زیر سقف آسمان

زیر سقف آسمان مقام یک جست وجوگر است.

نامه‌ی سرگشاده‌ی کلاه محدثی به محدثی

سرآغاز: این روزها همه در حال نامه پراکنی اند و از زمین و زمان نامه رد و بدل می شود. دوره ی تاریخی خاصی است که هر کسی که راهی برای حرف زدن پیدا نمی کند نامه ی سرگشاده منتشر می کنم. خوب یادم هست که دکتر محمد ملکی عزیز زمانی یک نامه‌ی سرگشاده به خدا منتشر کرده بود تحت عنوان «نامه به خود خدا». کروبی شجاع هم که در نامه‌نویسی سیاسی سرآمد همه است و باید نامه‌هایش را به‌عنوان یک کتاب تاریخی جمع کرد تا برای آینده‌گان بماند. نامه‌های عاشقانه و خانواده‌گی سرگشاده هم این روزها بازار گرمی میان سیاسیون و خانواده‌های‌شان دارد. حالا بخوانید آخرین نامه ی سرگشاده را! در ضمن من هنوز به خوبی با وردپرس آشنا نشده ام. پس فعلا آسمان ما را این گونه تحمل کنید!

نامه‌ی سرگشاده‌ی کلاه محدثی به محدثی
به‌راستی نمی‌دانم از کجا بیاغازم. من هنوز مبهوت‌ام. هیچ‌گاه گمان نمی‌کردم که بعد از این ‌همه وفاداری و پای‌مردی و حفاظت از سر کچل‌ات، این گونه مرا رها کنی و پی‌گیر سرنوشت من نشوی. تازه با خبر شده‌ام که بلافاصله به خیابان منیریه رفته‌ای و کلاه تازه‌ای خریده‌ای و بر سر کوفتی‌ات گذاشته‌ای! واقعا دل‌ام شکست و نزدیک بود کار دست خودم بدهم. ولی بعد با خودم گفتم مرده‌شور کله‌اش را بشورد! واقعا چه شد آن همه خوش‌گویی و خوش‌خویی که
«کلاه من سقف منه سقفه میگه وقف منه
زیر کلام (یعنی کلاهم) جنگل بی‌درخته راستی که بی‌سقفی چقدی سخته …»

می‌دانم که روزگار، روزگار بی‌وفایی و فراموشی است ولی من فکر می‌کردم آن کله مزخرف تو با کله‌های دیگر فرق دارد. باری بگذریم از این روزگار غدار فریب‌کار که همه اعم از مدعی و غیرمدعی از یک قماش‌اند و حق دوستی و مهرورزی و صحبت قدیم را نمی‌شناسند و آن همه هم‌نشینی را به‌ساده‌گی بی‌قدر می‌کنند. دریغا دریغ!
باری اگر تو در بی‌معرفتی و قدرناشناسی، دست همگنان را بسته‌ای و در میان آنان سری برافراخته‌ای و این همه لاف و گزاف در تعهد و وفاداری می‌زنی و بساط اخلاق و ادب می‌گشایی، من راه و رسم ادب و نکویی را از خاطر نبرده ام و آن‌چه در این سالیان، بر فراز آن کله‌ی مغرور گستاخ‌ات گرم و سرد روزگار چشیده ام و هم گرمای 45 درجه‌ی تموز تهران و هم سرمای کشنده‌ی زمستان را تاب آورده ام و خم به ابرو نیاورده ام، باز هم قدردان آن هم‌نشینی‌ام و رسم وفا و محبت را پاس می‌دارم. اگر چه حتا اگر سخت پشیمان شوی و در قفای من جست‌وجو نمایی، دیگر بدان منزل پیشین باز نخواهم گشت که رسم بی‌وفایان را یک‌بار چشیدن کافی است و این درد دم‌به‌دم تازه شونده بیش از توان و طاقت کلاهی چون من است. آری! زندگی کوتاه‌‌تر از آن است که بخواهی به استقبال رنج‌های تکراری بروی و برای ایام کوتاه زندگی خویش اندوه بخری!
باری از روی همین قدرشناسی به تو نامرد بی‌وفا می‌گویم که ممنون‌ام که مرا در آن روز سخت جدایی، به دفتر پژوهش‌های شریعتی بردی و پای صحبت‌های دکتر سارا شریعتی در باره‌ی اسلام اروپایی و طارق رمضان نشاندی و انجیل سبز خودت را که کلمات زیبا و خدایی عیسامسیح را بازمی‌گوید، در من قرار دادی. آن روز که تو مرا فراموش کردی و تنها رها کردی –درست همان لحظاتی که حال دکتر محمد ملکی خراب شده بود و جلسه‌ی پرسش و پاسخ به هم خورده بود- انجیل سبز را از من جدا کردند و فکر کردند که من کلاه دکتر ملکی‌ام و نه کلاه تو. این در حقیقت امتحانی برای وفاداری تو بود و من از خدا تشکر می‌کنم که دست‌ات را برای من رو کرد زیرا فی‌الفور کلاه تازه‌‌ای خریدی و مرا فراموش کردی! اما من با دکتر ملکی آن مجاهد خدا و آن مرد نستوه و بااراده هم‌راه شدم و الان این‌جا در میان خرت‌وپرت‌های او قرار دارم و آرزو می‌کنم که حال دکتر ملکی زودتر خوب شود و ایشان به سراغ من بیاید و مرا بر سر خود بگذارد تا من به جای‌گاه والاتری برسم و خاطرات کله‌ی بی‌مقدار و گستاخ تو را فراموش کنم و دل‌ام آرام گیرد. البته خانم عزیز دکتر ملکی یک‌بار مرا مشکوک و ناآشنا ورانداز کرد و در گوشه‌ای گذاشت. باشد که من قرین سر مبارک دکتر ملکی شوم و برای همیشه تو را فراموش کنم! حقا که دکتر شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل! بار خدایا تو ما را فراموش مکن!

                                                                                                           کلاه سابق تو

6 دیدگاه»

  زمانیان wrote @

سلام دکتر عزیز و استاد محترم
از حضور مجددتان و بازگشت پیروزمندانه تان به فضای مجازی خرسند و خوشحال شدم. به هر حال وقتی فضای واقعی تنگ باشد لابد فضای مجازی به اندازه ی کافی باز هست که همه را در خود جای دهد.
از خواندن مطالبتان لذت می برم و برای تان آرزوی سلامتی می کنم. کماکان بمانید تا تنهایی هایمان را علاج کنیم و راهی برای نفس کشیدن بیابیم.

  mohaddesi wrote @

دوست عزیزم جناب آقای زمانیان عزیز! مشتاق دیدار و هم صحبتی شما هستم. باعث خوش حالی بسیار است در کنار دوستان عزیزی چون شما بودن. من به وعده ام در باب پاسخ به نقد شما عمل نکردم و از این بابت هم متاسف ام و هم عذر می خواهم. باشد که فرصت گفت وگویی و تجدید عهدی دست دهد. از لطف تان بسیار ممنون ام! ارادت مندتان ام!

  الهام wrote @

دکتر عزیز
فوق العاده بود. امروزم متاسفانه سعادت دیدارتان نصیب نشد.

  پیوند wrote @

استاد من این روحیه طنزپردازی شما را و شوخی با عالم و آدم تان را دوست می دارم خودتان هم دوست بداریدچون بااین روحیه هرگز هیچ چیز کم ندارید.سرت سبزو دلت خوش باد

  رایحه wrote @

قدر سر بی کلاه تان را بدانید،که کلی خندیدیم

  student wrote @

هنوز هم زیر سقف آسمان اساتیدی هستند که روحیه استاد نراقی را دارند که اگر با آنان مجادله شود به تندی پاسخ می دهند و متکلم وحده هستند و خود آنان می دانند که درسی را که ارائه می دهند چقدر فهم آن مشکل است و دانشجو اگر جلسه ی بعدی از استاد خواهش نماید که یکبار دیگر مطالب جلسه ی گذشته را تکرار نماید با رفتار تند استاد مواجه می شود که » من مطالب جلسه ی گذشته را نمی گم مربوط به همان جلسه است » این دست از اساتید محترم در زمینه ی بحث و بررسی با دانشجویان سوسک کردن در میان همکلاس های دیگر ید طولایی دارند . خدا رحمت کند استاد نراقی را که میراثش هنوز برجاست زیر سقف آسمان


بیان دیدگاه