زیر سقف آسمان
زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.بایگانیِ اقتصاد دین، کالای دینی، تولید دینی، مصرف دینی، بازار دینی
نظریهای جامعهشناختی دربارهی اقتصاد دین
سرآغاز: یکی از مخاطبان گرامی خواهان دسترسی به بحث بنده دربارهی اقتصاد دین است. دانشجویان جامعهشناسی دین هم باید این بحث را مطالعه نمایند. این مقاله هم بهصورت مستقل و هم در کتابام منتشر خواهد شد. نوشتن این مقاله را مدیون سفر تحقیقاتی به حج تمتع در سال 1386 هستم. هیچوقت انتظار نداشتم چنین پیشنهاد فوقالعادهای نصیبام شود: به حج تمتع رفتن بهعنوان جامعهشناس دین! این یعنی نور علی نور! این نوشته یکی از ارمغانهای این سفر عزیز و ارجمند بود. بالاخره ارمغان ما هم اینجوری است دیگر! چه میشود کرد. سخن کوتاه میکنم و شما را به مطالعهی این مقاله دعوت میکنم. من حرف های تازهای نیز در این باره دارم. بهویژه علاقهمندم مقالهای در همین باره و در ذیل همین بحث که جوانب دیگری از موضوع را شرح میدهد تحت عنوان «سوپرمارکت دینی حاجی نباتی» بنویسم. اگر البته این عمر کوتاه به سوداهای پایانناپذیر و جورواجور ما امکان تحقق دهد. بهخاطر بلندی مقاله آن را در دو قسمت منتشر خواهم کرد. زیر سقف آسمان ما تنها با عنایت مخاطبان میتواند پژواک یابد. از اشکالی که در متن هست که ناشی از انتقال متن به فضای جدید است عذر میخواهم و بهتدریج آن را برطرف خواهم کرد.
نظریهای جامعهشناختی دربارهی اقتصاد دین
چکیده
کلیدواژه: اقتصاد دین، رضایت دینی، بازار دینی، تولید دینی، کالای دینی، مصرف دینی
یکی از قلمروهایی که در جامعهشناسی دین هنوز بهخوبی مورد مطالعه قرار نگرفته است، رفتار مصرفی و تولیدی در حوزهی دین است. دینداران نیز در زندگی دینی خود مدام دست به انتخاب فرآوردههای دینی میزنند و به برخی از فرآوردهها اقبال بیشتری نشان میدهند و برخی از آنها را نادیده میگیرند. پرسش مهمی که در این باب مطرح میشود این است که منطق این انتخابهای دینی چیست؟ تأثیر آن بر مولدان فرآوردههای دینی کدام است؟ تولید فرآوردههای دینی از چه منطقی پیروی میکند؟ آیا در تولید فرآوردههای دینی نیز میان نیروهای تولید کنندهی مختلف موجود در قلمرو دینی رقابت وجود دارد؟ این مقاله با الهام از آرای جامعهشناسان اقتصادگرای دین و با نقد بنیادی آرای آنان در جهت پرورش نظریهای جامعهشناختی در باب تولید، توزیع، و مصرف فرآوردههای دینی حرکت کند. نویسنده مجموعهای از قضایای نظری را بر اساس ساختاری قیاسی در قالب نظریهی اقتصاد دین پرورده است. وی معتقد است که انتخابهای دینداران در مصرف فرآوردههای دینی از منطقی دینی پیروی میکند نه از منطق اقتصادی. وی در پرورش نظریهای در باب اقتصاد دین از تمثیل اقتصادی بهره میبرد اما میکوشد دلالتهای مخرب این تمثیل را وانهد و از دلالتهای سودمند آن بهره ببرد. وی میان سود و ارزش تمایز قائل میشود و معتقد است کنشهای دینی در بسیاری اوقات کنشهای ارزشمحور اند نه سودمحور؛ اگر چه دینداران از نظر ارزشمحوری در یک سطح قرار ندارند. نویسنده بر آن است که رضایت دینی در حوزهی دینی از منطق دینی پیروی میکند. نگارنده اقتصاد دین را به دو مؤلفهی اقتصاد دیندارانهی دین و اقتصاد غیردیندارانهی دین تقسیم میکند. منظور وی از اقتصاد دیندارانهی دین مصرف، توزیع، و تولید فرآوردهی دینی و منظور وی از اقتصاد
غیردیندارانهدین، رفتارهای اقتصادی عرفی است. با تفکیک این دو، نویسنده میخواهد نسبت میان آنها را در زندگی دینی و رابطهشان را با یکدیگر مشخص سازد. وی اهمیت این مقاله را در نوآوری آن برای بررسی علمی بخشی از واقعیت دینی مغفولمانده یا کمتر مطالعه شده میداند و معتقد است که این نظریه نیازمند صحتآزمایی و وارسی تجربی است تا صحت و سقم قضایای آن آزموده شود و در صورت لزوم مورد جرح و تعدیل قرار گیرد.
مقدمه
زندگی دینی، جهانی رنگارنگ و پرنقش و نگار است. جامعهشناس دین با انواع پدیدههای دینی مواجه است که برای مطالعهی بسیاری از آنها نیازمند ابزارهای مفهومی تازه است که قبلا به کار گرفته نشده است. هنوز بسیاری از امور و پدیدههای دینی وجود دارند که به چنگ مفاهیم هیچیک از جامعهشناسان دین در نیامده اند زیرا ابزارهای مفهومی موجود برای مطالعهی آنها مفید نیستند. جهان دین، جهانی غنی است و خاماندیشی است اگر کسی گمان کند با کارهای انجام شده و نظریههای موجود، همهی ساحتهای این جهان مورد بررسی قرار گرفته است. همین غنا است که جامعهشناسی دین را به حوزهی بسیار جذابی برای نظریهپردازان و محققان بدل میسازد. زندگی دینداران ویژگیهایی دارد که دینپژوهان مختلف از جمله مردمشناسان و جامعهشناسان در صدد بررسی و کشف زوایای گوناگون آن هستند و آثار فراوانی در دنیا بهطور مداوم در این باره منتشر میشود. در ایران در سالیان اخیر مجموعهای از تلاشهای جستهگریختهی علمی و پژوهشی انجام گرفته است و کموبیش نیز ادامه دارد. آنچه در سطح جهان انجام میگیرد میتواند برای ما بسیار آموزنده و الهامبخش باشد. ازاینرو، آشنایی با دستاوردهای جهانی در دینپژوهی بسیار مهم و ضروری است. با این همه، هر محققی بر حسب مسائل تحت بررسی خود نظریهپردازی میکند. بههمین دلیل، همیشه أخذ نظریههای دیگران –غربی یا غیرغربی- نتیجهبخش و راهگشا نیست. در بسیاری از پژوهشها ما نیازمند پرورش دیدگاههای تازه برای مسائل جامعهی خودمان هستیم. این بدان معنا نیست که خود را نسبت به دستاوردهای دیگران مستغنی بدانیم یا در تبختری بهظاهر عالمانه غرق شویم.
در این پژوهش با بخشی از حیات دینی سروکار داریم که در جامعهی ما چندان تحت بررسی دقیق علمی قرار نگرفته است. تحقیقات متعددی درباره ی رضایت سنجی در ایران انجام شده اما هنوز مطالعه-ای دربارهی رضایت دینی (religious satisfaction) صورت نگرفته است. رضایت دینی عبارت است از احساس خشنودی دین داران از نظر نوع مبادلات و روابط دینی و نوع و نحوهی برخوردارشدن و بهرهگرفتن آنان از پدیدههای دینیای که در جامعهشان دسترسپذیر است. پرسش مهمی که دربارهی این موضوع بهطور کلی میتوان مطرح ساخت این است که وجود یا عدم وجود چه عناصر، عوامل، و شرایط، و یا حالاتی دینداران را خشنود یا ناخشنود میسازد؟ این پرسشی عام است که از جهات و زوایای متعدد میبایست بدان پرداخته شود تا از قِبَل آن دیدگاهها و دستاوردهای جدیدی دربارهی وضعیت حیات دینی در ایران بدست آید. این مقاله، نقطهی آغازی در این مسیر است.
طرح مسأله
زندگی دینی دینداران با دیگر ابعاد زندگیشان از هر نظر پیوند دارد. دینداران در دادوستدهای خود انواع و اقسام روابط را تجربه میکنند و عناصر بسیار مختلفی شکلدهندهی زندگی آنان است. برخی از این روابط و مبادلات و عناصر در نزد دینداران حامل و حاوی معنایی دینی است و با قصد و نیتی دینی دنبال میشود و برخی نیز ابتدا بهساکن و بهطورمستقیم در نزد دینداران واجد معنایی دینی نیست؛ اگرچه ممکن است بهواسطه بدان معنایی دینی داده شود. بهعنوان مثال، مؤمنی را در نظر بگیرید که برای انجام دادن دو کار متفاوت بهصورت جداگانه پس¬انداز میکند: یکی خریدن خانه و دیگری رفتن به سفر حج. عمل نخست با نیتی نادینی و برای دستیابی به موضوعی نادینی انجام میگیرد و بهصراحت معنایی دینی ندارد. اینکار تنها وقتی معنایی دینی مییابد که فرد براساس آموزهها، اعتقادات، و الگوهای رفتار دینی تفسیری دینی از پسانداز برای خرید خانه ارائه کند و از این طریق عمل خود را بهنحوی دینی نیز موجه سازد. این عمل و قصد انجام دادن آن بهخودیخود ضددینی نیست اما دیندارانه هم نیست. در حالیکه، عمل دوم یعنی پسانداز کردن برای سفر حج، هم واجد قصدی دیندارانه است و هم معنایی دینی برای فرد دارد. عمل پسانداز در هر دو مورد یکسان است اما قصد و معنای آن هر بار با دیگری متفاوت است.
ازاینرو، در زندگی دینی نیتمندی (intentionality) عنصر تعیینکنندهای است. بر همین قیاس، میتوان بهصورت نظری حیات دینداران را به دو ساحت دینی و نادینی تقسیم کرد. اگرچه در عالم واقع و در بادی امر شاید چنین تمایزی چندان مشهود نیست و گاه این دو ساحت کاملا درهم¬آمیخته¬اند. با وجود این، در بسیاری موارد هم برای کنش¬گران دین¬دار و هم برای محقق بیرونی این تمایز معنادار و مفهوم است. در بسیاری موارد دین¬داران اعمال¬شان را یک¬پارچه (integral)در نظر نمی¬گیرند و اغلب میان لحظات و تجربه¬های دین¬دارانه و نادین¬دارانه¬شان تمایز قائل می¬شوند. به¬عبارت دیگر، دین¬داری-شان نظام¬مند نیست. در مواردی نیز که این¬گونه (یعنی یک¬پارچه) هست، باز هم آنان تمایزی معنایی میان اعمالی که با نیات دین¬دارانه و نادین¬دارنه انجام می¬دهند، قائل¬اند. پس این فرق¬گذاری صرفا نظری نیست بلکه درکی بیناسوبژکتیو از آن وجود دارد. حال مجموعه¬ای از پرسش¬ها راجع است به ساحت دینی زندگی دین¬داران. ساحت دینی ابعاد گوناگونی دارد که هر یک جداگانه میبایست مورد مطالعه قرار گیرد. مثلا این که نوع دین¬داری فرد چه¬گونه است؟ یا نقش دین در زندگی دینداران چیست؟ پرسش¬هایی درباره¬ی بخشی از ابعاد این ساحت است. ازاین¬رو، در هر تحقیقی که ساحت دینی مورد پرسش است، ناچاریم تخصیص و تحدیدی را در میان بیاوریم. در این جا بحث ما فقط ناظر است به تولید، توزیع، مبادله، و مصرف آن-چیزی که ما می¬خواهیم آن را فرآورده¬ی دینی بنامیم. مسأله این است که مجموعه¬ی روابط، مبادلات، تولیدات، خدمات، مصارف، و توزیع و انتشاری که در درون ساحت دینی زندگی دین¬داران رخ می¬دهد چه¬گونه قابل ارزیابی، مطالعه، و توضیح و تبیین است؟ در درون این ساحت چه نوع روابط اجتماعی شکل می¬گیرد و چه ساختارها، سازمان¬ها، نهادها، و فرآیندهایی شکل می¬گیرد؟ تحولات درون ساحت دینی زندگی دین¬داران از نظر نوع روابط حاکم بر آن چه¬گونه و بر مبنای چه سازوکارهایی شکل می-گیرد؟ آیا بر ساحت دینی زندگی دین¬داران از این لحاظ قواعد خاصی حاکم است؟ این قواعد چه¬گونه عمل می¬کنند؟ چه نوع انگیزه¬هایی دین¬داران را به فعالیت و کنش¬گری برمی¬انگیزد؟ آیا می¬توان در درون این ساحت از کنش¬گران مختلفی سخن گفت که موضع، موقعیت، و منزلت اجتماعی متفاوتی دارند؟
مجموعهی دوم پرسشها راجع است به ساحت نادینی زندگی دین¬داران. در درون این ساحت نیز روابط، مبادلات، تولیدات، خدمات، مصارف، و توزیع و انتشار در جریان است، که آن بخشی را که مربوط به تولید، توزیع، مبادله، و مصرف کالاهای اقتصادی است، علم اقتصاد مورد بررسی قرار می-دهد. برخی از پرسش¬هایی که از نظر اقتصادی در باب دین¬داری می¬توان مطرح کرد و اکنون مورد توجه ما است عبارت¬اند از: چه پیوندی میان شرایط، تولید، و مصرف اقتصادی دین¬داران با مبادلات و مصارف دینی آنان وجود دارد؟ چه¬گونه زندگی و وضع اقتصادی دین¬داران، کنش دینی دین¬داران را تحت تأثیر قرار می¬دهد و چه تأثیراتی بر آن می¬گذارد؟ آیا رابطه¬ی معینی میان رضایت فرد دین¬دار از وضعیت مادی¬اش از یک طرف و میزان آمادگی¬اش برای اهتمام و دل¬مشغولی و درگیری دینی از طرف دیگر وجود دارد؟ آیا می¬توان از انواع برخورداری و انواع محرومیت و هم¬بستگی متفاوت آن¬ها با میزان اهتمام دینی دین¬داران سخن گفت؟ به¬عبارت دیگر، در چه شرایطی وضع اقتصادی فرد دین¬دار در اهتمام و درگیری دینی دین¬داران مدخلیت دارد؟ در سطح کلی¬تر، چه¬نوع پیوند و رابطه¬ای میان ساحت دینی و ساحت نادینی زندگی دین¬داران وجود دارد؟ چه¬گونه می¬توان به¬نحو علمی رابطه¬ی میان این دو ساحت از زندگی فرد دین¬دار را توضیح داد؟ دقت نظر و پیش¬رفت نظری در این مورد بسیار حائز اهمیت است؛ به¬ویژه از نظر برنامه¬ریزی مورد نظر سازمان¬های دینی برای رشد و ارتقای حیات دینی دین¬داران.
البته، جامعه¬شناسان بیش¬تر از ¬سوی مقابل از رابطه¬ی دین و اقتصاد پرسیده¬اند و اغلب بر این امر تمرکز کرده¬اند که زندگی دینی مردمان چه تأثیری بر حیات اقتصادی آنان داشته است؟ انبوهی از تحقیقات به¬ویژه بعد از ماکس وبر و تحت تأثیر تز اخلاق پروتستانی و روح سرمایه¬داری وی انجام گرفته است و هم¬چنان ادامه دارد. این موضوع در این جا مورد بحث نیست. دسته¬ی سوم پرسش¬ها مربوط به نحوه¬ی تبیین مجموعه¬ی روابط، مبادلات، تولیدات، خدمات، مصارف، و توزیع و انتشاری است که در درون ساحت دینی زندگی دین¬داران جریان دارد. بر اساس کدام چارچوب نظری می¬توان این امور را توضیح داد؟ آیا لازم است برای توضیح و تبیین این امور مفاهیم اولیه¬ای را ابداع کرد یا می¬توانیم از مفاهیم نظری ثانویه (تمثیل¬ها) بهره بگیریم؟ اگر می¬توان از تمثیل¬ها بهره جست، کدام نوع تمثیل کارآمد است؟ و چه¬گونه باید از دلالت¬های مخل تمثیل¬ مورد استفاده احتراز کرد؟ آن¬چه در زیر می¬آید کوششی است برای ورود به این گونه مباحث و پرورش چارچوبی تحلیلی و تبیینی برای پاسخ¬گویی به پرسش¬هایی از نوع پرسش¬های فوق؛ به¬نحوی که بتواند تحقیقاتی را که درصدد بررسی بخشی از فعالیت¬های گوناگون عرصه¬ی دین هستند،ا به¬لحاظ نظری هدایت و پشتیبانی نماید.
بهسوی نظریهای جامعهشناختی دربارهی اقتصاد دین
برای نزدیک شدن به نوعی پاسخ به سه مجموعه¬ی پرسش فوق چاره¬ای نداریم جز این¬که ابتدا به دسته-ی سوم پرسش¬ها بپردازیم؛ یعنی نخست روشن سازیم که چه نوع مفاهیم و اصطلاحاتی می¬تواند به ما کمک کند تا به چارچوبی نظری برای توضیح و تبیین مسائل مورد بحث نائل شویم¬. بعد از تعیین تکلیف در باب چارچوب نظری و پروردن آن است که می¬توانیم به دو مجموعه¬ی دیگر پرسش¬ها بپردازیم و از چارچوب نظری مورد نظر گامی در جهت پاسخ¬گویی به این پرسش¬ها برداریم. چنان¬که از عنوان فوق – اقتصاد دین – (economy of religion) برمی¬آید، به نظر ما تمثیل اقتصادی برای توضیح ساحت دینی از حیث پیوند آن با چیزی که ما آن را فرآورده¬ی دینی نام می¬نهیم، کارآمد می¬دانیم. چنان¬چه از مجموعه¬ی مباحث فوق پیدا است ما در این جا حیات دینی را فقط از حیث پیوندی که از جهات گوناگون با فرآورده¬ی دینی دارد¬، مورد بحث قرار خواهیم داد. اما قبل از این که به تعریف مفاهیمی نظیر فرآورده¬ی دینی بپردازیم و مراد خود را از آن روشن سازیم، نخست باید به این موضوع اشاره کنیم که چرا تمثیل اقتصادی در توضیح این بعد از زندگی دین¬داران مفید و کارآمد است.
1. در دفاع از کاربرد تمثیل اقتصادی برای توصیف و تبیین حیات دینی نخستین واقعیتی که می¬تواند ما را به استفاده از تمثیل اقتصادی ره¬نمون شود، وجود نوع خاصی از فرآورده¬ی فرهنگی به نام فرآورده¬ی دینی است. یکی از دلایل کاربرد تمثیل اقتصادی در این بحث این است که میان دین¬داران عادی، میان دین¬داران و روحانیون و دیگر متخصصان حوزه¬ی دینی، دین¬داران و سازمان¬های دینی، و در روابط بین سازمان¬های دینی مجموعه¬ای از روابط و دادوستدها وجود دارد که محمل و بهانه¬ی این دادوستدها تولید، تقاضا، توزیع، و مصرف فرآورده¬¬ای است به نام فرآورده¬ی دینی. فرآورده¬ی دینی مجموعه¬ی تولیدات و اقدامات مادی و غیرمادی است که حامل معانی دینی است و با قصدی دین¬دارانه در زندگی دینی مصرف یا به¬تعبیری کلی¬تر، مورد استفاده قرار می¬گیرد. اما فرآورده-ی دینی محصول دو نوع از فعالیت است: یکی کار دینی (religious labor) که همان فعالیت¬ متخصصان دینی است. متخصصان دینی کسانی¬اند که تحت نوعی آموزش دینی قرار گرفته¬اند و توانایی تولید و فرآوری نوع خاصی از فرآورده¬ی دینی را کسب کرده¬اند و یا کسانی که آموزش دینی دریافت نکرده¬اند اما توانسته¬اند از طریق تولیدات دینی¬شان خود را به¬عنوان تولیدکننده و متخصص دینی تثبیت نمایند. به¬عنوان مثال، نوشتن رساله¬ی فقهی کاری دینی است و محصول آن نیز فرآورده¬ای دینی است که مصرف¬کننده¬ی مینی از آن بهره می¬گیرد. دیگری کار غیردینی که اگرچه ممکن است تخصصی باشد اما بی¬نیاز از آموزش دینی و یا نوعی کاریزما، اقتدار، و خلاقیت دینی است. مثلا ناشری که قرآن منتشر می¬کند، فرآورده¬ای دینی تولید می¬کند اما متخصص دینی نیست. فرآورده¬ی او دینی است چون برای مصرف¬کننده معنایی دینی دارد و با نیتی دینی آن را مصرف می¬کند. کار او فرق فاحشی دارد با کار کسی که تفسیر قرآن می¬نویسد. این دومی کاری دینی انجام می¬دهد و تخصصی دینی دارد. پس می¬توانیم از دو نوع فرآورده¬ی دینی سخن بگوییم: فرآورده¬ی دینی بی¬واسطه که معنای دینی¬اش را از فعالیت و کار دینی دریافت می¬کند و این معنا ذاتی آن است؛ فرآورده¬ی دینی باواسطه که معنای دینی را از رفتار مصرف¬کننده دریافت می¬کند و مصرف¬کننده این معنی را بدان می¬بخشد. نوشتن تفسیر قرآن، مولد فرآورده¬ی دینی بی¬واسطه است. اما انتشار تفاسیر قرآن توسط ناشر، مولد فرآورده¬ دینی باواسطه است؛ زیرا ممکن است مؤمنی یک نسخه از این تفسیر را با نیتی دینی بخرد و مطالعه کند و کارگردانی نیز برای تکمیل دکوراسیون صحنه¬ای از فیلم خود که حاوی پلانی از مسجد است، بیست نسخه از آن را تهیه نماید. در این مورد اخیر، نوع مصرف، دیگر دینی نیست.
ازاین¬رو، در مجموع می¬توان از نوع خاصی از اقتصاد به¬نام اقتصاد دین¬دارانه (religious economy) سخن گفت. اقتصاد دین¬دارانه یا بازار دین¬دارانه (religious market) اشاره به حوزه-ای از زندگی اجتماعی دارد که در آن این دو نوع فرآورده¬ی دینی، تولید، عرضه، و مصرف می¬شود و نیروهای معینی در این عرصه فعال¬اند و به اشکال گوناگون و در مواضع و موقعیت¬های مختلف حضور دارند.
حال بپردازیم به تمایز میان اقتصاد دیندارانه دین و اقتصاد غیردیندارانهی دین. به نظر ما اقتصاد دین شامل این دو است. نقطه¬ی اصلی تمایز میان اقتصاد دین¬دارانه و اقتصاد غیردین¬دارانه را در نوع کالاها و خدمات می¬توان جست¬وجو کرد و نه در نیات کنش¬گران؛ زیرا نیت در این¬جا نمی¬تواند معیار مناسبی برای تمیز میان این¬دو باشد. ممکن است کسی فرآورده¬ای دینی اما با نیتی غیردینی ابتیاع کند. در این صورت، کنش او در درون اقتصاد دین¬دارانه قرار می¬گیرد؛ ولو این که ممکن است خود او دین¬دار نباشد. دلیل¬اش هم این است که فعالیت او با زنجیره¬ی تولید، توزیع، و مصرف کالاها و خدمات دینی پیوند دارد و در نهایت قرار است این فرآورده¬ها مصرفی دینی داشته باشند و یا حتا اگر مصرفی غیردینی نیز داشته باشند، ممکن است به تقویت سازمان¬های دینی بینجامند.
اقتصاد دین¬دارانه شامل کلیه¬ی فعالیت¬ها و رفتارهای مربوط به زنجیره¬ی تولید، عرضه، تقاضا، و مصرف کالاها و خدمات دینی را شامل می¬شود. کالاها و خدمات دینی کلیه¬ی فرآورده¬هایی-اند که حامل معانی دینی در میان اجتماع دین¬داران هستند و این معانی جنبه¬ی بیناشخصی دارند. این کالاها می¬توانند از تسبیح و کتاب دینی تا سخن¬رانی¬ها، آموزش¬های دینی، و اقامه¬ی نماز جماعت و غیره را شامل شوند. فرآورده¬ها و محصولات دینی ممکن است اشکالی مادی داشته باشند یا به صورت معنایی و غیرمادی عرضه شوند. بنابراین، مفهوم اقتصاد دین¬دارانه کلیه¬ی روابط و دادوستدهای دینی میان دین¬داران و نیز بین دین¬داران و سازمان¬های دینی، و بین سازمان¬های دینی که خدمات و کالای دینی تولید و عرضه می¬کنند را دربردارد. اقتصاد دین¬دارانه با حیات دینی و دین¬داری پیوند دارد و از آن تفکیک¬ناپذیر است.
در این جا تذکر این نکته ضروری است که اقتصاد دین¬دارانه غیر از اقتصاد دینی است. اقتصاد دینی اشاره به آرای کسانی دارد که خواهان اداره و یا تنظیم کلیه¬ی فعالیت¬های اقتصادی جامعه بر اساس اصول و معیارها، و قوانین دینی¬اند؛ نظیر طرف¬داران اقتصاد اسلامی در ایران، مفهومی که تعبیرها و تفسیرهای مختلفی از آن ارائه شده است . اقتصاد دینی به¬طور کلی به اقتصاد مطلوب از نظر دین اشاره دارد. اما اقتصاد دین¬دارانه به فضایی از فعالیت و مبادلات اجتماعی می¬پردازد که در آن فقط نوع خاصی از فرآورده¬ها به نام فرآورده¬ی دینی تولید، عرضه، و مصرف می¬شود. هم¬چنین، اقتصاد دین¬دارانه غیر از مفهوم اقتصاد دین است. کاربرد ما از مفهوم اقتصاد دین فراگیرتر و شامل¬تر از معنای اقتصاد دین¬دارانه است. دین¬داران هم مبادلات و روابط دینی دارند و هم مبادلات و روابط اقتصادی. ما از مفهوم اقتصاد دین مجموعه¬ی مبادلات و روابط دینی و نادینی موجود در عرصه¬ی دین را مراد می¬کنیم تا راهی نظری برای بررسی انواع پیوند میان اقتصاد دین¬دارانه و غیردین¬دارانه بگشاییم؛ دقیقه¬ای که اغلب مغفول می¬ماند. ازاین¬رو، ما برخلاف روی¬کرد جامعه¬شناسی اقتصادگرایانه¬ی دین (جامعه¬شناسانی نظیر رادنی استارک، ویلیام سیمز بن¬بریج، لورنس یاناکون، آر. استفن وارنر، و روجر فینک) معتقدیم که روابط و مبادلات دینی ماهیتا متفاوت با روابط و مبادلات اقتصادی¬اند. ازاین¬رو، معتقدیم که می¬توان و باید میان اقتصاد دین¬دارانه و اقتصاد غیردین¬دارانه یا -به-تعبیر پی¬یر بوردیو- «اقتصاد اقتصادی» (شویره و فونتن 1385: 49) تمایز قائل شد. به¬رغم این¬که اعمال دینی دین¬داران اعمالی عقلانی است و این نکته¬ای است که جامعه¬شناسان اقتصادگرایانه¬ی دین نیز بر آن بسیار تأکید دارند –هم¬چنان که ماکس وبر و بوردیو نیز (کمی بعد درباره¬ی عقلانی بودن اعمال دینی سخن خواهیم گفت)- اما این عقلانیت نهفته در کنش دینی قابل تقلیل به منطق اقتصاد اقتصادی -که همانا محاسبه¬ی سود و زیان و بیشینه سازی سود است- نیست. برای این¬که هم این تمایز را آشکارتر سازیم و هم بر فاصله انتقادی¬مان از جامعه¬شناسی اقتصادگرایانه¬ی دین تأکید نماییم، به ناچار عبارت مفصلی از پی¬یر بوردیو را نقل می¬کنیم:
«»اقتصادی در اعمال هست یعنی خرد[ی] درون¬ماندگار در اعمال نهفته است که نه در «تصمیمات» خِرَد مانند محاسبۀ آگاهانه «ریشه» دارد و نه در تعینات سازوکارهای بیرونی و فراتر از عاملان قرار دارد» … . به این ترتیب، منطق درونی عمل (منطق نفع، سرمایه¬گذاری، و ذینفع شدن در بازی¬ها و شرط¬بندی در بازی¬ها) که به «اصول دیگری غیر از علل مکانیکی یا اهداف آگاهانه پاسخ می¬دهد از چیدمان هم¬آهنگ خصلت¬ها ناشی می¬شود» … و «بی¬آن¬که از منافع اقتصادی پیروی کند از منطقی اقتصادی پیروی می¬کند». نظریۀ عمومی «اقتصاد اعمال» دلایل کنش¬های عاملان را مشخّص می¬دارد… . «در این دلایل نوعی غایت¬مندی عینی وجود دارد، بی¬آن¬که –در مقایسه با غایت¬مندی آشکارا پی¬ریزی شده- آگاهانه سازمان¬یافته باشد؛ هوشمندی و انسجام وجود دارد بی¬آن¬که از نیّتی منسجم و تصمیمی سنجیده نشأت گرفته باشد؛ به درد آینده می¬خورد بی¬آن¬که محصول طرح یا برنامه¬ای باشد» … . پس عالم اقتصاد عمل از چندین جهان اقتصادی (میدان¬ها) تشکیل یافته است که هر یک عقلانیت خاص خود را دارد… . یکی از ابعاد این عالَم، نقل و انتقال ثروت¬های نمادین است (پر از بار معنایی برای عاملان دست¬اندرکار). … به این ترتیب، اقتصاد ثروت¬های نمادین که فضایی نمادین را در کنار فضای اجتماعی به وجود می¬آورد، به تولید «توشۀ ذهنی» (سیاسی، دینی، فرهنگی…) و منازعات نمادینی که این تولید دامن می¬زند (و هدف اصلی آن¬ها رسمیت و مشروعیت یافتن است) در همۀ ابعاد آن (ساختاری، تکوینی، زمینه¬ای و مکان¬شناختی) سامان می¬¬بخشد: «چنان¬چه باز هم به عقب برگردیم و تفکر ساختارگرایانه را، […]، در مورد این مبادلات و رابطۀ بین آن¬ها (به¬عنوان ساختارگرایی نمادین) و همچنین در مورد روابط بین تولیدکنندگان محصولات نمادین یا، بهتر بگوییم، فضای موضع¬گیری-های نمادین در زمینۀ عمل مشخصّی (مانند پیام¬های مذهبی) را به¬عنوان ساختار نظام عاملان تولیدکننده بنا کنیم …؛ یا بهتر بگوییم، فضای مواضعی را که این افراد اشغال می¬کنند (آنچه را که من مثلا میدان دینی می¬نامم) در عین رقابتی که بین آن¬ها وجود دارد، به دست دهیم: به این ترتیب است که امکان فهم این تولیدات نمادین را، هم از نظر کارکرد آن¬ها و هم از نظر ساختار و تکوین آن¬ها پیدا خواهیم کرد، بر اساس فرضیۀ شباهت بین دو فضا که واجد اعتبار تجربی است» … درست است که فضای اجتماعی به ساختارهای اصلی، به¬ویژه ساختار اقتصادی (به¬معنای اخصّ کلمه) وابسته است، با وجود این، نمی¬توان تحلیل این فضا را به پارامترهای «اقتصاد اقتصادی» تقلیل داد و آن¬چه را که خود نتیجۀ «نادیده گرفتن شرایط اقتصادی ِ» [به¬معنای وسیع کلمه] متابعت از قوانین جهان اقتصادی است به-صورت هنجار جهان¬شمول ِ اعمال عَلَم کنیم. «این اقتصاد –که شاکلۀ ساختار عمل عقلانی (یعنی بهترین و کم¬هزینه¬ترین راه از نظر منطق بعضی از میدان¬ها) است- می¬تواند در مقایسه با تمام انواع کارکردها، که یکی از آن¬ها بیشینه¬سازی سود مالی است و تنها کارکرد مورد قبول اقتصادگراهاست، تعریف بشود»» (همان: 50-47). حال یک¬بار دیگر به مفهوم اقتصاد دین برگردیم و ابهاماتی از آن را برطرف سازیم. مراد ما از اقتصاد دین جمع صوری اقتصاد دین¬دارانه و اقتصاد غیردین¬دارانه (اقتصاد اقتصادی) نیست بلکه در هم-تافته¬گی اقتصاد دین¬دارانه با اقتصاد اقتصادی است. نوعی رابطه¬ی بیش¬تعینانه یا بساتعینی (overdeterminational)بین آن¬ها وجود دارد؛ نوعی هم¬بودی و هم¬تعیین¬گری (یعنی در عین حال که این آن را تعیین می¬کند، آن نیز این را تعیین می¬کند). و این فرقی اساسی دارد با دیدگاه مارکسیستی که حیات دینی را هم¬چون حیاتی اصیل در نظر نمی¬گیرد، هم¬چنان که با نظریه¬ی میدان دینی بوردیو نیز فرق دارد؛ نظریه¬ای که در آن نوعی جبر روان¬¬اجتماعی¬شناختی نهفته است و خود واقعیت دینی را به عنوان یک عامل سازنده و تعیین کننده¬ی نهایی که فرآیند تکوینی و تحولی ویژه¬ای دارد، لحاظ نمی-کند و صرفا بر ملکات (habitus) و رغبت¬هایی (dispositions) تأکید می¬نماید که طی زندگی فرد در میدان دینی و در درون او شکل می¬گیرد و هم¬چون طبیعتی ثانوی، میراثی بارشده بر وی و با او است . تأکید بر این رابطه¬ی بیش¬تعینانه البته دلالتی وجودشناختی دارد. اما در مطالعه¬ی علمی بسیاری اوقات نمی¬توانیم همه¬ی سطوح و ابعاد این گونه رابطه¬ها را روشن سازیم و بررسی نماییم. ازاین¬رو، اغلب ناچاریم سطوح سطحی¬تر رابطه را مورد بحث قرار دهیم؛ یعنی آن سطوحی که به دام روش¬های علمی موجود می¬افتند. پس آن¬چه در ادامه¬ی این بحث در باب رابطه¬ی اقتصاد دین¬دارانه و اقتصاد غیردین¬دارانه خواهیم گفت می¬بایست بر همین سیاق ارزیابی کرد.
درباره¬ی این نوع رابطه¬ای بین دین و اقتصاد قدری توضیح لازم است تا مراد ما روشن¬تر شود و صرفا به ذکر اصطلاحاتی غامض بسنده نکرده باشیم. منظور این است که در عین حال که زندگی اقتصادی فرد دین¬دار، زندگی دینی¬اش را تعیین می¬کند، زندگی دینی او نیز زندگی اقتصادی او را تعیین می¬کند. انسان دین¬دار به¬واسطه¬ی دین¬داری¬اش نمی¬تواند هر گزینه¬ی اقتصادی را در طی مبادلات اقتصادی جاری برگزیند. در حقیقت دین¬داری وی، گزینه¬های انتخابی¬اش را محدود می¬سازد. به¬عنوان مثال، اگر در جریان تحولات بازار، واردات یک کالای معین مثل چای متوقف شود و ناگهان قیمت چای به¬صورت تصاعدی افزایش یابد، فروشنده¬ی دین¬دار (مسلمان) ی که از قِبَل خریدهای قبلی خود مقدار قابل توجهی چای در انبار دارد، از نظر دینی حق ندارد مثل دیگران برچسب قیمت چای خرید قبلی را تغییر دهد و مطابق قیمت روز کالای خود را به¬فروش برساند. و به طریق اولی، وی حق ندارد موجودی چای انبارش را عرضه نکند زیرا این احتکار محسوب می¬شود و احتکار در اسلام حرام است و اقوال صریحی در نامشروع بودن و محکومیت شدید آن در فرهنگ اسلامی وجود دارد. بدین ترتیب، گزینه¬های انتخابی دین¬داران در مقایسه با دیگران محدودتر است.
ماکس وبر از جمله جامعه¬شناسانی است که به این محدودیت تحت عنوان تنش میان دین و اقتصاد توجهی جدی نشان داده است: «تنش¬هایی هستند که در رابطه با رفتارهای اقتصادی بروز می¬کنند و صورت¬های گوناگونی دارند: تضاد با بهره و ربا، تشویق صدقه و محدود ساختن زندگی به حداقل نیازهای ضروری، مخالفت با دادوستدی که خدا را خوش نمی¬آید. اما، مهم¬تر از همه، تضاد پنهانی است که میان اصل نوع¬دوستی و عقلانی کردن اقتصاد نوین برپایۀ بنگاه وجود دارد. در واقع، اقتصاد نوین چیزی جز رقابت منافع نیست، و بدون مبارزه¬ای که نامش بازار است، محاسبۀ عقلانی امکان ندارد. به¬طور کلی، حتی مفهوم سرمایه¬داری نیز با گرایش¬های زاهدانه و ریاضت¬گری ادیان رستگاری درگیری دارد، دلیلش هم این است که جست¬وجوی سود، مؤمن را از زندگی معنوی منحرف می¬کند» (فروند 1383: 171).
البته، نظر ماکس وبر نیاز به این اشاره¬ی تکمیلی دارد که در دیدگاه دینی –لااقل دین اسلام- جست¬وجوی سود با زندگی مؤمنانه در تنش نیست. در اسلام حتا در بحبوحه¬ی انجام دادن بزرگ¬ترین و مهم¬ترین مناسک اسلامی یعنی حج، اشتغال به فعالیت اقتصادی مشروع اعلام شده است و یکی از زیباترین و پرمعناترین جلوه¬های به رسمیت شناختن دنیا و تمتع دنیوی در اسلام در حال حاضر پیوند مکان¬شناختی بازار و اماکن مقدس از جمله کعبه و مسجدالنبی و سیل زائرانی است که بلافاصه پس از انجام مراسم دینی و نمازهای یومیه به خریدوفروش مشغول می¬شوند. در اسلام معبد و مسجد با بازار و محل کسب –شاخص¬ترین نمادهای معنویت و مادیت/ آخرت و دنیا- به¬هم پیوند خورده است. جامعه-شناسانی که درباره¬ی شهر اسلامی مطالعه کرده¬اند یکی از ویژگی¬های اساسی شهر اسلامی را –در اقصا نقاط دنیای اسلام- پیوند مسجد و بازار برشمرده¬اند. بنابراین، تنش میان دین و اقتصاد با آن غلظتی که ماکس وبر می¬گوید در اسلام وجود ندارد. اما یک نکته در سخن ماکس وبر هست که قابل تأمل و اعتنای جدی است و آن این است که سود که تنها معیار فعالیت اقتصادی در دنیای سرمایه¬داری است، از نظر اسلام به¬منزله¬ی معیار انحصاری فعالیت اقتصادی قابل قبول نیست. مؤمن حق ندارد فعالیت اقتصادی خود را تنها با معیار سود تنظیم کند. به¬عبارت دیگر، مؤمن همواره وظیفه دارد فعالیت¬های اقتصادی خود را با معیارهایی فرااقتصادی –معیارهایی که در بیرون از حوزه¬ی اقتصادی (یعنی در قلمرو دینی) تعیین می¬شوند- تنظیم و ارزیابی نماید.
سخن ماکس وبر درباره¬ی وجود دادوستدهایی در بازار که از نظرگاه دینی » خدا را خوش نمی-آید» نیز کاملا درست است و مطابق ¬قاعده، مؤمنان حق ندارند در این نوع دادوستدها مشارکت نمایند و حتا وظیفه¬ی دینی دارند روابط خود را با کسانی که دادوستد نامشروع می¬کنند، محدود سازند. هم¬چنین حق با ماکس وبر است که تضاد پنهانی «میان اصل نوع¬دوستی و عقلانی کردن اقتصاد نوین برپایۀ بنگاه وجود دارد. در واقع، اقتصاد نوین چیزی جز رقابت منافع نیست، و بدون مبارزه¬ای که نامش بازار است، محاسبۀ عقلانی امکان ندارد» (همان: 171). مثال ساده¬اش بنگاهی اقتصادی است که می¬خواهد با ماشینی شدن از تعداد کارکنان¬اش بکاهد و در بازار رقابت با دیگر بنگاه¬های مشابه عقب نماند و توانایی تداوم خود را تضمین کند. اگر این بنگاه از آنِ دین¬داران (مثلا مسلمانان) باشد آنان لااقل وظیفه¬ای دینی (علاوه بر وظیفه¬ای انسان¬دوستانه و نوع¬دوستانه) دارند که در قبال از کار بر¬کنار کردن کارکنان خود تمهیداتی برای تضمین معیشت آنان در دوره¬ی بی¬کاری بنمایند. اما در نظام افسارگسیخته¬ی سرمایه-دارانه به¬ویژه در دوره¬ها و کشورهایی که در آن¬ها سیستم¬های حمایتی مثل سندیکاها و بیمه¬ها وجود نداشته است و ندارد و یا اگر نمونه هایی از آن وجود دارد نقشی صوری ایفا می¬کند (مثل ایران حال حاضر که البته معلوم نیست که نظام اقتصادی¬اش را چه باید نامید)، معیارهای خشن و غیرانسانی بازار مسلط است و ازاین¬رو، با انسان¬ها هم¬چون ابزاری صرف برخورد می¬شود. این است که می¬توان گفت زندگی دینی –و البته نوع دین¬داری- زندگی اقتصادی دین¬داران را تعیین می¬کند.
از آن سو، در بسیاری مواقع دین¬داران به تأثیر از شرایط اقتصادی خاص خود، تحت نوعی فشار برای چشم¬پوشی از برخی معیارها و هنجارهای دینی قرار می¬گیرند. بسیاری اوقات افراد دین¬دار ناچار می-شوند به شرایط اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی جامعه¬ی خود تن دهند زیرا هزینه¬های وفاداری به اصول و معیارهای دینی گاه بسیار گزاف می¬شود. در چنین مواقعی دین¬داران بسته به نوع دین¬داری و میزان تعهد اخلاقی و ایمانی و میزان مقاومت¬شان، به¬درجات مختلف تسلیم فشارهای اقتصادی جامعه¬شان می¬شوند و از معیارهای دینی عدول می¬کنند. باز هم همان بنگاهی را در نظر بگیرید که قرار است بخشی از کارکنان خود را برکنار کند. اگر یکی یا برخی از اعضای آن برای پیش¬گیری از برکناری¬شان به روابطی تبعیض¬آمیز با مدیران بنگاه کشیده شوند و از این طریق شرایط را برای تداوم کارشان در بنگاه به¬ضرر برادر دینی هم¬کارشان فراهم آورند، از اصل عدالت و انصاف اسلامی عدول کرده¬اند و این عمل با دین¬داری¬شان در تضاد است. یا اگر شرایط اداری و اقتصادی به¬گونه¬ای باشد که افراد به سمت رشوه دادن و رشوه¬گرفتن سوق داده شوند، در دین¬داری آنان خللی جدی وارد می¬شود زیرا در فرهنگ اسلامی کسی که رشوه می¬گیرد مشرک است و به¬تبع –و براساس همین منطق- کسی که رشوه می-دهد نیز مشرک است، یا لااقل به وقوع فعلی مشرکانه مدد رسانده است و می¬دانیم که شرک در اسلام بزرگ¬ترین گناه است. چنان¬چه این¬گونه شرایط اقتصادی در جامعه فراگیر شود، نفوذ معیارهای دینی در جامعه کاملا تضعیف می¬شود و حیات دینی به خطر می¬افتد. پس نوعی رابطه¬ی تعیین¬گری دوطرفه میان دین و اقتصاد وجود دارد: در سطح خُرد، در عین حال که زندگی اقتصادی فرد دین¬دار، زندگی دینی¬اش را تعیین می¬کند، زندگی دینی او نیز زندگی اقتصادی او را تعیین می¬کند. و در سطح کلان، دین اقتصاد را و اقتصاد دین را تعیین می¬کند .
حال نوبت سخن گفتن از اقتصاد غیردین¬دارانه¬ی دین به¬منزله¬ی بخشی از اقتصاد دین است. مرادم از اقتصاد غیردین¬دارانه¬ی دین کلیه¬ی اقدامات و رفتارهای اقتصادی غیردینی (اعم از تولید، توزیع، تقاضا، و مصرف) است که در زمینه¬ی اجتماعی-دینی صورت می¬گیرد. در واقع، زندگی دینی با دیگر قلمروهای زندگی مثل قلمرو اقتصادی پیوند دارد. فعالیت¬های دینی¬ای که عرصه¬ی اقتصادی بسترساز وقوع آن است، را نمی¬توان منفک از عرصه¬ی دین در نظر گرفت و عرصه¬ی دین را بدون ملاحظه¬ی واقعیت¬های اقتصادی آن نمی¬توان به¬درستی توصیف و تبیین کرد. برای این¬که پیچیدگی واقعیت عرصه-ی دین دقیق¬تر لحاظ شود، می¬توان با مفهوم اقتصاد غیردین¬دارانه¬ی دین آن را پوششی نظری داد. این تفکیک و تمایز میان اقتصاد دین¬دارانه¬ی دین و اقتصاد غیردین¬دارانه¬ی دین –به¬منزله¬ی دو ساحت به¬هم-پیوسته از اقتصاد دین- می¬تواند چارچوب نظری مناسبی برای مطالعه و بررسی دقیق¬تر عرصه¬ی دینی، زندگی دین¬داران و روابط¬شان، و ارزیابی و توضیح عمل¬کرد سازمان¬های دینی فراهم آوَرَد.
اما اقتصاد به دو معنا می¬تواند غیردین¬دارانه باشد. یکی آن¬که در مقابل مفهوم اقتصاد دینی -که پیش-تر از آن سخن گفتم- قرار می¬گیرد. در این معنا اقتصاد غیردین¬دارانه یعنی این¬که اصول و معیارهای دینی در مبادلات و فعالیت¬های اقتصادی افراد و جامعه مراعات نشود. من ترجیح می¬دهم این معنا را اقتصاد غیردینی بنامم؛ درست در برابر اقتصاد دینی. معنای دوم اشاره به کلیه¬ی مبادلات¬ روابط، و کنش¬های اقتصادی دارد که در آن کالاها و خدمات دینی تولید، عرضه، و مصرف نمی¬شود بلکه کالاها و خدمات صرفا اقتصادی¬ای که حامل معنایی دینی نیستند تولید، عرضه، و مصرف می¬شوند. به-عنوان مثال، رونق اقتصاد غیردین¬دارانه¬ی دین می¬تواند زمینه¬ی مساعدی را برای¬ سازمان¬های دینی فراهم آورد تا بتوانند دین¬داران بیش¬تری را مخاطب پیام دینی خود سازند. در هر حال، نمی¬توان این دو مقوله-ی عرصه¬ی دینی –اقتصاد دین¬دارانه و غیردین¬دارانه- را منفک از یک¬دیگر در نظر گرفت و آن¬طور که باید این عرصه را مورد مطالعه قرار داد. .
دومین واقعیتی که می¬تواند ما را به سمت کاربرد تمثیلی اقتصادی در باب روابط و مبادلات دینی ره-نمون شود، این است که کنش¬های دینی به¬مانند کنش¬های اقتصادی عقلانی¬اند. پیش از این، از قول بوردیو آوردم که «خرد درون¬ماندگاری در اعمال نهفته است». اما بوردیو خود در موارد متعدد از وبر الهام گرفته است. ماکس وبر معتقد است که «رفتار دینی دست¬کم به¬طور نسبی عقلانی است، البته نه از لحاظ مناسبت وسیله به هدف، بلکه از لحاظ اعتماد به قواعد عمومی تجربه. بنابراین، هیچ دلیلی نداریم که رفتار دینی را از دایرۀ رفتارهای عادی معطوف به هدف حذف کنیم» (همان: 168). رادنی استارک و روجر فینک دو تن از جامعه¬شناسان اقتصادگرای دین نیز اَعمال دینی را عقلانی می¬دانند و عقلانیت را معقول¬بودن معنی می¬کنند (Stark & Finke 2000: 37). از نظر آنان انتخاب¬های انسان دین¬دار هم¬چون انتخاب¬های هر انسان دیگری معقول است. ازاین¬رو، آنان تعریف عامی از عقلانیت ارائه می-کنند: «انسان¬ها ¬محصور در گزینه¬های دست¬رس¬پذیر، و تحت هدایت ترجیحات و سلایق¬شان، تلاش می¬کنند در محدوده¬ی اطلاعات و فهم¬شان، انتخاب¬هایی عقلانی انجام دهند». (Ibid: 38) در واقع، می¬توان گفت که دین¬داران نیز در انتخاب میان گزینه¬های پیش¬رو، بر حسب معیارهای ویژه¬شان –معیارهایی که برگرفته از منطق موجود در دین¬داری¬شان است- نوعی محاسبه¬گری انجام می¬دهند و بهترین گزینه را برمی¬گزینند. این کم¬وبیش همان چیزی است که بوردیو بدان «اقتصاد اعمال» می¬گوید. نکته¬ای که در جای خود باید مورد بررسی قرار گیرد و بسیار حائز اهمیت است، منطق موجود در دین-داری فرد مؤمن است که هر بار و در هر انتخاب، راهنمای او است و جامعه¬شناسان اقتصادگرای دین آن را به منطق مبادله¬ی اقتصادی –بیشینه¬کردن سود- فرومی¬کاهند؛ از طریق بسط معنایی مفاهیم سود و پاداش و نیز تعمیم معنای خودخواهی و خویش¬کامی (self-interest)بدان¬سان که شامل همه¬ی مصادیق دگرخواهی و ایثار نیز بشود! (Ibid: 39)
واقعیت سوم این است که میان تولیدکنند¬گان و سازمان¬های دینی تولیدکننده نوعی رقابت وجود دارد. هم در میان تولیدکنند¬گان غیرمتخصص یا کمتر متخصص و هم در میان تولیدکنند¬گان متخصص این رقابت وجود دارد. در میان سازمان¬ها و گروه¬های دینی نیز این رقابت خیلی جدی است. به¬عنوان مثال، به¬طور طبیعی یک مفسر قرآن ترجیح می¬دهد تفسیر او بر صدر بنشیند و بیش¬ترین اقبال و توجه را پیدا کند. او از این که چنین اتفاقی بیفتد مسرور خواهد شد و این موفقیت برای او ارزش¬مند خواهد بود و اگر تفسیر یا تفاسیر بدیل چنین اقبالی پیدا کنند، او دست¬کم از علل عدم موفقیت کار خود پرسش خواهد کرد و بسته به نوع تحلیل خود ممکن است جواب¬های گوناگونی بیابد. هر قدر که او این عدم موفقیت را ناشی از ناتوانی خود در ارائه¬ی کاری برتر تلقی کند، سنگینی آن برای او بیش¬تر خواهد بود. میزان دین¬داری و تقوای وی نیز تنها می¬تواند از آلام احتمالی ناشی از عدم موفقیت¬اش بکاهد اما درک عدم موفقیت را از بین نمی¬برد. به¬همین سان، یک مبلغ دین یا یک خطیب ترجیح می¬دهد مخاطبان بیش¬تری را نسبت به رقبای خود جذب کند و وعظ و تبلیغ و خطابه¬اش مؤثرتر و جذاب¬تر از کار درآید. هم¬چنین است وضع مداحان و روضه¬خوان¬ها و پیش¬نمازها. اصل رقابت در همه¬ی سطوح میان تولیدکنند¬گان دینی – درست هم¬چون تولیدکنند¬گان اقتصادی- موجود است اگر چه نوع توجیه و تفسیر آن از سطحی به سطحی و از فردی به فردی بر حسب تعلقات، تقوا، نوع دین¬داری و دیگر عوامل متفاوت است. انگیزه¬ی رقابت لزوما یک¬سان نیست: گاهی ریشه در رضایت شخصی دارد و گاهی برای رضایت خدا انجام می¬شود. گاهی متخصص دینی مایل است آن دیگری را کنار بزند و ازاین¬رو، ممکن است او را مرتد، بدعت¬گذار و غیره معرفی کند تا بدین ترتیب، میدان برای او خالی شود. گاهی رضایت خالق را در طرد و حذف رقیب می¬بیند زیرا تصور می¬کند رقیب در حال گمراه کردن خلق خدا است. در همه¬ی این موارد، به¬رغم وجود انگیزه¬های بسیار متفاوت، رقابت دینی هم¬چنان پابرجا است. ممکن است یک متخصص یا تولیدکننده¬ی دینی باتقوا از این که فرآورده¬های دینی¬اش مورد اقبال خلایق قرار نگرفته است ناراحت و غمگین نشود، چون او رضای خالق را مدنظر داشته است نه رضایت و توجه خلق را. با این حال، اگر فرآورده¬ی دینی¬اش را ارزش¬مند بداند تمایل خواهد داشت کارش در آینده مورد توجه قرار گیرد؛ نه لزوما به¬خاطر این¬که آن کار، کار او است بل¬که به¬خاطر این که تلاش-های وی نتایج دینی بهتر و بیش¬تری داشته باشد و به¬منزله¬ی باقیات صالحات، نزد خداوند مقبول¬تر باشد.
به¬همین¬سان، هر گروه و سازمان دینی نیز ترجیح می¬دهد افراد بیش¬تری را جذب کند و در مقایسه با سازمان¬ها و گروه¬های دیگر موفق¬تر باشد. اگر می¬بینیم که برخی گروه¬ها و فرقه¬ها برای پذیرش اعضای جدید شرایط متعددی می¬گذارند و ورود به آن¬ها دشوار است، به دلیل عدم علاقه¬شان به عضوگیری بیش¬تر نیست بل¬که به¬خاطر رعایت جوانب احتیاط است.
1-1. پالایش کاربرد تمثیل اقتصادی برای حوزه¬ی دین
اما چنان¬که گفته شد، هر تمثیلی ممکن است دلالت¬های مخلی داشته باشد که سبب شود منطق نهفته در درون تمثیل، به حوزه¬ی معرفتی وام¬گیرنده به¬نادرست تسری یابد و معانیی را منتقل نماید که در آن حوزه راهزن و گمراه کننده باشد. «این¬گونه وام¬گرفتن در همه زمانها در دنیای علم عمومیت داشته است، ولی یک خطر را نیز به¬همراه دارد، یعنی توصیفی که بدین¬ترتیب حاصل می¬شود، ممکن است تبیینی پنهانی را در خود داشته باشد که هرگز مورد خواست ما نبوده است». (اسکیدمور 1372: 55) با این حال، نباید ابزارهای توصیفی و تبیینی را مخل واقعیتی دانست که قرار است تبیین یا توصیف شوند (آن¬ها ممکن است مخل درک درست ما از واقعیت باشند اما مخل خود آن نیستند). دین¬داران اغلب حیات دینی را چنان مقدس و متمایز تلقی می¬کنند که استفاده از مفاهیم و نظریه¬های علمی را برای توصیف و توضیح واقعیت دینی برنمی¬تابند. آن¬ها در جست¬جوی مفاهیم نابی هستند تا خواسته¬شان را برآورده کند. محقق اما ناچار است تا زمان دست¬یابی و کشف این مفاهیم ناب (!) از آن¬چه در دست-رس هست، بهره ببرد. مفاهیم نظری ابزارهایی برای توصیف و تحلیل و تبیین¬اند؛ هم¬چون جامه¬ای¬اند که بر تن واقعیت دوخته می¬شوند. ما می¬توانیم به¬دنبال جامه¬ای متناسب¬تر باشیم اما در هر صورت ناچار به استفاده از این ابزارهای نظری هستیم. «این واقعیت که ما خواسته¬ایم تا تبیینی را در یک تمثیل توصیفی منعکس کنیم –صرفا در حد توصیف باقی نمانیم- نشان می¬دهد که اصطلاحات توصیفی چه تأثیر قدرتمندی بر تبیین یک پدیده دارند. غنای معنایی اصطلاحات یک توصیف از زمینه¬ای که در آنها شکل گرفته و ریشه در آن دارند، مشتق می¬شود. این معنای زمینه¬ای بر توصیف تأثیر می¬گذارد و این برعهده نظریه¬پرداز است که در مورد فایده و زیان آن تصمیم بگیرد». (همان: 55). حال پرسش این است که دلالت¬های مخل تمثیل اقتصادی در توضیح اعمال و زندگی دینی چیست یا چه می¬تواند باشد؟
یکی از مهم¬ترین دلالت¬های مخل تمثیل اقتصادی در حوزه¬ی دینی، قراردادن و جای¬گزین کردن تصویر و تصور انسان اقتصادی به¬جای انسان دین¬دار است. دین¬داری منطق ویژه¬ی خود را دارد که هم-چنان که اشاره شد، با منطق انسان اقتصادی که به¬دنبال سود و زیان شخصی خود است، مغایرت دارد. شیوه¬ی بسط و تعمیم معنی سود و خودخواهی نیز آن¬طور که جامعه¬شناسان اقتصادگرای دین دنبال کرده¬اند، جز این که منجر به ابطال¬ناپذیر شدن گزاره¬ها و کش¬سان و مبهم شدن مفاهیم بشود، نتیجه¬ی دیگری دربرندارد . بنابراین، باید توجه داشته باشیم، به دام منطق اقتصادگرایانه نیفتیم. البته تذکر این نکته لازم است که صرف به¬کار بستن تمثیل اقتصادی به¬معنای پذیرش منطق نهفته در چنین تمثیلی نیست. پس توجه دقیق به منطق پنهان تمثیل می¬تواند به ما کمک کند تا به¬نحوی آگاهانه از آسیب¬های استفاده از تمثیل برحذر باشیم.
اما غیر از دقت مفهومی و پروای از تعمیم نابه¬جای دلالت¬های تمثیل، اقدامی روش¬شناختی نیز لازم است تا از دلالت¬های ناخواسته¬ی تمثیل برحذر باشیم. نکته¬ی کلیدی روش¬شناختی در بهره¬گیری از تمثیل، تعیین حدود به¬کارگیری تمثیل مورد استفاده برای توصیف و تبیین واقعیت مورد بررسی است: پرسش این است که در باب کدام پدیده¬ یا کدام دسته از پدیده¬های حیات دینی از تمثیل اقتصادی می-توانیم بهره ببریم؟ در این جا فقط در مواردی استفاده از تمثیل اقتصادی را برای پدیده¬های دینی مجاز می¬دانم که مجموعه¬ای از کنش¬ها و تعاملات میان تولیدکنند¬گان، عرضه¬کنند¬گان، و مصرف¬کنند¬گان کالاها و خدمات دینی و دیگر عوامل دخیل در این کنش¬ها و تعاملات موضوع بحث و بررسی باشد. پس نشان¬گاه تمثیل اقتصادی در این تحقیق صرفا مجموعه¬ی کنش¬ها و تعاملات مندرج در زنجیره¬ی تولیدکنند¬گان، عرضه¬کنند¬گان، و مصرف¬کنند¬گان کالاها و خدمات دینی و دیگر عوامل دخیل در این زنجیره از جمله سازمان¬ها و گروه¬های دینی است. بنابراین، کلیه¬ی اعمال و حالات دینی¬ای که پیوندی با کنش¬ها و تعاملات مندرج در زنجیره¬ی تولید، توزیع، و مصرف دینی ندارد، بیرون از حیطه¬ی مفهومی این تمثیل باقی می¬ماند. به¬عبارت دیگر، هر گونه فعالیت دینی اگر و تنها اگر مدخلیت مستقیمی در زنجیره¬ی تولیدکنند¬گان، عرضه¬کنند¬گان، و مصرف¬کنند-گان کالاها و خدمات دینی داشته باشد، موضوع توصیف و تبیین چنین تمثیلی -آن¬هم فقط از حیث این مدخلیت و نه از همه¬ی جهات و ابعاد- خواهد بود.
2-1. فواید کاربرد تمثیل اقتصادی برای بعدی از ابعاد حیات دینی
نخستین فایده¬ی تمثیل اقتصادی برای مجموعه¬ی مورد بحث از پدیده¬های دینی، قوت توصیف و تبیین آن است. این تمثیل به ¬ما امکان می¬دهد که اولا حوزه¬ی دینی را هم¬چون یک کل به¬هم¬پیوسته ببینیم؛ بی¬آن¬که ناچار باشیم منحصر به¬فرد بودن هر جزء یا عنصر و تحولات و پویایی¬های تصادفی، بی¬قاعده، و خودانگیخته¬ی این اجزا و عناصر را نادیده بگیریم. درست است که اجزا و عناصر موجود در این حوزه ویژگی¬ها و ساحت منحصر به¬فردی نیز دارند که نمی¬توان با توسل به مفاهیم و برداشت¬های کل-گرایانه آن¬ها را توضیح داد اما نتایج و پیامدهای عمل¬کرد و فعالیت اجزا و عناصر حوزه¬ی دینی به درون کل این حوزه سرریز می¬کند و کل حوزه را تحت تأثیر قرار می¬دهد. به¬عنوان مثال، تصور کنید که فقیه دانش¬مندی در گوشه¬ای از ایران در حال اجتهاد است و در اثر مطالعات و خلاقیت خود فتوای تازه¬ای صادر می¬کند. این فتوا را از ابعاد گوناگون می¬توان بررسی کرد: از نظر افکار محرک فقیه به استنباط تازه، زمینه¬ی اجتماعی وی، پیوند آن با مبانی اجتهاد فقهی، تقابل و مخالفت یا استقبال دیگر فقها از فتوای جدید، واکنش نظام سیاسی و اجتماعی، پیامدهای اجتماعی و سیاسی فتوای جدید و غیره. گاهی یک فعالیت دینی نه تنها بر کل حوزه¬ی دینی تأثیر می¬گذارد بلکه در درون جامعه¬ی دربرگیرنده¬ی حوزه¬ی دینی (مثلا ایران) منشأ تحول و تغییر می¬شود و گاه حتا در سطح بین¬المللی اثرگذار است: به-عنوان مثال ممکن است صدور یک فتوا مبنای قضاوتی حقوقی در یک کشور مسلمان دیگر بشود و مثلا کسی را که محکوم به اعدام شده است از اعدام نجات دهد؛ یا صدور فتوایی در باب نحوه¬ی اجرای مناسک حج ممکن موجد تنش یا از بین¬برنده¬ی تنش در میان مسلمانان از مذاهب مختلف شود. این امر به¬همین سان و به¬شکلی دیگر و در سطحی دیگر در مورد تولیدات روشن¬فکران دینی هم صادق است. در سطح دین¬داری عامیانه (popular or folk religion) نیز همین امر صادق است. تولیدات دینی یک مداح که خلاقیت¬ها، ابتکارات، و حکایت¬پردازی¬های(storytelling) خود را دارد، باز هم به-همین سان اثرگذار است.
ثانیا، تمثیل اقتصادی توانایی درک و منطق تحولات و روندها و به¬طور کلی پویایی حوزه¬ی دینی را به تحلیل¬گر اجتماعی می¬دهد. حوزه¬ی دینی مثل هر حوزه¬ی اجتماعی دیگر متحول و پویا است و این پویایی کم¬وبیش واجد منطق خاص خود است. تمثیل اقتصادی، تحلیل¬گر اجتماعی را به¬ بینشی مجهز می¬سازد که بتواند منطق حاکم بر پویایی در این حوزه را توضیح دهد. بتواند توضیح دهد که خلاقیت-ها، ابتکارات، و نوآوری¬های حوزه¬ی دینی از کجا و چه¬گونه آغاز می¬شوند، با کدام مقاومت روبه¬رو می¬شوند، و چه¬گونه رواج می¬یابند و متداول می¬شوند و اشکال بدیل را کنار می¬زنند. این نوآوری¬ها و ابتکارات در همه¬ی سطوح حوزه¬ی دینی وجود دارد: در صدور فتوای فقهی جدید، در تولید نظریه¬ای جدید در میان روشن¬فکران دینی، در آرای متألهان مسلمان، و در خلاقیت¬های یک مداح. این¬که فقیهی متناسب با شرایط زمانه، احکام رجم و قطع ید را برای امروز قابل اجرا نمی¬داند و یا از طریق اصل تخصیص فقهی می¬خواهد وجوب حکمی قرآنی را محدود به دوره¬ی صدر اسلام سازد، بخشی از پویایی این حوزه است تا ابتکاری که مثلا یک مداح در شکل خاصی از اداکردن صدا و کلام خود (مثلا ادای یک ناله و شیون یا کلمه و اسمی معین) در بحبوحه¬ی عزاداری به¬خرج می¬دهد؛ که ممکن است بدل به مد جدیدی در عزاداری ماه محرم بشود. چرا یک فتوا و یک شکل خاص عزاداری با اقبال روبه¬رو می¬شود و دیگری نه؟ چه¬گونه می¬توان این تحولات دینی را توضیح داد؟ به¬گمان ما تمثیل اقتصادی از پس توضیح و تبیین این پویایی برمی¬آید. باز هم به¬عنوان مثال، امروزه محتوای عزاداری¬ها چنان تغییر داده شده است که اجرای عزاداری¬ به مانند اجرای شوی تلویزیونی درآمده است و دقیقا همانند آن¬ و گاه در کنار آن به¬صورت لوح¬های فشرده به¬فروش می¬رسد: پرتحرک و با حرکاتی رقص مانند، هیجانی، لبریز از شور و احساس عاطفی، و گاه آکنده از نمادها و تصورات جنسی (مثل «چشم شهلای ابوالفضل»؛ مقایسه شود با تعابیر قدیمی که بیش¬تر حماسی بود: مثل «شه باوفا ابوالفضل»، «شیر سرخ عربستان»)، با موسیقی¬های لس¬آنجلسی، و گاه با تصویر عزاداران جوانی که برهنه¬اند. حتا همین استعاره¬های مداحانه که تغییرات آن از دوره¬ای به دوره¬ی دیگر قابل بررسی است، واجد منطقی است که بر رفتار و فعالیت تولیدکننده، عرضه¬کننده، و مصرف¬کننده¬ی دینی حاکم است.
فایده¬ی دوم کاربرد تمثیل اقتصادی برای حوزه¬ی دین، امکان تجویز و توصیه¬ی دستورالعملی¬ معین برای عاملان و سازمان¬های این حوزه است. وقتی که بتوانیم منطق حاکم بر بازار دینی و نوع روابط و مبادلات را کشف کنیم، به¬تَبَع می¬توانیم به کسانی که علاقه¬مند به تأثیرگذاری در این بازار هستند، توصیه¬های مفید و کاربردی ارائه کنیم. بر اساس این روی¬کرد، هم کیفیت خدمات و کالاهای دینی قابل ارزیابی است و هم نوع نیازها و سلایق مصرف¬کنند¬گان کالاها و خدمات دینی قابل شناسایی است؛ هم¬چنان¬که می¬توان از فرآیندهای تبدیل و تغییر نیازها و سلایق دینی سخن گفت.