زمزمهي نامهاي رشيد: يادي از دكتر مسعود پدرام
از خوشاقبالي ما است كه آدمها وزن دارند. همه مثل هم نيستند. برخي وزينتر اند. قامتشان بلندتر است و تو ميتواني بلنديشان را ببيني و وزانتشان را درك كني. در نتيجه، مقیاسی داری تا بتوانی خود را بسنجی و دریابی که کجایی و چه میکنی. افسوس که چهقدر طول میکشد تا آدمی دریابد که «نفس بعضیها باید به آدم بخورد» حرف بیربطی نیست. آدمی فرزند فراموشی است و نیازمند تذکر؛ و تذکر اهل خطبه و وعظ کجا و تذکر صاحبنفسان کجا. و حالا جای برخی صاحبنفسان در میان ما خالی است: آنانی که به جهان دیگر کوچیدند، آنانی که از شهر و دیار خویش هجرت کردند و جماعتی را از درک محضرشان محروم کردند، و آنانی که نزدیکاند اما دستمان از دامنشان کوتاه است.
باری گاهی بخت با آدمی یار است و میتواند در محضر بزرگانی بنشیند و از خلق نیکویشان تذکّر بگیرد و از دانششان بیاموزد. و صد البته همیشه جای بسی تأسف است از درک حضور بزرگانی صاحبنَفَسْ محروم شدن و در پای درس علم و اخلاقشان زانوی ادب بر زمین ننهادن. اینها را تنها کسانی درمییابند که مدتها از برکت حضور چنین کسانی محروم بوده باشند و بعد طعم حضوری ارجمند را چشیده باشند.
از جمله نیکان روزگار ما که من بخت آن داشتهام که از محضر اش بهره ببرم، دکتر مسعود پدرام است. او مدتی محبوس است و مرا از دیدار او جز شوق بهرهای نبوده است. پدرام مردی حلیم، متین، خوشقلب، و پاکطینت است. زباناش آلوده به زشتیگویی و بدگویی نمیشود؛ حتا علیه دشمناناش. تکبّر در او راهی ندارد. روشنفکری مسؤول و متعهد است و در کنار همهی این صفات نیکو، دانشمندی صاحبنظر است. چه بسیار مجال یافتهام که در پای سخناناش بنشینم و مشکلات فکریام را از او بپرسم و در کارهایم گرهها را به کمک ایشان بگشایم. مدت مدیدی است که از این پرسشگریهایم محروم شدهام. پدرام اهل ادعا و تظاهر نیست. سالها است که آثاری از جنگ را در وجود نازنیناش دارد اما ما از آن بیخبر بودهایم. در مباحث علمی نیز چنین است: نتایج مدتها مطالعه و تأملاش را در چند جمله در اختیار ات قرار میدهد و تو را از نظر فکری مرحلهای بالاتر میکشد اما چنان صمیمانه و بیادعا میآموزد که تو حتا در نمییابی که پای درس صاحب نظری نشستهای و در حال آموختنی. برای بررسی افکار و اندیشههایش مجال دیگری لازم است و من در اینجا به مصداق سخن علی ابن ابیطالب (ع) که «هر کس کلمهای به من بیاموزد مرا بندهی خود ساخته است»، تنها حق آموزگاری ایشان را بهجا میآورم.
باری، نزد خدا هم آدمیان درجهبندی میشوند، بر اساس عملشان و نحوهی بودنشان. خوشا به حال کسانی که در راه خدا و خلق مجاهدت میکنند: «آیا کسی که خشنودی خدا را پیروی میکند، چون کسی است که به خشمی از خدا دچار گردیده و جایگاهش جهنّم است؟ و چه بد بازگشتگاهی است. [هر یک از] ایشان را نزد خداوند درجاتی است، و خدا به آنچه میکنند بینا است» (آیات 162 و 163 سورهی آل عمران، قرآن مجید، ترجمهی محمدمهدی فولادوند).
نیکو است که بازگشت صلح و صفا و آرامش و نعمت و نیز رهایی مردان و زنان نیکوخصال و پاکطینت و بلندنظر، صاحبان نامهای رشید –مردان و زنان دین و دانش، راستی و مروت، خردورزی و مردمداری- را از خداوند طلب کنیم؛ مردمانی که حضورشان ما را به زینت تذکّر آراسته میسازد. رشید هم راهیافته و رشدیافته است، هم راهبر و رشددهنده. زمزمهی ناماش شوق رشد را در آدمی زنده نگه میدارد. تمنّای رشد نیز گوهر کوچکی نیست. پس بگذار با زمزمهی نامهای رشید تمنّای رشد را در خویش زنده نگه داریم! برای من مسعود پدرام تنها یکی از این نامهای رشید است که زمزمهاش میکنم.
ُسلام دکتر عزیز. استاد گرانقدر
یادآوری از مردان بزرگ و دوستان در بند، فضیلتی کرانمایه است. زیرا در غوغای زندگی و فراز و نشیب روزمرگی ، نباید فراموش شوند. وظیفه ی به یاد داشتن عزیزانی که برای حریت و آزادی به بند کشیده شدند، بر دوش همگی ما است.
برای آن استاد رشید، رهایی و بر شما سلامتی روزافزون آرزو می کنم. به یادتان هستم. زمانیان