگر ذیل عنوان "عوامل درون مؤثر بر کارکرد دین" (همان:321) تکرار شده است و نویسنده با این پرسش که "آیا در ماهیت دین اسلام کمبود و مشکلی هست که موجب عدم تمایل مردم جامعه ما به دین شود یا نه؟" (همان: ) همان نتیجهی آشنا و مألوف را میگیرد:
اسلام به ذات خود ندارد عیبی
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
اما جالبتر از سخن گفتن جامعهشناس از ماهیت دین و کمال اسلام را نتیجه گرفتن، فرآیندی است که ایشان طی میکند. وی در پاسخ به سؤال فوق در باب کمبود و مشکل احتمالی در ماهیت دین اسلام مینویسد: "این مسئله را در دو زمینه باید پیگیری کرد:
· در زمینه اینکه آیا اساسا خدائی وجود دارد که بر آن پایه بحث دین مطرح شود و
· دیگر اینکه در دین اسلام چه کمبودها و نارسائیهائی وجود دارد که مردم را نمی تواند جذب کند.
هر دوی این مسائل نیاز به بحث زیادی ندارند. بحث درباره خداوند و اثبات آن بطور مختصر در بالا مطرح گردید. شناخت خداوند و درک عظمت او نیاز به دانش وسیع و قلب … و بسیاری نکات دارد و دانشمندان و استادان پیشکسوت ما چون عطار و مولوی، و حافظ و … در مقام علمی [!] آنها خارجیان نیز (که ما امروزه متاسفانه در همه چیز تایید آنها را مهم میدانیم) تردید ندارند و لذا به کسانی که در این مسئله شک دارند، جز مطالعه آثار چنین بزرگانی، نمیتوان توصیه کرد. بهعلاوه همان خارجیان نیز به خداوند معتقد هستند و دانشمندان و عذفائی چون گوته(Goethe) اشعار عرفانی زیبایی در مدح نظام آفرینش دارد" (همان:322-321؛ قلاب از من است).
این فرآیندی است که رفیعپور برای "اثبات" کمال "ماهیت دین اسلام" طی میکند و بدین ترتیب، او با "اثبات خدا" و سپس با "اثبات" اهمیت قرآن (باز هم با ارجاع به گوته) سروته قضیه را هم میآورند: "با توجه به مطالب فوق به نظر نمیرسد، استدلال کافی برای آن وجود داشته باشد که براساس آن بتوان کاهش تمایل مردم به دین را در شرایط کنونی ایران به مسائل ماهیتی دین اسلام مربوط ساخت" (همان:324).
ملاحظه کردید که چهقدر ساده مسأله را حل کرده است؟! و نتیجه گرفته است: "بنابراین، دین ما تمام شرایط را داراست که مردم (نه فقط ایران) از آن پیروی نمایند و لذا بر اساس محتوا و ماهیت دین اسلام نباید کار دشواری باشد، تا مردم را جذب دین نمود" (همان:322). توجه داشته باشید که این سخنان را ایشان پس از گذشت دو دهه از انقلاب میگوید نه در دهه های چهل و پنجاه شمسی که طرح اینگونه ادعاها مألوف و مرسوم بوده است!
5-1-1. جامعهشناس و حل مشکلات کلامی!
البته، ایشان به همین بسنده نکرده است بلکه کوشیده است با پاسخهای متین و محکمشان برخی ایرادات ماهیتی وارد به دین اسلام را هم حل کند و پارهای مسائل کلامی را مرتفع سازد و زحمات علمای اسلام و متکلمین مسلمان را در پاسخ به «شبهات» منکران و احتمالا معاندان کم کند: "البته انتقاداتی نیز از اسلام میشود، بالاخص در زمینه مسائل خارقالعاده و همچنین درباره نوع مجازاتها و قصاص و نقش زن (چندزنی). در پاسخ باید گفت که
· اولا (و این بسیار جالب توجه است) که تقریبا تمام مسائل خارقالعاده قرآن به ادیان قبل از او مربوط می شوند. یعنی اگر جای سؤال پیش میآمد که چطور حضرت مریم، بدون ازدواج صاحب فرزند یا چطور چوبدستی موسی به اژدها تبدیل میشود، پاسخ آنرا باید علیالاصول قبلا ادیان دیگر (بیشتر در کشورهای غربی که ما میلیم از آنها پیروی کنیم) بدهند، نه قرآن. گرچه قرآن باز هم جنبه های استدلالی این موارد را مطرح نموده است (صحبتکردن در گهواره و درباره موسی م.ش. مولوی دفتر سوم ابیات 840 به بعد).
· ثانیا درک و تفسیر قرآن یا هر دینی به سطح فرهنگ آن جامعة خاص بستگی دارد" (همان:323-322).
بدین ترتیب، با چرخش قلم ایشان، ما کاملا از این جملات گهربار مستفیض شدیم و مشکلات ماهیتی اسلام را ناگهان حل شده یافتیم. دشمن منکر و معاند نیز کاملا منکوب شد و مردم "غربزده" و "ازخودبیگانه" و غافل و خودکمبین داخلی نیز از خواب بیدار شدند؛ بهویژه آنکه وی در انتهای این استدلالات مشعشع با برهان قاطعِ «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن!» فرموده است: "در عین حال باید این نکته را نیز درنظر گرفت که در ادیان دیگر در اروپا نیز میتوان بسیاری از مسائل را از نظر علمی و منطقی زیر سؤال برد. در حالیکه پیشرفت فرهنگی-اجتماعی-اقتصادی اروپا بر دیگر کشورها [کذا فیالاصل] موجب میشود که مردم غربزده و ازخودبیگانه جهان سوم، همه چیز این کشورها را خوب ببینند و رفتار مذهبی خود را بد. مثلا آیا ما میتوانیم تصور کنیم که در کشور پرتقال محل زیارتی به نام "فاطیما" وجود دارد که در آن مقبرة زنی مقدس با نام فاطیما (فاطمه) است. این زن از آن نظر مقدس شمرده شده و میشود که حضرت مریم را در خواب دیده و سپس در بیداری با او صحبت کرده است. حال نکته جالب اینست که
اولا آنجا محل زیارت تعداد بیشماری از افراد از نقاط مختلف، از جمله اروپائیانی است که برای بازدید از پرتقال میآیند.
ثانیا –و این نکته مهم است- که باید از فاصله 2 کیلومتری محل زیارت، مسیر را تا مقبره، با زانو 0بطور زانو زده) و بدون کفش پیمود.
همچنین شاید عدهای در تصاویر دیده باشند که وقتی پاب کشیشان جوان را به درجه روحانیت مفتخر میکند، آنها بر روی شکم بر روی زمین (خاک) م خوابند و پاپ پایش را بر پشت آنها می نهد. حال اگر چنین اتفاقاتی در کشور ما میافتاد، چه میشد؟" (همان:323؛ قلاب از من است).
من از مخاطبان یک سؤال ساده دارم: بهراستی اگر چنین متنی را بدون نام و نشان به دست شما بدهند اصلا میتوانید تصور کنید که آن را یک جامعهشناس نوشته است؟
نقد من به زبان و صورتبندی متن در نوبت بعدی تحت عنوان زبان خادمصفتانه ادامه مییابد. پس، در نوبت بعدی، در زیر سقف آسمان منتظر قسمت دوم بحث من در باب «زبان و صورتبندی» متنِ فصلِ "تغییر کارکرد دین" کتاب توسعه و تضاد باشید!
سلام بر شما و طاعات و عباداتتان قبول
اول خواستم بنویسم حیف وقت شما که صرف خواندن این مجموعه ی سفارشی دولتی شود . بعد فکر کردم در این سرزمین جامعه شناسی خواندگان خاموش ، بالاخره کسی باید دستی بالا بزند و فریادی برآورد تا جایی بماند به یادگار که آقا همه نمرده بودند و همان وقت که تیول داران جامعه شناسی در ایران ، زیر پتوی عافیت بودند و می ترسیدند قلمی بر کاغذ گذارند ،جوان فرهیخته ای صدایش از این همه شیادی در آمد
آفرین بر شما
به استاد عزیزم دکتر صدیق سلام و عرض ادب! ایام تان مبارک! مرا با لطف تان می نوازید! من این لطف ها را به حساب همان بزرگواری استادانه می نهم! امید که همیشه سلامت و کام یاب باشید! به امید سربلندی و عزت ایرانیان آزاده و پای داری اهل دانش و فضل اش!