زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

جامعه ­شناس به‌مثابه یک مصلح اجتماعی یا یک ایدئولوگ: نقدی بر نقد محدثی گیلوایی بر سخنرانی اباذری

سرآغاز: بعد از انتشار مقاله‌ام در نقد دکتر یوسف اباذری در مجله‌ی ایران فردا (شماره‌ی خرداد 1394)، آقای مجید حیدری‌ی چروده –دانش‌جوی دکترای جامعه‌شناسی در دانش‌گاه فردوسی‌ی مشهد زحمت کشیدند و مقاله ی مرا نقد کرده‌اند. نقد ایشان (به‌هم‌راه پاسخ من) در شماره‌ی 16 مجله‌ی ایران فردا (15 مهر 1394، ص‌ص 81-80) منتشر شده است. نخست نقد ایشان را به مقاله‌ی "نظریه پرداز اجتماعی‌ی معاصر و ندای بازگشت به شریعتی: نقدی بر آرای یوسف اباذری" تقدیم می‌شود.

جامعه­ شناس به‌مثابه یک مصلح اجتماعی یا یک ایدئولوگ:

نقدی بر نقد محدثی گیلوایی بر سخنرانی اباذری

مجید حیدری چروده

سخنرانی آقای اباذری در نشست هشت دهه علوم اجتماعی را می‌توان ذیل چهار محور توصیف مساله و تبیین آن، پیامدهای مساله و نحوه مقابله با مساله و حل آن تلخیص کرد.

آقای اباذری در این سخنرانی مساله اصلی را چنین طرح می کند که علم تجربی جامعه شناسی در جهان و بویژه ایران جایگاه واقعی خود را از دست داده است و نمی تواند میانجی دولت و مردم یا میانجی گروههای اجتماعی باشد و به آنها کمک کند. به‌گونه‌ای که از یک طرف اگر این علم بخواهد دخالتی در زندگی مردم داشته باشد، جایی برای آن وجود ندارد و از سوی دیگر دولت هم نیازی به جامعه‌شناس ندارد و به فرض هم اگر جامعه‌شناسی پیدا شود که مشکلات مردم را به دولت بگوید، دولت می‌گوید من نمی‌توانم.

ایشان در مقام تبیین اظهار داشتند دو عامل در تضعیف جایگاه علم تجربی جامعه‌شناسی تاثیر داشت. عامل نخست، روی کارآمدن یک جریان اقتصادی نئولیبرال در ایران بعد از جنگ بود که عدم مداخله دولت در اقتصاد و ترجیح فرد بر جامعه از مهمترین خصوصیات اعتقادی آنها بود. آقای اباذری این جریان را جریان غالب حکومتی در ایران می‌داند و معتقد است جناح‌های مختلف سیاسی (اعم از محافظه‌کار و نئولیبرال) از حیث اعتقاد به عدم مداخله دولت و ترجیح فردگرایی، فرقی با هم ندارند. عامل دوم از دیدگاه آقای اباذری غفلت جامعه‌شناسان ایرانی (از جمله خود ایشان) از اقتصاد و سرگرم شدن آنها به فلسفه و فرهنگ است.

از دیدگاه آقای اباذری، تضعیف علم تجربی جامعه‌شناسی دو پیامد مهم دارد: پیامد نخست تقویت فلسفه است که طی آن تلاش می‌شود مقولات جدیدی که برگرفته از فلسفه است ابداع شوند. این پروژه از سوی سه گروه نئولیبرالها، فلاسفه ایران باستان و جامعه شناسان محافظه‌کار دنبال می‌شود. پیامد دوم تقویت روان شناسی است. زیرا وقتی مشکل به جای جامعه در فرد باشد، روان‌شناسی برای حل آن اقدام خواهد کرد.

در مقام ارائه راه حل توصیه آقای اباذری به نسل آینده جامعه‌شناسان این است که ماجرای تضعیف علم تجربی جامعه‌شناسی را جدی بگیرند و بروند کتاب بخوانند و به منابع اصلی مراجعه کنند. مخصوصا در شرایط امروز جامعه که مردم آسیبهای بسیار زیادی از سیاست نئولیبرال دیده‌اند و نیازمند جامعه‌شناسی هستند.

نقد آقای محدثی گیلوایی بر سخنرانی آقای اباذری

مواضع آقای اباذری در این سخنرانی با نقدهای بسیاری مواجه شد که یکی از مهمترین آنها، نقدی است که آقای محدثی گیلوایی در همین نشریه (ایران فردا) به آن پرداختند. آقای محدثی پس از طرح خلاصه دیدگاه آقای اباذری چهار نتیجه از صحبتهای ایشان می‌گیرد که عبارتند از:

الف-آقای اباذری طرح جدیدی برای تاریخ‌‌نگاری جامعه‌شناسی جهان و ایران ارائه کرده است.

ب-آقای اباذری جامعه‌شناسیِ جدیدی ارائه کرده‌اند.

ج-آقای اباذری جامعه‌شناسی را یک‌ سره معرفتی دولت‌بنیاد و وابسته به دولت معرّفی کرده‌اند.

د-آقای اباذری دولت را دشمن اصلی مردم و جامعه و نیز دشمن اصلی جامعه‌شناسی معرّفی می‌کنند.

از دیدگاه آقای محدثی، علیرغم آنکه آقای اباذری جامعه‌شناسی را یک علم تجربی می‌داند، اما از حیث روش‌شناختی به سنجش تجربی مدّعیات خود هیچ توجهی نداشته است و اساس این ادعا که ایشان یک جامعه‌شناس تجربی است، صحت ندارد و نباید تصوّر کرد که اباذری از این پس می‌خواهد به مطالعات تجربی در جامعه‌شناسی روی بیاورد، چون اولا ایشان فقط به ظاهر ژست ضدفلسفی می‌گیرد اما تلقّی هنجارین او از جامعه‌شناسی دیروز و امروز یک‌سان مانده و تغییری نکرده است و جامعه‌شناسی را در نظریه اجتماعی خلاصه می‌کند و این بار (در سخنرانی هشت دهه علوم اجتماعی) هم با استدلالی فلسفی و هنجارین، شکل دیگری از فلسفه‌پردازی را ارائه می‌کند. ثانیا ایشان نه تنها تاکنون به هیچ‌کار تجربی اشتغال نداشته است بلکه هر بار که درباره پدیده‌های اجتماعی سخن گفته است از موضعی فلسفی و هنجارین سخن گفته است که به خطا آن‌را جامعه‌شناسی نامیده است. ثالثا حتی شاگردان آقای اباذری نیز در ارتباط با جامعه‌شناسی تجربی سترون هستند.

آقای محدثی معتقد است، سرنوشت جامعه‌شناسی را نمی‌توان به نظریه اجتماعی و نیز به دولت گره زد و یا برای جامعه‌شناس از آن حیث که جامعه‌شناس است رسالت اجتماعی قائل شد و به همین دلیل است که می‌گوید اگر چه جامعه‌شناسی و نظریه اجتماعی ممدّ یکدیگرند اما باید بین این دو تفکیک قائل شد. ایشان تاکید بر تجربی بودن و اصلاح‌طلبانه بودن جامعه‌شناسی را متناقض می‌داند و برای آن دلایلی می‌آورد: نخست آن‌که جامعه‌شناسی مصلحانه دست‌کم این با تاریخی که جامعه‌شناسی تا این‌جا گذرانده است، مغایرت دارد، دلیل دوم ابهامی است که در تعریف اصلاح وجود دارد زیرا اصلاح برحسب افراد و اردوگاههای مختلف می‌تواند متفاوت و حتی متضاد باشد. دلیل سوم این است که اگر جامعه‌شناسی علمی مصلحانه و در خدمت جامعه است کثیری از منتقدان جامعه‌شناسی هر یک به زبانی و براساس محورهایی معیّن در مرحله پساتاریخ جامعه‌شناسی، این نقد را به جامعه‌شناسی وارد کرده‌اند که جامعه‌شناسی همانا توجیه‌گر وضع موجود گشته و بخشی از همین جهان موجود شده است.

***

نخستین نقدی که به زعم من به نقد آقای محدثی وارد است خطا در تشخیص مساله محوری سخنرانی آقای اباذری است. بدین معنا که اگر کسی اصل سخنرانی آقای اباذری را نشنیده یا نخوانده باشد با خواندن استنتاجات آقای محدثی تصور می‌کند اباذری به قصد تحلیل سیر تاریخی علم تجربی جامعه‌شناسی و ارایه یک جامعه شناسی جدید در باره جامعه شناسی در آن همایش شرکت کرده بود. حال آنکه پیام اصلی مندرج در سخنان آقای اباذری فقدان جایگاه جامعه شناسی در تعامل میان مردم و دولت و توصیه به نسل امروز جامعه­شناسان است که خطای جامعه‌شناسان دیروز را که غرق فلسفه و فرهنگ شدند تکرار نکنید بلکه سراغ منابع اصلی جامعه شناسی بروید. به همین دلیل است که آقای اباذری به قدر مقدماتی که برای نتیجه‌گیری و پیام اصلی وی ضرورت داشت به تحلیل تاریخی تحولات رشته جامعه‌شناسی پرداخته ولی در صدد ارائه شواهد و مستندات لازم برای مقدّمات مزبور برنیامده اند.

دقت در نقدی که آقای محدثی به تبیین اباذری از وضعیت فعلی جامعه شناسی داشته اند این معنا را به ذهن متبادر می­سازد که گویی تحلیل آقای اباذری تک عاملی بوده است حال آنکه آقای اباذری در تحلیل وضعیت فعلی علم جامعه شناسی بر دو عامل تاکید کردند که اولی جریان نئولیبرال اقتصادی بود و دومی غفلت جامعه شناسان از اقتصاد و سرگرم شدن آنان به فلسفه و فرهنگ. آقای محدثی در سرتاسر نقد خود هیچ اشاره­ای به سهم عامل دوم نمی­کنند. حال آنکه آقای اباذری برای جامعه شناسان (در مقایسه با دولت) در مشکل پیش آمده و حل آن مسئولیت بیشتری قایل است و اعتقاد دارد چاره وضعیت فعلی جامعه شناسی در دست خود جامعه شناسان است نه دولت.

نقد سوم مربوط به انتظار استدلال تجربی است که آقای محدثی از آقای اباذری دارند. من فکر می کنم در این انتظار دو پیشفرض پنهان وجود دارد. پیشفرض نخست اینکه چون اباذری جامعه شناسی را یک علم تجربی میداند پس خود او هم یک جامعه شناس تجربی است. در حالیکه می­شود کسی جامعه شناسی را یک علم تجربی بداند ولی خودش یک جامعه شناس تجربی نباشد. به بیانی دیگر تجربی بودن یا نبودن یک جامعه شناس باید بر اساس مدعیات جامعه شناختی و روش تحقیق مربوطه سنجیده شود. پیشفرض دوم آقای محدثی این است که چون آقای اباذری یک جامعه شناس تجربی است پس همه مدعیاتش نیز از نوع تجربی است و باید به روش تجربی آزمون شود. واقعیت این است که این مدعا نیز از آن مقدمه استنباط نمی شود. زیرا آقای اباذری حتی اگر جامعه شناس تجربی باشد، تحلیل مختصر و مقدماتی را که از روند تحولات علم جامعه شناسی ارایه داده است به روش تاریخی و به صورت موردی انجام شده است. لذا در این مقام اولا نیازی به اثبات مدعای خود به روش تجربی ندارد. ثانیا از اینکه آقای اباذری همه شواهد و مستندات لازم برای مدعیات مبتنی بر روش تاریخی خود را نیاورده است نمی‌توان نتیجه گرفت مدعای ایشان غلط است. برای رد مدعیات اصلی اباذری باید شواهد ناقض آن آورده شود.

تلاش فراوانی که آقای محدثی انجام می­دهد تا ثابت کند آقای اباذری یک جامعه شناس تجربی نیست هم محل نقد است. زیرا از هیچیک از بخشهای سخنرانی آقای اباذری این نکته مستفاد نمی شود که من یک جامعه شناس تجربی هستم و ازینروست که به نظر می رسد آقای محدثی در این بخش به رد مدعایی پرداخته است که اساسا مدعی ندارد.

نقد دیگر معطوف به تناقضی است که بنابر ادعای آقای محدثی بین تجربی بودن و اصلاح طلبانه بودن جامعه شناسی وجود دارد. زیرا اولا از این مقدمه که جامعه شناسی تا کنون مصلحانه نبوده (البته خود این مدعا نیاز به اثبات دارد) نمی شود نتیجه گرفت که پس از این هم نمی تواند یا نباید مصلحانه باشد. ثانیا از اینکه تعریف اصلاح مبهم است و از آن برداشتهای مختلف و حتی متضاد می‌شود هم نمی‌شود نتیجه گرفت پس نباید جامعه شناسی مصلحانه داشته باشیم. ثالثا لازم به ذکر است که جامعه‌شناسی هرگز بیطرف نیست. به بیانی دیگر جامعه شناس اگر نخواهد مصلح باشد در حقیقت دارد به نفع تداوم وضع موجود عمل می‌کند. زیرا خودداری از عمل هم یک عمل محسوب می‌شود. رابعا همانطور که ترغیب مخاطبان به جامعه شناسی مصلحانه، حاکی از موضع هنجارین آقای اباذری است تحذیر آنان از جامعه‌شناسی مصلحانه نیز نشانه­ی موضع هنجارینی است که آقای محدثی آن را اتخاذ کرده است (موضعی که ایشان سعی داشتند آقای اباذری را از اتخاذ آن منع کنند). لازم به ذکر است هم گزاره­های تجویزی آقای اباذری و هم گزاره­های تحذیری آقای محدثی هر دو در قلمرو اندیشه‌های اعتباری قرار می‌گیرند که اساسا صدق و کذب بردار نیستند و داوری در باره آنها در قلمرو اختیارات عقلانیت نظری نیست. ملاک سنجش کارآمدی این قبیل اندیشه­ها که نیازپرورده هستند، میزان توانمندی آنها در رفع نیازهای مربوطه است که در حیطه وظایف عقلانیت عملی می­گنجد.

در پایان اعتقاد دارم یک جامعه‌شناس همانطور که صلاحیت دارد یک مسأله اجتماعی را توصیف کند و آسیب­های وارد شده به قربانیان آن مساله را بیان کند، این صلاحیت را نیز دارد که بر مبنای نظریات اجتماعی پیشینی یا پسینی، آن مسأله را تبیین نموده و عواملی را که احتمال وقوع مساله را تشدید یا تضعیف نموده­اند نشان دهد و بر مبنای همان نظریات احتمال وقوع آن مساله اجتماعی را در آینده پیش‌بینی نماید و دیگران را نسبت به تشدید پیامدهای منفی ناشی از تدوام مسأله مزبور و افزایش قربانیان آن حساس نماید. آنچه که جامعه­شناس را در مقام یک مصلح اجتماعی از ایدئولوگ متمایز می­سازد، وقوف او بر اعتباری بودن و نیازپرورده بودن اندیشه­های اصلاح­طلبانه است. جامعه‌شناس مصلح بر خلاف ایدئولوگ مصلح، تا زمانی از یک اندیشه تجویزی یا تحذیری حمایت می­کند که شواهد و مستنداتِ حاصل از مطالعات روشمند بر کارکردهای مثبت آن اندیشه دلالت بیشتری داشه باشند تا کارکردهای منفی آن.

No comments yet»

بیان دیدگاه