زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

در باب مفاهمه

سرآغاز: روزنامه‌ی شهروند چندی پیش مصاحبه‌ای تلفنی درباره‌ی موضوع مفاهمه با بنده انجام داد که با اندکی تغییر در صفحات 9 و 11 شماره‌ی320 روزنامه‌ی شهروند، سال دوّم، چهارشنبه 11 تیر 1393 منتشر گردید. اینک متن اصلی در این‌جا منتشر می‌شود.

حسن محدّثی در گفت‌وگو با شهروند

نقدپذیری و آداب گفت‌وگو، نیاز قبل از مفاهمه

شهروند| حسن محدثی گیلوائی جامعه‌شناس و استاد دانشگاه به این اصل اعتقاد دارد که ایجاد مفاهمه مرحله‌ای پیشرفته در جامعه است و قبل از آن باید موارد دیگری چون پذیرش یکدیگر، ظرفیت گفت و گو و نقدپذیری را بیاموزیم. وی در گفت و گو با شهروند درباره رسیدن به مفاهیم مشترک و مفاهمه داشتن، جامعه مدنی قوی و تأثیرگذار را مؤثر دانست. مشروح گفت و گوی ما با این استاد دانشگاه، پیش روست.

مفاهمه چیست و چگونه می‌توان به آن رسید؟

بحث از مفاهمه در گفت‌وگو و رسیدن به دریافت مشترک از یک مفهوم و موضوع، امر با اهمیتی است که اگر برآورده شود، تأثیر فراوانی بر بخشهای مختلف جامعه خواهد گذاشت اما قبل از نیل به مفاهمه، پیش‌نیازهای بسیار دیگری هم مطرح است که اگر به آنها توجه نشود، مفاهمه به دست نخواهد آمد. این که آدمها به حرف هم توجه کنند و از تعصبات خود فاصله بگیرند، موضوع بسیار بسیار مهمی است و همیشه تصور کرده ام چه باید کرد که آدمی همیشه فکر نکند سخن خودش سخن برحق و درست است و اساسا نیازی به شنیدن سخنان دیگری ندارد. به عبارتی انسان فکر نکند که حقیقت به‌طور کامل در اختیار اوست و نیازی نیست به دیگری توجه کند.

خب، این بحث یعنی اینکه آدم‌ها اینگونه نباشند باید از کجا آغاز شود؟

حقیقت این است که همیشه وقتی به این موضوع فکر کرده‌ام به این نتیجه رسیده ام که این موضوع به تربیت افراد بستگی دارد که از خانواده شروع می‌شود و در نظام آموزش و پرورش، ادامه می‌یابد. این نظام تربیتی است که می‌تواند آدم‌هایی تربیت کند که این افراد احساس کنند توجه به نظرات دیگران به آنها کمک می‌کند که به حقیقت نزدیک‌تر شوند یا طوری افراد در سیستم تربیت شوند که جزم‌اندیش بار نیایند. جزم‌اندیش کسی است که فکر می‌کند فقط اندیشه او درست است و نمی‌تواند غیر از این باشد. نظام تربیتی است که می‌تواند آدم‌هایی بار بیاورد که به این موضوع توجه پیدا می‌کنند که نزدیک شدن به حقیقت حاصل یک مساعی جمعی است و حضور دیگران در این مسیر چقدر مهم است و می‌تواند آنها را یک گام به حقیقت نزدیکتر کند. این‌که آدمی توجه داشته باشد که چقدر مهم است گفت‌وگو کردن با دیگران در مسیر دست‌یابی به حقیقت.

بنابر آنچه گفتید می‌توان اینطور برداشت کرد که برای رسیدن به مفاهمه، نقش ویژه‌ای برای تربیت اجتماعی افراد قائلید؟

به نظر من بحث اصلی در موضوعی که وارد شدیم، همین است و اولین گام مهم این است که آدم‌هایی تربیت کنیم که بدانند چقدر نیازمند به دیگرانند؛ نه فقط در موضوعات مادی بلکه در رسیدن به حقیقت، پالایش افکار خودشان و در رشد فکری. همیشه تصور می‌کنم کاش در نظام آموزشی ما امکان این وجود داشت که انسان‌ها تجربه کنند و بفهمند که از طریق گفت‌وگو و کار مشترک با یکدیگر رشد پیدا می‌کنند. لازمه توجه به این نکته که دیگران حضور دارند و ما نیازمند به آنها هستیم به لحاظ فکری این است که ما بیاموزیم که دیگری را به رسمیت بشناسیم. به همین دلیل بحث قبل از مفاهمه، این است که ما احساس نیاز کنیم به حضور دیگری و گفت و گو با دیگری. این در درجه اول همان طور که گفتم، امری تربیتی است و گمان می‌کنم در این موضوع، بحث فکری و اندیشه‌ای مطرح نیست. یعنی صرفا باور داشتن به اهمیت دیگری تعیین کننده نیست زیرا بسیاری وقت‌ها باورهای‌مان لقلقه‌ی زبان‌مان است. این موضوع ارتباط به خلق و خو دارد. از عمق جان دریافتن که دیگری چقدر به رشد فکری من کمک می‌کند. مفاهمه در مرحله بعدی است و پس از این است که مفاهمه مطرح می‌شود. من وقتی دیگری را به رسمیت می‌شناسم با او به صورت باز بحث می‌کنم و نظر او را می‌شنوم و با توجه به نظر او، نظر خودم را بازاندیشی می‌کنم و چه بسا امکان تجدید نظر برای عقاید و افکار خودم قائل می‌شوم. اگر بخواهم دقیق‌تر سخن بگویم باید بگویم که گام اول به‌رسمیت شناختن وجود و حیثیت دیگری است. گام دوم احساس نیاز به دیگری برای رشد و تعالی فکری و فرهنگی و حتی اجتماعی است. گام سوم ارتباط و گفت‌وگو با دیگری است. و گام چهارم مفاهمه است. مفاهمه آموختن این است که ما بتوانیم خود را به جای دیگری قرار دهیم و گاهی از منظر او به موضع خودمان نگاه کنیم، گاهی از موضع او به امور نگاه کنیم و جهان را بنگریم. تصور می‌کنم این موضوع کمک می‌کند که اساسا ما بتوانیم به افق دیگری نزدیک شویم. در نتیجه اگر مطلب و سخن یکدیگر را نمی‌پذیریم لااقل بپذیریم یا متوجه شویم که او از چه منظری این سخن را می‌گوید و به موضوعات نگاه می‌کند. از این جهت به نظرم کمک می‌کند که ما به مفاهمه نزدیک‌تر می‌شویم.

موضوعات دیگری هم در این میان دخیلند؟

بله! من فکر می‌کنم از همه اینها مهمتر، گشود‌گی در ارتباط و نحوه کاربرد زبان است. ما در حیات اجتماعی نیازمند مهارت‌های ارتباطی و نیز گشودگی در ارتباط هستیم. بسیاری از افراد فاقد مهارت‌های ارتباطی لازم هستند. به‌علاوه، پیش‌داروی‌ها و سوء ظن‌ها درباره‌ی دیگران اغلب منجر به فروبستگی ارتباطی می‌شود. برخی اصلاً آغاز کننده‌ی ارتباط با دیگران نیستند و یا حتی راه ارتباط دیگری با خود را مسدود می‌کنند. اما نحوه‌ی کاربرد زبان و مهارت‌های زبانی –که غیر از تعرفات دروغین و مداهنه است- اهمیت بسیاری در فتح باب ارتباط اجتماعی و نیل به گفت‌گو و مفاهمه دارد. تصور میکنم در این زمینه باید خیلی کار کرد تا از زبان به نحوی استفاده شود که ضمن این که باعث خشم و خشونت و آزار دیگران نشود، کمک کند که ما اساسا بتوانیم با یکدیگر همدلی کنیم، همراهی کنیم و سخنان همدیگر را بشنویم؛ بدون اینکه بخواهیم لزوما مواضع طرف مقابل را بپذیریم. معتقدم نوع کاربرد زبان، مساله‌ای است که عامل قطع ارتباط می‌شود. احتمالا با من موافق خواهید بود که نحوه کاربرد بد زبان این موضوع را رقم می‌زند. به نظر می‌آید در این زمینه، خیلی باید کار کنیم. بزرگان ما در گذشته بر این موضوع، خیلی تأکید می‌کردند و خودشان هم رعایت می‌کردند. اگر نقدی می‌خواستند وارد کنند، سعی می‌کردند آن را به نحو نرمی منتقل کنند و خشونتش را کم کنند. گاهی وقت‌ها تجربه کرده‌ایم که سخن گفتن منشأ سوء تفاهم بیش‌تر است. تصور ما معمولاً این است که زبان وسیله‌ای است که بتوانیم با هم سوء تفاهم‌ها را حل و معنا را منتقل کنیم تا حقیقت را متوجه شویم؛ اما گاهی اوقات کاربرد زبان به گونه‌ای است که بر سوءتفاهم‌ها می‌افزاید. بنابراین نحوه‌ی کاربرد زبان یا سخن‌گویی بسیار مهم است.

در نوع کاربرد زبان باید زمینه‌های دیگری هم وجود داشته باشد تا دریافت‌های مشترکی به وجود آید. نبود چنین زمینه‌ای، به نظر می‌رسد از مشکلات جامعه ماست؟

یکی از زمینه‌ها این است که قواعد گفت و گو را بپذیریم. اگر ما وارد گفت و گو با دیگران می‌شویم باید ظرفیت شنیدن داشته باشیم . متأسفانه این موضوع را در میان خودمان نمی‌بینیم. در زمان نقد به هم، از تعابیر بسیار آزاردهنده، ناسزا و منکوب‌کننده استفاده می‌کنیم و تمام حیثیت فرد را زیر سؤال می‌بریم. نام نمی‌برم اما الان در گفت‌وگوهایی که خیلی از روشنفکران ما گرفتار آن شده‌ا‌ند، این طور است و متأسفم که فرد تمام سواد و دانش و سابقه طرف را زیر سؤال می‌برد، فقط به واسطه اینکه او چند ایراد گرفته و گفته است چند سخن‌تان خطاست. بنابراین، مشکل اساسی‌ای که داریم این است که به‌هیچ وجه روحیه انتقادپذیری در ما نیست. این موضوع باید از کودکی تمرین شود تا آدم‌ها بتوانند ضمن احترام به یکدیگر، نظراتشان را به هم منتقل کنند. البته باید تأکید کنم که به‌نظر می‌سد به‌تدریج دارد وضعیت بهتر می‌شود و گفت‌وگوهای انتقادی شکل می‌گیرد.

اگر اینها که گفتید، تأمین شود، فضایی به وجود خواهد آمد که مفاهمه در آن شکل می‌گیرد. چه گروه‌هایی باید آن فضا را حفظ کنند؟

من تصور می‌کنم در درجه اول، جوانان ما به خصوص نوجوانان، در جریان رشد فرهنگی و تکوین هویتشان نیازمند نوشیدن از سرچشمه‌های فکری بزرگان ما هستند. این خیلی مهم است بدانیم که خیلی از بزرگان ما برای اینکه به این مرحله برسند، وارد فضاهای مختلف شدند و از جاهای مختلف آموختند؛ حتی گاه در سازمان‌ها یا مکاتبی وارد شدند که چندان هم مطلوب نبوده است. با این حال، آنهاآرام آرام راه خود را پیدا کردند. بنابراین، گروه‌های مرجع در رشد فکری، اندیشه‌ای و در شکل گیری هویت جوانان بسیار مهم هستند. نیروهای مختلف اعم از مردم، سازمانهای خصوصی و ان.جی. اوها،انجمنهای علمی و فرهنگی حتی دولت و رسانه‌ها کار خوبی که می‌توانند بکنند این است که بستری فراهم کنند که صاحب‌نظران، نخبگان و فرهیختگان و گروهای مرجع وارد گفت و گوهای انتقادی شوند و از ماحصل این گفت و گوها جامعه، سود ببرد. منتها ویژگی منفی‌ای که وجود دارد این است که خیلی‌ها از اینکه صاحب‌نظران با هم خصومت می‌کنند و در میان‌شان گه‌گاه گفت‌وگوهای تخاصم‌آمیز روی‌مدهد و جریان‌های جنجالی حیدری_نعمتی رخ می‌دهد، لذت می‌برند. اما معتقدم خود مردم می‌توانند اینها را پالایش کنند و منع کنند کسانی را که گفت‌وگوها را به تعاملات خشونت‌آميز تبدیل می‌کنند. این را گاهی می‌شنویم که عد‌ه‌ای می‌گویند نقد بدون استهزا، تمسخر و … امکانپذیر نیست درحالی که این درست نیست و رعایت اصول اخلاقی نقد باید اصل باشد. من برای اینکه شما را نقد کنم نیازی نیست کل هویت، خانواده، تبار، حیثیت، دانشگاه و هر چه که شما در آن ریشه دارید یا بدان تعلّق دارید را زیر سؤال ببرم، و این‌که بخواهم بگویم شما بی‌سوادید. لزومی به این کارها نیست. من می‌توانم ضمن این‌که به اعتقادات شما احترام می‌گذارم با شما مخالفت کنم و نظرات شما را نپذیرم. این قواعد و هنجارهای شایسته آرام آرام باید توسط خود انجمنها، مردم و… یادآوری شود و نیروهای مردمی، و بخش عمومی آرام آرام این هنجارها را یادآوری کنند که ما نمی‌خواهیم به این خصومت‌ورزی‌ها دامن بزنیم. ما باید بپذیریم جامعه از گروههای مختلف تشکیل می‌شود؛ از احزاب، تشکل‌های متنوع از روشنفکران و جریان‌های مختلف. این تکثر و تفاوت نه تنها منفی نیست بلکه عامل حرکت و پویایی جامعه است اما باید یاد بگیریم از این تفاوت‌ها بهره بیشتری به‌دست آوریم نه اینکه تلاش کنیم جریان‌های خصومت‌آمیز نفرت‌پراکن بسازیم چندان‌که این گروه می‌خواهد گروه دیگر را از اساس نابود کند. نباید اجازه دهیم چنین جریاناتی در صدر قرار گیرند و هنجارها و قواعد تعامل فرهنگی و اجتماعی را این‌ها ارائه کنند و اشاعه دهند.

موضوع دیگر این است که به نظر من همه آنها که امکان انتشار این نوع گفت و گوها و نقد و بررسی‌های متفاوت را دارند، سعی کنند یک‌جانبه منتقل نکنند. ما الان بسیاری از رسانه‌ها را می‌بینیم که فقط موضوعات و گفت‌وگوهایی را منتشر می‌کنند که به طیف خودشان تعلق دارد. مطالب را چنان گزینشی منتشر می‌کنند که گویی نقدهای گروه مقابل نیست و وجود ندارد. در حالی که مثلا همه آنها در یک جلسه بوده‌اند و موضوعات در یک جلسه مطرح شده است یا اگر در یک جلسه هم مطرح نشده باشد، اساسا موضوع یکسان است اما دیدهای مختلفی درباره آن وجود دارد. من گروه خود را منعکس می‌کنم و شما گروه خودتان را و همین طور این فضا دامن زده می‌شود. باید این رویه‌ها و شیوه‌ها مورد نقد بگیرد و رسانه‌های ما نیز کمک کنند که فضای نقد شکل بگیرد و آرم آرام گروه‌ها و جریان‌های خصومت‌آمیز حذف شوند.

دولت یا حاکمیت هم می‌تواند در ایجاد مفاهمه نقش داشته باشد؟

به‌طور کلی من فکر می‌کنم نظام سیاسی تابع جامعه است. اگر جامعه مدنی نیرومند و تأثیرگذاری وجود داشته باشد، می‌تواند آرام آرام ارزش‌های خود را به حکومت تحمیل کند و به آنها آموزش دهد که نگاه خود را وسیع کنند. معمولا حکومت‌ها، هاضمه خیلی کوچک دارند و از رسانه‌ها طوری استفاده می‌کنند که فقط صدای خودشان شنیده شود. معمولا نیروهای رسانه‌ای حکومتی و امکانات آن در ایران نیز به‌گونه‌ای کانالیزه می‌شده است که فقط نگاه مثبث انعکاس داده شود و به همین دلیل صداهای محذوف زیاد در جامعه ایرانی وجود داشته است و بخش‌های زیادی از جامعه در رسانه‌های رسمی محذوفند. راه حل تغییر این شرایط و شیوه‌ها، نیرومند شدن خود جامعه مدنی است. وقتی آنها امکاناتی داشته باشند که بتوانند پژواک صداهای مختلف را منتشر کنند، آرام آرام رسانه‌های وابسته به حکومت‌ها هم مجبور خواهند شد از تک‌صدایی و انحصارگری اجتناب کنند. به همین دلیل در درجه اول باید روی نیروهای مدنی تکیه کرد. به‌طور طبیعی ما دوست داریم دولت یا حاکمیت‌ها برای ایجاد فضای باز کمک کند اما آنها معمولا نوع دیگری نگاه می‌کنند که بیشتر نفع خودشان را به‌همراه دارد. البته تمام نظام‌های حاکم، بر این نکته تأکید دارند که ما به آزادی وفاداریم و تکثر را به‌رسمیت میشناسیم اما چه بسا عملاً پایبند به این ارزش‌ها نیستند. نصیحت کردن حکومت‌ها هم خیلی اثری ندارد و از این طریق نمی‌توان کاری از پیش برد. فقط می‌توان نقد کرد که نظام سیاسی باید هاضمه فراخی داشته باشد و نظرهای مختلف را بپذیرد و منتشر کند. اما اگر نکرد نمی‌شود نصیحت کرد. باید جامعه مدنی قدرتمند شکل بگیرد و از صداهای محذوف پاسداری کند و آنها را در جامعه پژواک دهد و این صداهای ضعیفتر را به گوش جامعه برساند. باید بر این نکته نیز تأکید کنم اینکه حکومت‌ها فضا را باز کنند در عمل اتفاق نمی‌افتد. فقط به دلیل اهمیت این بحث، بر این نکته تأکید می‌کنم که به‌لحاظ فرهنگی می‌توان این را یک معیار برای توسعه‌ی فرهنگی و سیاسی جامعه در نظر گرفت که همه بخش‌ها و حتی بخش‌های ضعیف صدایشان در جامعه منتشر شود؛ حتی باید بخش‌های ضعیف، اقوام، اقلیت‌های دینی و سیاسی، صدا داشته باشند، نشریه و تلویزیون داشته باشند. انحصار رسانه‌ای و فقدان پژواک صدای گروه‌های ضعیف‌تر مشکلی جدی در جامعه‌ی ما است که امیدوارم به‌تدریج برطرف شود.

No comments yet»

بیان دیدگاه