شرکت در جلسهی احضار روح
وقتی افکار خود ام را دربارهی روح توضیح دادم و گفتم که من به روح بهعنوان امری مجرّد (یعنی غیرمادّی) که جدای از بدن مادّی است و میتواند از بدن جدا شود قائل نیستم و آدمی را ساخته شده از دو پارهی بدن و روح (یا جان) نمیدانم بلکه هر چه هست همین بدن است و توضیح دادم که تنها وقتی میپذیرم که روح وجود دارد که کسی، روح مورد نظر مرا احضار کند و اگر روح احضار شده به دو تا سؤال من پاسخ دهد، من هم به وجود روح اعتراف خواهم کرد، یکی از دوستان گرامی گفت که کسی را میشناسد که میتواند احضار روح کند و از قضا برای احضار روح اعلام آمادهگی کرده است. من که مشتاق بودم در جلسهی احضار روح شرکت کنم و از نزدیک ماجرا را ببینم، با کمال میل پذیرفتم که از مدیوم (واسطهی عالَم ارواح و آدمیان) گرامی میزبانی کنیم. جمعاً قریب 17 نفر بودیم و ادارهی جلسه را به آقای مدیوم سپردیم. ایشان همان اوّل گفت که ارواح هیچ شرطی را قبول نمیکنند و من هم گفتم اگر شرط مرا برای احضار روح مورد نظر ام و پرسش سؤالاتام نمیپذیرید جلسه را تعطیل کنید. لذا ایشان گفت که خود آن روح مورد نظر را نمیتوانیم احضار کنیم اما روحهای دیگر سؤالات شما را از او میپرسند و او جواب میدهد و جواب منتقل میشود. این بود که من پذیرفتم جلسه ادامه پیدا کند.
باری، ایشان شروع کرد به سخن گفتن در باب عالَم ارواح و گفت که نخست میبایست یک یا دو ساعت دربارهی عالَم ارواح سخن بگوید و شرایط را آماده کند. بیش از نیم ساعت دربارهی عالَم ارواح و علوم روحانی سخن گفت؛ سخنانی دربارهی جهان سوّم ارواح، دانشکدههای عالّم ارواح و اینکه ارواح نیز در آن دنیا آموزش میبینند، و نیز اینکه دموکراسیی حقیقی درجهان ارواح وجود دارد. حرفهای زیادی زد که من به جدّی نگرفتم و بهخاطر نسپردم. این حرفهای عجیب و غریب حوصلهی همه را سر بُرد و آرامآرام صدای اعتراض و پرسش درباب حرفهای ایشان آغاز شد و برخی خواستند که جلسه را ترک کنند. جلسه با حرفهای ایشان و پرسش و جدلهای دو طرفه ادامه پیدا کرد و ایشان مکرّر میخواست که "تعصّبات مذهبی"ی حاضرین کنار گذاشته شود (بهخاطر اینکه برخی از سخنان مدیوم محترم با باورهای دینیی برخی از حاضرین تطابق نداشت) و وی اجازه یابد بیعجله کار خود را ادامه دهد و همچنان درباب عوالم ارواح سخن بگوید. ادّعا میکرد که جلسه، تحت ادارهی ارواح است و گهگاه به آنها سلام میفرستاد و اشاره میکرد که مجلس آکنده از حضور ارواح است. امّا جمع هر چه بیشتر معترض و بیحوصله گردید و از وی خواستیم که اگر میتواند روحی احضار کند، اقدام نماید و اگر نه، جمع ما را ترک کند. با ناراحتی پذیرفت که از سخنرانی دست بکشد و اقدام به احضار روح نماید. رفتار ما را توهینآمیز دانست امّا پذیرفت اقدام به احضار روح کند. مقوّای سفیدی را که قبلاً آماده کرده بود و بر روی آن جملات و اعداد و کلماتی نوشته شده بود، بر روی میز نصب کرد و یک عدد نعلبکی را که بدان "گردونهی دوّار" مینامید، بر روی قسمتی از مقوّای سفید قرار داد و بخشی از گردونهی دوّار کذایی را با ماژیک علامتگذاری کرد و قسمت علامتگذاری شده را بین دو کلمهی "بلی" و "سلام" قرار داد؛ بهطوریکه این دو کلمه بر روی رأس اضلاع یک زاویهی قائمه قرار میگرفتند و قسمت علامتگذاری شده در وسط کمان متصّلکنندهی این دو کلمه قرار میگرفت. سپس بهنوبت از حاضرین میخواست که در دور میز قرار گیرند و انگشت سبّابهی خود را بر روی گردونهی دوّار (یعنی همان نعلبکی) قرار دهند. تقریباً هر یک بهنوبت اینکار را کردیم. در تمام این مدّت ایشان از ارواح موجود در اتاق خواست که گردونهی دوّار را به سمت کلمات "بلی" یا "سلام" به حرکت درآورند. خطاب به ارواح میگفت که عجله کنند و گاه از خداوند میخواست که ارواح را به انجام این کار هدایت کند. تقریباً حدود یک ربع بهنوبت، انگشت سبّابه را بر گردونهی دوّار نهادیم و دور میز ایستادیم و منتظر ماندیم گردونهی دوّار بچرخد. در تمام این مدّت برخی از حاضرین میخندیدند و ما از آنها میخواستیم که سکوت را رعایت کنند تا بلکه ارواح اقدامی بکنند. لبخند از لبان ما محو نمیشد. تجربهی کمنظیری بود. از یک طرف مدّعی در وضعیّت رقّتآوری قرار داشت و من این وضعیّت را دوست نداشتم و از طرف دیگر، میخواستم کذب بودن احضار ارواح روشن شود. بههر حال، او خود داوطلب شده بود که در جمع ما حضور پیدا کند و اقدام به احضار روح نماید. من هم هزینهی احضار روح مادر ام و پرسیدن دو سؤال از او را به جان خریده بودم؛ چون در میان عوام این باور وجود دارد که احضار روح برای خودِ روحِ احضار شده تجربهی دردناکی است و خُب، آدمی هر قدر که بیرحم و یا کنجکاو باشد، مایل نیست روح عزیز مادر اش را بیازارد! ولی چه میشود کرد؟ بالاخره باید روح آشنایی را احضار میکردیم و سؤالاتی را از او میپرسیدیم که جواب آنها را فقط او میدانست. در نتیجه، اگر جواباش را از زبان مدیوم محترم میشنیدیم، برای ما اطمینان حاصل میشد که روح یا چیزی مثل آن وجود دارد.
باری، هر قدر منتظر ماندیم ارواح کذاییی موجود در اتاق گردونهی دوّار را به حرکت دربیاوردند، نشد که نشد. ارواح کذایی هیچ اقدامی نکردند و حتّا یک سانتیمتر هم گردونهی دوّار را حرکت ندادند. لذا نوبت پرسیدن سؤال از ارواح اصلاً نرسید. تا ارواح گردونهی دوّار را بهحرکت درنمیآوردند و اعلام حضور نمیکردند و ارتباط برقرار نمیکردند، امکان طرح پرسش نبود. البتّه مدیوم محترم مستقیم با ارواح سخن میگفت و آنها را مخاطب قرار میداد امّا ما چیزی از زبان ارواح نشنیدیم.
نهایت اینکه، ایشان فرمودند شرایط برای آمدن و ارتباط برقرار کردن برای ارواح فراهم نیست و برای اوّلین بار، ارواح به دعوت و احضار ایشان اعتنایی نکردهاند. سپس مدّعی شد که بهخاطر اینکه وی را در این جلسه برای اقدام به احضار روح بدون فراهم آوردن مقدّمات (یعنی گوش کردن به دو ساعت سخنرانی ایشان) تحت فشار قرار دادهایم، بعد از مرگ روح ما صدها سال در زمین آواره خواهد شد و پرسه خواهد زد و خواهد کوشید خود را به دیگران نشان دهد تا به آشنایانی که دیگر او را نمیبینند بگوید که "هان من هستم!" او مدّعی بود بسیاری از روحها سرگردان هستند و به عالم برزخ وارد نمیشوند. وی همچنین در توصیف وضعیّت پیشآمده، اشعاری خواند و مدّعی شد که این اشعار را ارواح به او گفتهاندکه بخواند.
سرانجام به وی کمک کردیم بساطاش را جمعآوری کند و از وی بهخاطر حضور اش در جمعمان تشکّر کردیم و با وی خداحافظی نمودیم. بهمحض اینکه از اتاق بیرون رفت، خنده جمع در فضا منفجر شد. جلسه و تجربهای بینظیر و بامزه بود. با یک مدّعیی معرفت خفیّه (یا بهاصطلاح "علوم غریبه") از نزدیک آشنا شده بودیم و طرز کار و رفتار اش را دیده بودیم. به قول مادر بزرگ عزیز ام، "آدمی اگر نمیرد چیزها میبیند!" اگر مدیوم محترم میتوانست ارواح را احضار کند شاید من هم میتوانستم دیروز (یکشنبه 14 دی 1393) با عالم ارواح ارتباطی -ولو غیرمستقیم- برقرار کنم و یکبار دیگر با مادر و احیاناً مادربزرگام – که دلام حسابی برای شان تنگ شده- گفتوگویی بکنم. فکر میکنم باید منتظر بمانم تا امکان شرکت در جلسهی احضار روح دیگری را بیابم.
بیان دیدگاه