زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

سیاست دو» بدون «سیاست یک» بی نتیجه است -عباس عبدی»

سرآغاز: محقق ارج‌مند و تحلیل‌گر اجتماعی و سیاسی برجسته آقای مهندس عباس عبدی لطف کرده‌ا‌ند و نقدی بر نقد من نوشته‌اند و برای من ارسال کرده و هم‌چنین به من اجازه‌ داده‌اند نوشته‌شان را در وبلاگ‌ام منتشر کنم. برای من گفت‌وگو با ایشان هم افتخارآمیز و هم بسیار آموزنده است. بسیار خوش‌حال شدم که نوشته‌ی ناچیز مرا جدی گرفتند و بدان پاسخ دادند. صمیمانه از ایشان تشکر می‌کنم. در نوشته‌ی ایشان نکات جالب توجهی هست که شایسته است مورد توجه دقیق قرار گیرد و بدان‌ها پرداخته شود. اگر مجالی و دِماغی پرحوصله و کاوش‌گر باشد به برخی از آن‌ها خواهم پرداخت تا بهره‌ی بیش‌تری حاصل شود. نوشته‌ی آقای عبدی را هم‌چنین می‌توانید در سایت جرس به نشانی زیر نیز بیابید: http://www.rahesabz.net/story/52471

«سیاست دو» بدون «سیاست یک» بی نتیجه است -عباس عبدی
وقتي كه مباحث اخير درباره جنبش سياسي موجود در ايران را مطرح كردم، برخي دوستان معتقد بودند كه عوارض منفي اين‌گونه مباحث بر نتايج مثبت آن غلبه دارد، هرچند با اين برداشت دوستان موافق نبودم، ولي وقتي كه نوشته آقاي دكتر حسن محدثي را ديدم (ايشان لطف كردند پيش از انتشار نيز آن‌را براي من ارسال كردند و اجازه انتشار آن درتارنماي آينده را نيز دادند) معتقد شدم كه اين مباحث مفيد بوده و مخالفان آن نيز با ديدن اين نوشته بايد به فايده‌مند بودن گفتگوها اذعان كنند. آقاي دكتر محدثي از جامعه‌شناسان نسل جوان‌تر است. از جمله كساني است كه به نظر من نگاهي مساله محور (پرابلماتيك) به جامعه دارد، و جامعه‌شناسي بيش و پیش از اين‌كه لقلقه زبان و ابزاری براي تامين معيشت وی باشد، مي كوشد كه آن‌را به شيوه‌اي براي فهم جامعه و حل مسائل آن قراردهند و تسلط ايشان هم بر جامعه‌شناسي ديني از همين مقوله است. به همين دليل هم گمان مي‌كنم كه تاكنون نقد ايشان بهترين و چارچوب‌دارترین نقدي بود كه بر ديدگاه‌هاي بنده نوشته شده است. اين نقد نشان مي‌دهد كه جنبش سبز تا چه‌حد نيازمند منتقدينش است. تا بلكه از طريق كوششي كه براي رد ديدگاه‌‌هاي منتقدين مي‌شود تصويري قابل قبول‌تر و فهميدني‌تر از جنبش نيز، نزد موافقان آن شكل بگيرد.
ابتدا قصد داشتم كه با ذكر موارد گفته‌شده در مقاله آقاي محدثي به پاسخ آن‌ها بپردازم، ولي از آن‌جا كه مقاله ايشان يك ايده قابل فهمي را مطرح مي‌كرد، من نيز به‌جاي پرداختن به جزئيات آن پاسخ خودرا تقديم مي‌كنم و در بخش پایانی، به برخی از موارد ذكر شده از جانب ايشان هم خواهم پرداخت. 1_ ابتدا بايد ديد كه آقاي محدثي چه گفته‌اند؟ براي اطلاع بيشتر باید به متن ايشان مراجعه شود (http://www.ayande.ir/1391/02/post_1052.html). ولي خلاصه آن چنين است كه از نظر وي سياست به دو سطح «سياست يك» و «سياست دو» تقسيم مي‌شود. سياست يك به نقل از ماکس وبر يعني : “برای ما «سیاست» به معنی تلاش برای سهیم شدن در قدرت یا تأثیرگذاری بر توزیع قدرت در میان دولتها یا در میان گروههای درون دولتهاست” و سياست دو نيز به‌معناي: » در مقابل چنین تعریف خاص و محدودی، تعریف عام و فراگیر سیاست مطرح می‌شود که سیاست را جستجو برای ایجاد نظم در حیات انسانی –خواه فردی و خواه اجتماعی- می‌داند که در این حیات انسانی فردی یا اجتماعی انسان‌ها خیر را دنبال می‌کنند و مقصود از برقراری این نظم، تحقق هر چه بیش‌تر خیر است؛ و ما این معنا از سیاست را سیاست دو می‌نامیم » است. به عقيده آقاي محدثي نقد بنده به جنبش سبز از موضع سياست يك است، درحالي‌كه واقعيت اين جنبش سياست دو است ولذا اين نقد را وارد نمی‌دانند. البته ايشان نظرات ديگري هم دارند و اين‌كه سياست دو را بر سياست يك برتري مي‌دهند، روشن است كه اين مطلب چكيده است وبايد اصل متن را ديد. ولي من در نقد خودم مي‌كوشم كه ابتدا مسائل غيرمهم و حتي توضيحي را بيان كنم و در ادامه مهمترين ايرادم را به اين نگاه عرضه خواهم داشت.
2_ اگرچه ايشان سعي كرده‌اند كه سياست را به يك و دو تقسيم و آن‌ها را تعريف كنند، ولي روشن است كه تعريف سياست يك كه به نقل از ماكس وبر بيان شده، تا حدود زيادي قابل درك و منطقي است ولي سياست دو، مورد نظر ايشان معنايي انتزاعي و سيال دارد و حتی در بسیاری از موارد شامل سیاست یک هم می‌شود و به‌همين دليل هم، بر خلاف سیاست یک، مجبور شده‌اند كه به‌صورت مفصل به آن بپردازند، هرچند در نهايت، وضوح تعريف سياست يك را ندارد. اهميت اين نكته وقتي است كه نويسنه قصد نتيجه‌‌گيري دارد، زیرا با تعريف غيردقيق از پديده‌اي نمي‌توان نتايج دقيق از تحليل مبتني بر آن تعريف گرفت. ولي فعلاً اين مساله چندان مهمي از نظر من نيست.
3 _ هرچند تعريف فوق نارساست ولي به‌صورت حسي مي‌توانيم تا حدی اين‌نوع تمايز را ميان سياست يك و سياست دو درك كنيم. بويژه آن‌كه در سنت تاريخي ما هم ريشه دارد. براي نمونه قيام امام‌حسين فقط در قالب سياست دو قابل درك است حداقل پس از خارج شدن از مكه و روبرو شدن با لشكر حر، ادامه رفتار ایشان فقط در ذيل ايده سياست دو توجيه‌پذير است. و از سخنان امام‌حسين(ع) نيز اين نكته استنباط مي‌شود. درتاريخ اخير نيز جنبش چريكي با هدف شكستن تور اختناق آغاز شد، و چريك‌هاي اوليه و حتي بعدي‌ها نه تنها خود را براي كشته‌شدن آماده كرده بودند، بلكه به آن يقين داشتند. يكي از آنان كه در جريان سياهكل مجروح و دستگير و سپس اعدام شد، هادي بنده‌خدا لنگرودي است. او پس از مدتي كه وارد پلي‌تكنيك تهران شد، از درس‌خواندن امتناع كرد و لذا مشروط و سپس اخراج شد، درحالي‌كه ساير دوستانش جزو شاگردان ممتاز بودند. وقتي از او پرسيدند كه چرا درس نمي‌خواني پاسخي تاريخي داد و گفت كه متوسط عمر چريك دوسال است، چرا بايد درسي بخوانم كه به‌كار مرگم نمي‌آيد. اتفاقا دو سال بعد هم اعدام شد. این امر حکایت از اعتقاد او به حضور در سیاست دو حتی به قیمت مرگش بود. و چنین رفتاری در تعریف سیاست یک نمی‌گنجد.
تقسيم‌بندي آقاي محدثي در قالب تقسيم‌بندي‌هاي مثالي و انتزاعي است، ولي واقعيت اين است كه بجز موارد بسيار استثنايي در واقعيت جاري، كنش‌هاي سياسي از نوع يا يك يا دو نيستند، بلكه در اكثر مواد تركيبي از اين دو نوع كنش هستند و احتمالاً آقاي محدثي هم متوجه اين نكته بوده‌اند. ولي اين بدان معنا نيست كه وجه غالب يك كنش را نتوان تعيين كرد،هرچند هميشه با قدري از ويژگي‌هاي كنش ديگر نيز همراه است. این مساله موجب تضعیف قاطعیت قضاوت در باره مقایسه میان سیاست‌های معین خواهد شد.
4 _ اولين اشكال جدي به ديدگاه آقاي محدثي اين است كه، برخي معتقدند كه برچسب سياست دو پس از واقعه و براي موجه جلوه دادن يا پوشاندن مشكلات کنشگران به اين جنبش زده شده‌است و در واقعيت امر و پيش از بروز مشكلات بعدي چنين ذهنيتي از کنش سیاسی در این جنبش وجود نداشته، و اگرهم اين برداشت وجود داشته فقط در ذهنيت افراد معدودي بوده‌است. به‌نظر من اين انتقاد كاملا وارد است. زيرا اگر بخواهيم با استناد به چند جمله از آقاي مهندس موسوي، چنين تعبيري را بر اين جريان سياسي باركنيم حداقل با چند اشكال مواجه مي‌شويم. اول اين‌كه در سياست هركس سعي مي‌كند سخنان زيبا و مردم‌پسندي را مطرح كند ولي اين‌كه واقعيت آن‌ها چيست بحث ديگري خواهد بود. لذا بايد به رفتار و هدف‌گذاري‌ها مراجعه كرد. كه دراين جريان، رفتار و اهداف اصلي كسب كرسي رياست جمهوري بود كه در ذيل سياست يك قرار مي‌گيرد. نكته ديگر اين‌كه در سخنان ايشان موارد ديگري كه ناقض ادعاي آقاي محدثي است فراوان‌تر است. مثلا اين‌كه مي‌خواسته‌اند ميان اصول‌گرايان (يعني همان جريان مورد نقد شما) و اصلاح‌طلبان (ديگر جريان مورد نقد هرچند كمتر شما) پل بزنند و اتحاد برقرار کنند(نقل به مضمون) و اين هدف ربطي به سياست دو ندارد. از سوي ديگر اگر به صرف اظهارات باشد، در سخنان ديگران از جمله آقاي خاتمي شواهد بسيار بيشتري براي اطلاق رفتار ايشان به سياست دو وجود دارد که بيش از هركس ديگري بوده است. به‌علاوه اگر به سخنان رئيس دولت در انتخابات سال 84 هم مراجعه كنيد، شواهد بسياري برای حضور او در انتخابات از موضع سياست دو (براساس تعريف و توصيف شما) پيدا مي‌شود که اتفاقاً طرفداران وی هم بر همین اساس به حضور وی نگاه می‌کردند. به‌علاوه، اگر آقاي احمدي‌نژاد در مناظره با آقاي موسوي حدي از متانت را رعايت مي‌كرد، اصولا اظهارات بعدي درباره دروغ و اخلاق و امثال آن مطرح نمي‌شد، كه بخواهيم ورود به انتخابات سال 88 را از موضع سياست دو تعريف كنيم. ضمن آن‌كه آقاي موسوي در سخنان خود عمدتا به نقد آماري و عملكردي مي‌پرداخت كه در ذيل سياست يك قرار دارد. از همه اين‌ها گذشته، بسياري از اين افراد پيش از انتخابات درباره پست‌هاي سازماني و امثال آن پس از پیروزی در انتخابات صحبت مي‌كردند و اتفاقا اكثر كساني كه در ستاد اصلي آقاي موسوي بودند، به‌نحوي در درون ساختار بودند و حداقل نسبت به اصلاح‌طلبان ستاد قيطريه كه در حاشیه ستاد اصلي آقاي موسوي قرار داشتند، نزديكتر به حكومت بودند، به عبارت ديگر كمتر كسي از فعلان سیاسی فكر مي‌كرد كه به‌جاي كاخ سعدآباد بايد از زندان اوين سردرآورد (برخلاف جنبش چريكي و یا قيام امام‌حسين). اين به آن معنا نيست كه اگر الان زندان رفته‌اند اين راه را نپذيرفته‌اند. چه بسا در اين راه ثابت قدم هم ايستاده‌اند، ولي مساله به اصل حضور در انتخابات باز‌مي‌گردد كه اصلا از موضع سياست دو نبود و اگر بود، دراين‌صورت نقد من هم از زاويه ديگري مطرح مي‌شد. فراموش نكنيم كه سياست دو در زماني اتخاذ مي‌شود كه عامل آن در وضعيت ضعيف از موازنه قوا قراردارد. مثل 70 نفر ياران امام حسين در برابر هزاران نفر لشكر ابن‌زياد. يا چند ده چريك دربرابر صدهاهزار نيروي مسلح شاه. ولي دوستان ما معتقد بودند كه راي آنان غالب و از طريق انتخابات به پيروزي منجر مي‌شود. با اين‌حال اين انتقاد هم نقد اصلي بنده به نوشته آقاي محدثي نيست.
5 _ يكي از مشكلاتي كه بايد حل شود اين است كه اگرچه نمي‌توان سياست دو را از منظر سياست يك نقد جدي كرد ولي معيارهاي نقد اين سياست دو چيست؟ آيا سياست دو غيرقابل نقد است؟ مگر نه اين‌كه داعيه‌هايي براي هر حركت سياسي وجود دارد؟ چرا نبايد براساس همان داعيه‌ها آن را نقد كرد و چرا بايد به امور انتزاعي و غيرواقعي از مفاهيم پناه برد؟ بطوري‌كه پديده مذكور فراتر از نقد و در يك فضاي ارزشي و فرا تجربي قرار گيرد. شايد اگر معيارهاي روشن و ضمنا قابل سنجشي براي نقد سياست دو ارائه مي‌شد، بهتر مي‌توانستيم به تفاهم برسيم.
6 _ نقد اصلي بنده به نوشته آقاي محدثي اين است كه سياست يك را كم ارزش و حتي ممكن است ضد ارزش تلقي كنند و در مقابل آن سياست دو را بر کرسی برتری مي‌نشانند. درحالي كه بنده نه تنها اين‌چنين فكر نمي‌كنم، بلكه سياست دو را بدون سياست يك مضر هم مي‌دانم. مشكل اينجاست كه در نظريه فوق سياست معادل با ارزش‌ها و نگرش‌هاي ذهني رهبران و كنش‌گران سياسي محسوب شده است. درحالي كه اين موضوع در سياست آن‌ چنان جايگاهي ندارد كه کل سياست را به آن تنزل دهيم. بخش عمده‌اي از دست‌آوردهاي سياسي محصول رفتارها وكنش‌هايي است كه با اهداف ديگري انجام شده‌اند، و چه بسا افرادي كه با سياست دو وارد ماجرا شدند ولي نهايتا بدترين خيانت‌ها را درحق جامعه خود مرتكب می‌شوند و برعكس چه بسا كساني كه با انگيزه‌هاي سياست يك و براي منافع و حتي قدرت شخصي، وارد ماجرا شوند ولي نتيجه عمل آنان متفاوت بوده‌است. مثل سرمايه‌داراني كه در پي سود شخصی، كارخانه تاسيس و اقدام به توليد مي‌كنند ولي منافع آن نصيب بسياري ديگر هم مي‌شود و جامعه توسعه می‌یابد. بنابراين اولين اشكال در ارزشي تلقي كردن سیاست دو و بي‌اهميت دانستن سياست يك است.
اشكال بعدي اين است كه واقعيت سياست، سياست يك است. و اگر كساني از سياست دو تبعيت كنند ولي نتوانند آن را مكمل جريان سياست يک قرار دهند، آب در هاون كوبيدن است. هرچند كوبيدن آب در هاون اثر منفي ندارد و نوعی نرمش هم هست، ولي معلوم نيست كه اتكاي صرف به سياست دو مضر نباشد. شايد براي آقاي محدثي جالب باشد كه بدانند و يا مي‌دانند كه بنده در جريان جنبش اصلاحات، نه خودم علاقه‌اي به حضور در پست دولتي داشتم و نه آنان كه درآن‌جا بودند چنين علاقه‌اي داشتند، و اگر قرار بود كه رفتار مرا در آن‌زمان طبقه بندي كنند قاعدتا در ذيل مقوله سياست دو قرار مي‌گرفت، و ايده خروج از حاكميت هم كمابيش به همين ذهنيت نزديك بود. و اين رفتار با ويژگي‌هاي بنده انطباق بيشتري دارد، ولي در همان زمان هم سياست دو خود را در خدمت سياست يك مي‌دانستم و نه تنها هيچگاه تصور نمي‌كردم كه عليه سياست يك به ما هو سياست يك اقدامي شود، بلكه معتقد به حمايت آن از طريق سياست دو بودم، با اين حال ممكن است كه بپرسيد چرا اكنون از سياست يك دفاع مي‌كنم، پاسخ اين است كه چون دیگر سياست یکی، وجود ندارد كه سياست دو بتواند در جهت تكميل و تصحيح و تقويت آن برآيد. و يقين بدانيد كه اگر مجددا چنين سياستي شكل بگيرد، و با جريان روبه رشدي از سياست یک مواجه شويم، بازهم ترجيح مي‌دهم كه در عرصه سياست دو فعال شوم و به كمك و تقويت و تصحيح سياست يك برآيم. يك مشكل دیگر و مهم نوشته آقاي محدثي اين است كه سياست يك و دو را در مقوله‌هاي انتزاعي مطرح مي‌كند ولي در واقعيت امر هميشه تركيبي از اين دو را داريم، و لذا حتي اگر به هر دليلي سياست دو را ترجيح مي‌دهند بايد توجه داشته باشند كه سياست واقعا موجود هميشه تركيبي از اين دو الگوست. و در زمان اصلاحات نيز چنين بود، و شايد نقطه ضعف آن در اين بود كه ميان اين دو نوع سياست ارتباط وثيق و چارچوب داري شكل نگرفت.
7 _ در اين‌جا مي‌كوشم كه برخي گزاره‌هاي آقاي محدثي را با ذكر مورد نيز نقد كنم. ايشان در ابتدا فرموده‌اند كه: » از جنبش اصلاحات نه یک نیروی اجتماعی بل‌که چند حزب محترم سیاسی و تعدادی مشخصی فعال سیاسی محترم اصلاح‌طلب باقی مانده است و البته این احزاب طرف‌دارانی هم در متن جامعه دارند که همه‌گی قابل احترام‌اند «. شايد چنين جنبشي نباشد، ولي ترديدي ندارم كه هرچه كه هست از ساير حركت‌هاي اجتماعي ريشه‌دارتر و قوي‌تراست و امكان بازسازي و ثمربخشي آن نيز بيشتر از حركت‌هايي است كه هيچ چشم‌‌اندازي را نشان نمي‌دهند. ايشان در ادامه نوشته‌اند كه » اما این‌که در جامعه گرایش‌های اصلاح‌طلبانه هست، این واقعیتی است که ربطی به جنبش اصلاحات ندارد؛ زیرا از عصر مشروطه تاکنون گرایش به اصلاحات کم و بیش در جامعه‌ی ما وجود داشته و هر از چند گاهی به‌نحوی بروز یافته است. پس این را به نفع آن نمی‌توان مصادره‌ی به مطلوب کرد » اين گزاره در كليت خود درست است، ولي عكس آن نيز صحيح نيست كه به‌صورت پيش‌فرض و قطعي بگوييم هيچ ارتباطي ميان اين دو مقوله نيست، براي هركدام بايد دلايل و گزاره‌هاي خاص خودرا ارائه كرد و همین‌طور بدون دلیل نمی‌توان ادعایی را طرح کرد. ايشان درادامه پرسيده‌اند كه :» پرسش مهمی که می‌توان از عباس عبدی پرسید این است که در چه موقعی یک سیاست‌مدار محق است که «سیاست یک» را ترک کند؟ آیا یک سیاست‌مدار -در معنای عام کلمه- الزاما می‌بایست در «سیاست یک» باقی بماند؟ آیا «سیاست یک» همیشه به کنش‌گران سیاسی امکان کنش‌گری با هزینه-فایده‌ی مطلوب را می‌دهد؟ در چه مواقعی هزینه‌ی حضور در «سیاست یک» بیش از هزینه‌ی خروج از آن است؟ آیا خروج از «سیاست یک» همیشه به سه گزینه‌ی زیر منتهی شود؟ » پاسخ روشن است، هروقت كه سیاست‌مدار خواست و لازم دانست می‌تواند چنین کند. ولي اين خواست او بايد مثل قيام‌‌هاي مشابه، روشن و از پيش براي همه معلوم باشد نه آن كه پس از واقعه بر چسب سياست دو را به آن زد. ايشان نوشته‌اند كه :»‌ این محکوم کردن خروج از «سیاست یک» در داوری عبدی نهفته است؛ ولو این‌که او بحث خود را بر چنین بنیانی استوار نکرده باشد. »
در حالي كه من به دليل پيش‌گفته، یعنی نابود كردن سياست يك چنين كاري را درست نمي‌دانم، نه اين‌كه اصل خروج از سياست يك را مشكل دار بدانيم. آقاي محدثي نوشته‌‌اند كه » وانگهی، «سیاست به‌مثابه حرفه» هم قواعد بازی مشخصی دارد و وقتی که یکی از طرفین دائماً قواعد بازی را به هم می‌زند، بازی‌گری در این عرصه نه از نظر عقلانی موجه است و نه عملاً سودمند. گاهی از طریق خروج مدنی از «سیاست یک» هزینه‌ای به بازی‌گرانی که قواعد بازی را نادیده می‌گیرند، تحمیل می‌شود که آن‌ها را متنبه می‌سازد و بدان‌ها می‌‌آموزد که همیشه نمی‌توان قواعد بازی را به هم زد. لذا خروج از «سیاست یک» به «سیاست دو» نیز در درازمدت تبعاتی برای آینده‌ی بازی‌گری بازی‌گران مختلف در «سیاست یک» دارد. به نظر می‌رسد تمام این موارد در نوشته‌های عبدی مغفول واقع شده است. » گمان نمي‌كنم كه پاسخ اين موارد در نوشته‌هاي من نبوده باشد. زيرا اصولا قبول ندارم كه طرف مقابل خلاف انتظار عمل کرده هر چند مطابق قواعد مکتوب بازي رفتار نشده ‌است. اين اشتباه دوستان بود كه بازي را به گونه ديگري تعريف كرده‌اند، اشتباهي كه آقاي محدثي هم به آن عنايت نكرده‌اند. اگر توجه مي‌کردند روشن مي‌شد كه از نظر بنده بازي به‌گونه ديگري است، نه آن‌طور كه دوستان تعريف كرده‌اند. اما اين جملات ايشان نشان مي‌دهد كه آقاي مهندس موسوي و ساير دوستان نيز از ابتدا براي سياست يك وارد ميدان شده‌بودند و نه با سياست دو، ولي در ميانه راه متوجه شدند كه طرف آنان، قواعد بازي سياست يك را برنمي‌تابد، درحالي كه از نظر بنده اصولا زمين بازي براي سياست يك آن‌طور كه نويسنده محترم نوشته‌‌اند، و بسیاری از دوستان هم وارد اين بازي شدند، از ابتدا فراهم نبوده‌است. ظاهرا آقاي محدثي برداشت درستي از نوشته‌هاي بنده نداشته‌اند يا اين‌كه من ناتوان از انتقال پيام خود بوده‌ام. به‌همين دليل نوشته‌اند كه:» عبدی تصور می‌کند که اگر نیروهای سیاسی فقط به نظاره‌گری ترک‌تازی و رفتار قاعده‌شکنانه‌ی حاکمان می‌پرداختند حکومت مستعد تعامل می‌شده است و اصلا از قبل مستعد تعامل بوده است و حالا چنین استعدادی را از دست داده است! » درحالي‌كه متن من سراسر تاكيد بر توازن قوا دارد و اين‌كه بدون قدرت وارد رينگ بوكس شده‌ايد. اين دوستان هستند كه تصور غلطي از تعامل در سياست دارند، همه مثال‌هاي بنده براي توضيح اين اشتباه است. دوستان بدون قدرت مي‌خواهند از كيك آن بهره‌مند شوند، و قدرت هم با آنان تعامل كند!! اين شدني نيست. بنابراين آنان كه برروي امواج خيال در پي تعامل با قدرت (بلكه حذف قدرت) آن‌هم از طريق انتخابات بودند، مرتكب خطايي نابخشودني شدند و برای توجیه هم نمی‌توان اسم آن‌را سياست دو گذاشت.
آقاي محدثي مرقوم نموده‌اند :»‌ وقتی عبدی عرصه‌ی سیاسی را محدود به حکومت و کنش‌گران سیاسی می‌کند، و مردم مشارکت‌کننده و ناظر بر عمل‌کرد کنش‌گران سیاسی را از نگاه تحلیلی خود حذف می‌کند، به‌آسانی می‌تواند به نتایج مورد علاقه‌اش نائل شود. اما کنش‌گر سیاسی باید بتواند مهم‌ترین پشتوانه‌ی اجتماعی‌اش را نیز به‌مثابه سرمایه‌ی اجتماعی و سیاسی‌اش حفظ کند «. اين تاحدي درست است. زيرا برخلاف دوستان چندان معتقد به موثر بودن حضور توده‌اي سياست در غياب كنش‌گران مسئول و پاسخگو نيستم، واعتراضم هم به جنبش سبز همين دنباله‌روي از حس و موجی بود كه مي‌آيد و پس از مدتي هم مي‌رود و كنش‌گراني مي‌‌مانند با كوشش براي توجيه رفتاري كه از سوي ديگران انجام شده در حالی که آنان فقط دنباله‌روي آن جریان بوده‌اند. 8 _ آقاي محدثي نوشته‌اند كه:» داوری عبدی از موفقیت اصلاحات نیز با تحلیل‌های قبلی خود ایشان که منجر به اعلام خروج از حاکمیت شد، ناهم‌خوانی دارد؛ مگر این‌که به‌صورت گزینشی اصلاحات را به چهار سال اول محدود کند» گمان نمي‌كنم اين داوري ناهمخواني داشته باشد، و من نسبت به كل 8 سال هم در مجموع و در مقايسه با اقدامات سياسي ديگر در يك‌صدسال اخير، آن را كم هزينه‌ترين مي‌دانم، ولي اين با ايده خروج از حاكميت در تعارض نيست چراكه از سال 79و 80 معتقد بودم كه مسير خطايي را مي‌پيماييم و بايد اقدامات سياسي را در چارچوب اعلام شده و با توجه به اصول اعلام شده اصلاح‌طلبي انجام داد. اعتراض به آن وضع نافي اين نيست كه كل اين جريان را درمجموع كم‌هزينه ندانم. البته به 4 سال دوم اعتراضات جدي دارم و معتقدم كه يكي از دلايل وجود دولت فعلي نيز عملكرد آنان است، ولي اين امر ناشي از عدول از اصول اصلاح طلبي بوده‌است و نه آن كه راه اصلاحات ادامه يافته و چنين نتيجه‌اي حاصل شده‌است. بنده بر خلاف دیگران تحلیل پس از واقعه نکرده‌ام بلکه از پیش بر چنین انحرافی از خط مشی اصلاحات تاکید کرده‌ام ولی دوستانی مثل شما همان را که رخ داده اصلاحات می‌دانند و در نتیجه آن را ناامید کننده ارزیابی می‌نمایند.
يكي از اظهارات قابل توجه آقاي محدثي اين است كه نوشته‌اند:»‌‌ عبدی عامدانه این را ‌که نتیجه‌ی نهایی اصلاحات ظهور احمدی‌نژاد بوده است کم‌رنگ می‌کند و حالا با توجه به پتانسیلی که جنبش سبز در موازنه‌ی نسبی قوا پدید آورده است، راه‌برد اصلاحات را پیش‌نهاد می‌کند؛ غافل از این‌که اگر در حال حاضر راه‌برد اصلاحات قابل طرح و تا حدی مسموع است یا لااقل پتانسیلی برای طرح دارد، ناشی از عمل‌کرد جنبش سبز است و الا تا قبل از آن اصول‌گرایان مترصد تشییع جنازه‌ی اصلاحات بوده‌اند و سخن گفتن از «راه‌برد اصلاحات» را نیز بلاموضوع کرده بودند! » درحالي‌كه آقای محدثی می‌دانند که جنبش سبز، اصلي‌ترين دست‌اندركاران آن از جريان اصلاحات بودند و هنوز هم اصلاح‌طلبان هستند كه نيروي زنده‌تري نسبت به سايرين هستنند و هيچ پتانسيل موازنه قوايي از طرف جنبش سبز و در مقایسه با آنچه که اصلاحات توانست یا می‌تواند ايجاد كند، فراهم نشده‌است.
نكته‌اي كه بايد متذكر شوم، تمايز ميان راهبرد و افراد است. در تقسيم‌بندي جنبش سبز با جنبش اصلاحات، توجه من به افراد نيست، زيرا از نظر بنده در صورت بازگشت به اصول اوليه اصلاحات و ارايه يك پيام روشن و اراده استوار در اين زمينه، قریب به اتفاق كنشگران سبز به مجموعه اصلاحات خواهند پيوست. بنابراين تمايزي در اين زمينه نيست. آنچه كه مورد نظر من است، راهبردهاي سياسي است و در اين ميان ‌شايسته نيست كه بدون استدلال سخن از بلاموضوع بودن راهبرد اصلاحات بگوييم.
آقاي محدثي در ادامه به نحوه يكي از استدلال‌هاي من اعتراض داشته و مرقوم فرموده‌اند: «بررسی انتقادی ایجاب می‌کرد که عبدی به‌عنوان یک محقق و ناقد در آرا و اندیشه‌های آنان جست‌وجو می‌کرد و مشخصا نشان می‌داد که این کنش‌گران سیاسی هیچ سخنی دال بر آگاهی از تبعات تصمیمات و اقدامات خود بروز نداده‌اند و به‌طور نسبی، آگاهانه این مسیر را انتخاب نکرده‌اند. بدون وارسی این موضوع و القای پیشاپیش این‌که کنش‌گران سیاسی معینی -خواه احمدی‌نژاد و خواه موسوی یا هر کس دیگری- به عواقب و تبعات رفتار خود نیندیشده‌اند و یا حدس‌های صائبی در باب آن نداشته‌اند، اقدامی غیراخلاقی به نظر می‌رسد؛ اگر چه قصدی غیراخلاقی در میان نباشد». بنده در جاي ديگري گفته‌ام كه اگر كنشگران مزبور مدعي شوند كه تبعات اقدام خود را مي‌دانسته‌اند آن را مي‌پذيرم، ولي در آن صورت چنين اقدامي را از منظر ديگري نقد خواهم كرد و گمان نمي‌كنم كه هيچ كدام از آنان حتي ذره‌اي احتمال مي‌دادند كه این نحوه از حضورشان به چنين تبعاتي منجر خواهد شد. ايشان در ادامه به موضوع درستي اشاره كرده‌اند كه فكر نمي‌كنم محل نزاع باشد. نوشته‌اند كه: «وانگهی، مگر تمامی نتایج تصمیمات و اقدامات سیاسی از قبل قابل پیش‌بینی است که از کنش‌گر سیاسی انتظار پیش‌بینی تام و تمامی داشته باشیم و در غیر این‌صورت وی را به بی‌مسؤولیتی متهم کنیم؟ وقتی که کنش‌گر سیاسی پیش‌بینی حداقلی دارد، عواقب و هزینه‌ی تصمیمات‌اش را می‌پذیرد، و در مقابل نقدها از پاسخ‌گویی شانه خالی نمی‌کند، نمی‌توان او را به بی‌مسؤولیتی متهم کرد زیرا آن‌وقت فقط بی‌عملان‌اند که می‌توانند از «مسؤولیت» دم بزنند؛ درست مثل روشن‌فکرانی که مصدق را به‌خاطر کنش‌گری‌اش محکوم می‌کنند، به‌ بهانه‌ی این‌که نتایج مطلوب حضرات را کسب نکرده است! » . ولي اين سخن ايشان طبعاً به آن معنا نيست كه تبعات هيچ رفتاري هم قابل پيش‌بيني نيست و هر كاري را مي‌توان انجام داد بدون آن كه درباره نتايج آن بررسي اوليه كرد و مسئولیتی را پذیرفت. در اين مورد قبلاٌ نظرم را گفته‌ام و در اینجا هم تکرار می‌کنم، اين كه كسي متوجه تبعات خاصي از رفتار خود نباشد لزوماً اشكالي ندارد، آنچه كه اشكال دارد اين است كه اگر قبلاً متوجه اين تبعات نبوده، امروز كه متوجه شده بايد شرح دهد كه چه عواملي موجب آن شد كه متوجه اين تبعات نشود؟ آيا ممكن است كه آن عوامل كماكان در ذهنیت و برداشت‌های کنونی وی وجود داشته باشد و تحليل‌هايش را تحت تأثير قرار دهد؟ براي مثال فرض كنيم كه تصور اوليه من از آقاي محدثي اين باشد كه ايشان مهندسی خوانده‌اند و بعد متوجه شوم كه جامعه‌شناسي خوانده‌اند، در این صورت بايد شرح دهم كه چرا اين برداشت اشتباه را كرده‌ام. نكند از منبع غيرمعتبري اطلاعات گرفته‌ام و بايد از اين پس ازتباط خود را با اين منبع قطع كنم؟ به علاوه آيا امكان آن نبوده است كه من به جاي تكيه بر يك منبع، از چند منبع ديگر هم استفاده مي‌كردم تا دچار اين اشتباه نشوم؟ ضمن آن که چرا و بر اساس چه شواهدی چنین برداشت بی‌ربطی از شما داشته‌ام؟ بنابراين در اينجا هم تقصير مطرح است و هم قصور. اما در هر حال درس‌آموزي مسأله اصلی است و نه محكوم كردن اين و آن. آقاي محدثي در ادامه و در بخش نتيجه‌گيري مرقوم داشته‌اند كه : » نکته در همین است: جنبش سبز جنبشی برای خروج از برده‌گی و اطاعت کورکورانه و خاموشانه بود و حرکتی بود برای این‌که درجه‌ی آزادی ما را و سرمایه‌های آزادی‌ساز و دموکراسی‌ساز ما را به ما بنمایاند. ما دریافتیم که چه سرمایه‌های بزرگی برای آزادی و دموکراسی داریم و دریافتیم که برده‌گی تقدیر ما نیست. جنبش سبز به‌دنبال جست‌وجوی راهی بود تا به‌نحو حداقلی امکان مشارکت عمومی را تضمین کند و مشارکت صوری موجود را -که عبدی عملا از آن دفاع می‌کند- که انتخابات را بدل به بیعت کرده است، به انتخاباتی حقیقی نزدیک‌تر سازد» علت اعتراض من هم به سياست دو در غياب سياست يك همين جملات است كه گويي پس از گذشت صد سال از جنبش مشروطه و چند انقلاب و قيام، باز هم عده‌اي نيازمند آن هستند كه ثابت كنند بندگي تقرير ما نيست. گويي كه مردم ايران صد سال به عصاری ذهني مشغول بوده‌اند. مسأله سياست دو به اين مضمون، مدت‌هاست كه حل شده. آنچه كه مشكل است، چگونگي عبور از اين مرحله است تا مبادا به نام خروج از بردگي، بندهاي بردگي را با دستان خود بر گردن خويش بيندازيم و گره آن را از پیش هم محکمتر کنیم. اگر سياست آنقدر ساده‌انگارانه بود كه با يك دو جين گزاره‌هايي از اين دست و يك اقدام اعتراض‌آميز، مسأله آزادي‌خواهي و دموكراسي حل مي‌شد، در اين صورت ما بايد يكي از اولين ملت‌هايي مي‌بوديم كه تا کنون پرچم خود را بر فراز قله آزادي نصب مي‌كرديم، نه آن كه امروز در حسرت بهار عربي بسوزيم كه چرا با دو تا سه ميليون نفر در خيابان حاضر شديم و اكنون بايد گوش به زنگ اقدامات ديگران باشيم.
اگر به جملات بعدي جناب آقاي محدثي پرداخته شود كه فرموده‌اند: » ولی آزادی و دموکراسی گاه نیازمند به رخ کشیدن شجاعت است و الا برده‌گی بر دوام خواهد ماند. آن‌چه عبدی با تعبیر «اندکی در خیابان بودن» تحقیر می‌کند، نام سیاسی‌اش اتکا به نیروهای مردمی برای تضمین مشارکت سیاسی است و اقدام سیاسی صریحی است که با گفت‌وگوهای پشت‌پرده‌ی اصلاح‌طلبان حکومتی و با «سفسطه‌پردازی‌های شکاکانة متکبران» (وبر، 1382: 83) فرق اساسی دارد. پنداری، آن‌چه اکنون هست مشارکت سیاسی است!» تا حدي مي‌توان محل نزاع را روشن‌تر می‌کند. اين كه در خيابان بودن با لحن تحقيرآميز آمده است، هم درست است و هم نادرست. زيرا جملات ديگري هم در اين مورد اظهار داشته‌ام. از نظر من آمدن توده‌وار مردم به خيابان حق آنان است و در این حالت هم، بطور معمول اشكال اصلی متوجه دولت‌هاست، ولي آن را نه مطلوب مي‌دانم و نه نامطلوب و نه تحقير مي‌كنم و نه تكريم. ولي آمدن مردم به خيابان با رهبري و برنامه معين را نه‌تنها تحقير نمي‌كنم كه تكريم هم مي‌كنم. اشكال بزرگ اصلاحات در 18 تير هم بي‌توجهي به همين امر بود كه سال‌ها پيش در این باره مفصل نوشته‌ام. ولي اگر آمدن خودجوش مردم به خيابان را نه تحقير مي‌كنم و نه تکريم، در عوض موج‌سواري راهبران سياسي را در اين زمنيه به هيچ وجه شايسته تكريم و تقدير نمي‌دانم، چرا كه دير يا زود اين موج آنان را به ساحل مي‌كوبد. بله، ازادي و دموكراسي نه‌تنها گاهي، بلكه هميشه نيازمند شجاعت است، ولي اگر فقط به شجاعت بسنده شود، از دل آن دموكراسي بیرون نخواهد آمد. آزادي و دموكراسي نيازمند عقلانيت و نيز توجه به عينيت اجتماعي هم هست كه اگر اين موارد نباشد، شجاعت مورد نظر نه‌تنها دردي را از جامعه در رسيدن به دموكراسي، درمان نمي‌كند، كه خود به مانعي تبديل خواهد شد كه شرح آن را در دیگر نوشته‌هايم داده‌ام و در اینجا تکرار نمی‌کنم.
متأسفانه پاراگراف پاياني نوشته آقاي محدثي بيش از آن بازي با كلمات است كه بتوان براي آن پاسخي درخور و علمي داد و چه بهتر بود كه نوشته خود را بدون برخي تعريض‌هاي اين پاراگراف به پايان مي‌بردند كه ماندگارتر باشد. من قصد پاسخ دادن به آنها را ندارم، ولي از آنجا كه ايشان لطف داشته‌اند و قرار بود كه يك بار حضوري خدمت ايشان باشم، در صورت تحقق اين مسأله پاسخ‌هاي خود را شفاهي خواهم گفت تا معلوم شود كه تفاوت ميان آنچه كه هست و آنچه كه تصور مي‌شود (درباره افراد) تا چه حد عميق است. اين تصاوير بيش از آن كه تصاويري رئاليستي از سياست و اشخاص موجود باشد، تابلوهايي آبستره و انتزاعي هستند كه واقعيت را با رنگ خيال مي‌آميزند.
در پايان وظيفه خود مي‌دانم كه از نوشته‌هاي آقاي محدثي كه به غناي اين بحث كمك كرده‌اند، تشكر كنم و اميد آن را داشته باشم كه اين بحث همچنان باز بماند.

۱ دیدگاه»

  ايماگر wrote @

سلام
به گمان من شما به هنگام نوشتن يا انتشار نقد خود فكر نمی‌كرديد كه «ناچيز» باشد و گرنه ارزش انتشار نداشت.
بسياری از اهل فكر در اين ديار، كمترين نقدی را با درشتی و پرخاش جواب مي‌دهند امّا -شايد- وجه ديگر آن گونه برخورد، راه يافتن تعارفات مرسوم و آشنا به نوشته‌های علمی باشد كه از نشانه‌های آن، توصيفهای مبالغه‌آميز از ديگران يا فروتنی بيش از اندازه است. شايد بهتر باشد نقد را رويّه و عملی عادی بينگاريم، با ديگري بدون القاب آنچنانی روبه‌رو شويم و حساب تواضع شخصی را از بحث علمی جدا كنيم؛ نه افراط، نه تفريط. تا نظر شما چه باشد.


بیان دیدگاه